قالی، خلاصه اندیشهها، رؤیاها و طبیعت چهارفصل این مرز و بوم است. تا قالی، تمام شود، بافنده قالی دردها و شببیداریهای زیادی را به جان میخرد. او هنری خلق میکند که نهتنها در گذر زمان از رنگ و رو نمیافتد بلکه بافتهاش هرچه بیشتر پا بخورد بر ارزش آن افزوده میشود.
قصه قالی، با آن رجها و کوکهای پرشمارش حکایت «هزارویکشب» است و از زوایای گوناگون میتوان به آن پرداخت. شب اول این قصه، ماجرای برپا کردن «دارها» است و در ادامه نوبت به «چلهکشی» میرسد. کاری که دستانی قدرتمند میخواهد و «لِم» مخصوصی دارد و مردانه تلقی میشود.
باید همزمان به فکر طرح، تهیه نخ و ابزار قالیبافی بود. سر آخر باید آمیزهای از انتظار و صبر ساخت تا کار پیش رود و آنگاه که قیچی میاندازند و ریشهها را از دار میبرند حیاتِ نوی قالی آغاز میشود. ماجرا، اما ادامه دارد و پرداخت قالی در راه است و در ادامه «خان» آخر فرا میرسد.
خانی که سختترین شب این داستان است: پیدا کردن مشتری! اینجاست که واسطهها پیدا میشوند و قالی را به «ثمن بخس» و «دراهم معدوده» میخرند و خستگی بر تن ماهها قالیبافی باقی میماند...
فاطمه حاج جمهوری قالیباف است که هر جا رفته زنان پردهنشین را به هنرمندانی چیرهدست در هنر قالیبافی بدل کرده است. او بانویی قالیباف و البته مدرس قالی و قالیچهبافی است. او هنرش را به چند خانم محدوده خیابان رسالت شمالی، شهرک مهرگان و…انتقال داده است و گفتهها و خاطرات بیشماری دارد.
«فاطمه حاج جمهوریزاده متولد در شهرستان کاشمر و این سالها در مشهد ساکن هستم. همسرم ارتشی است و بهتبع او هر چند سال در جایی سکنی داشتیم، اما هر جا رفتم بساط قالی و قالیچه بافی را علَم کرده و هم خودم به کارم ادامه دادهام و هم خانمهای همسایه و دوست و آشنا را به این کار دعوت کردهام.
سه پسر دارم و هر سه کموبیش در کار قالیبافی با مادرشان مشارکت دارند. پسر میانیام در مسابقات قالیبافی که در مدارس استان برگزار شده است به عنوان نفر نخست انتخاب شده و پسر کوچکترم هم در سهماهه تابستان یکمیلیون تومان از قالیبافی درآمد داشته است و البته به این هنر در کنار فوتبال و دیگر سرگرمیها میپردازد.
در خانوادهای به دنیا آمدهام که جملگی بافنده قالی بودند و قالیبافی میراثی است از بزرگانمان که برای همه ما به ارث مانده است و من هم هنر قالیبافی را از هفتسالگی در کنار خانوادهام آموختم. هرچند کماکان به این هنر مشغول هستم، اما در دیار خودمان این هنر هر روز کمتر و کمفروغتر میشود. شاید بتوان گفت از جمله معدود میراثداران قالی و قالیبافی کاشمر هستم که این کار را در مشهد ادامه میدهم. قالیبافهایکاشمر عموماً از درآمد ناچیز این کار گله دارند.»
ایکاش مضرات قالی کارخانهای را دانشگاهیان و اهل پژوهش برای مردم توضیح میدادند
واضح است که وقتی ساعتهای طولانی کاری نشسته را انجام دهیم برای اسکلت و ماهیچههای فرد مشکلاتی ایجاد میشود. چاقی به علت تحرک کم، یکی از آنها و دردهای استخوانی از دیگر موارد است.
بانوی قالیباف هم این مسئله را تأیید میکند و میگوید: «برخلاف آنچه تصور میشود چندان دچار ضعف بینایی نمیشویم، اما از کمردرد و پادرد چارهای نیست. البته بدن فرد پس از مدتی «آموخته» میشود، اما باید در خاطر داشت زن روستایی در کنار قالیبافی مسئولیتهای زیاد دیگری هم دارد که اغلب یدی است و کمبود تحرک را صد برابر جبران میکند!»
بانوی قالیباف از فواید قالیبافی هم میگوید: «در کنار عارضههایی که ممکن است طولانی بافتن برای قالیباف در پی داشته باشد، اما برای ذهن فرد کمکرسان است. محال است که قالیباف به «آلزایمر» دچار شود.
حتی دست درد و پادرد هم به آن معنا نداریم چراکه قالیبافانی که خود از قالیدستی استفاده میکنند بهواسطه پشم طبیعی در قالی مبتلا به بیماریهای قالی کارخانهای نمیشوند. ایکاش مضرات قالی کارخانهای را دانشگاهیان و اهل پژوهش برای مردم توضیح میدادند.
بهعنوان نمونه خالههایم نودساله هستند و سالها قالی بافتهاند. آنها در کمال هوشمندی زندگی میکنند، اما در فامیل خودمان گاهی با پیرمردها و پیرزنهایی در محدوده ۶۰ سال مواجه میشویم که مشکلات سالمندی به سراغشان آمده است.»
او ادامه میدهد: «من باکی ندارم که کار و هنرم را بهرایگان به دیگران بیاموزم. اینطور نیست که فکر کنم «دست» بسیار میشود و بازار کساد. قالی جای خودش را هم در داخل و هم خارج از کشور بازکرده است و اگر همین تعداد قالیباف دو برابر بلکه چند برابر هم شوند باز بازار قالی، اشباع نمیشود.
چند سال پیش سعی کردم در محدوده منطقه ۳ کارگاههای قالیبافی راه بیندازم، اما با مشکلاتی مواجه شدم. شاید برای خانوادهها پذیرفتنی نبود که دخترشان به خانهای که کارگاه شده است بیاید و ساعتها کار کند! اوایل استقبال شد و در اواخر سست شدند.
الان قالیبافی در این منطقه به آن سبک که خانهای را تنها برای این کار تجهیز کنم وجود ندارد، اما خانمهای متعددی هر کدام در خانه بهتنهایی به بافتن قالیچه و تابلو فرش مشغول هستند. در میان شاگردان و قالیبافهایم دختری بود که مدرک دانشگاهی داشت و میگفت کار پیدا نکردم و همین قالیبافی میتواند جبران همه کسریهایم باشد.
الان اینگونه است که برای چند خانم که بهصورت پیگیر مشغول بافتن قالی، قالیچه و تابلو فرش هستند همه تجهیزات اولیه را تهیه میکنم و به خانهشان میبرم و نقشه را تحویل میدهم و قراردادی امضا میکنیم و مبلغ را هم مشخص کرده و آنها کار را در زمانی معلوم به پایان میرسانند و دستمزد میگیرند.
۳ بانو در محدوده مهرگان و در منطقه قرقی هم سه بانوی دیگر پس از دریافت آموزشها از من امروزه قالیباف شده و ممر درآمدی هرچند نهچندان کافی برای خود و خانوادهشان ایجاد کردهاند. در دیگر نقاط شهر هم شاگردانی دارم و مشغول کار هستند.»
بانوی مربی هنر فرشبافی در کلاسهایش پیش از آموزش فرشبافی به نکاتی ساده، اما مهم اشاره میکند. او افزون بر اینکه دائم بیان میکند که قالیبافی دشمن آلزایمر است و توجیه علمی هم برای این کار دارد به نکتهای اشاره میکند که جالب است.
او میگوید: «اگر بانویی قالیبافی بیاموزد میتواند در اوقات بیکاری کار کند و در یکی، ۲ سال تمام فرش و قالیچههای موردنیاز منزلش را با انگشتان هنرمندش خلق کند. فرش دستی زینتی شناخته شده برای هر خانه ایرانی و هم در حکم انباشت سرمایه است.»
مربی فرشبافی میگوید: «همه میتوانند فرشبافی یاد بگیرند و از همان هفت سالگی که من شروع به کار کردم، فرشبافی را آغاز کنند. تا ۹۰ سالگی هم فرد میتواند وارد این کار شود. نهایت ۱۰ تا ۱۲ جلسه آموزشی لازم است تا کار را یاد بگیرند.»
بحث که به اینجا میرسد به فرشهای خانه خانم حاج جمهوری نگاه میکنم. انگار ماجرا همان داستان «کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد» است. میگویم: «پس فرشهای دستی شما کجاست؟» بانو لبخندی میزند و در کمال رضایت میگوید: «تبدیل به احسن شد!» میگویم بیشتر توضیح دهید و میگوید: «۱۰ سال قبل چند فرش برای خانه خودم بافتم. بهطور میانگین هر کدام برایم ۵۰۰ هزار تومان تمام شد و سال قبل هر کدام را به مبلغی در حدود ۱۲ میلیون تومان فروختم. این همه سال از آن استفاده و لذت بردیم و سر آخر مبلغی خوب دریافت کردم و خرج خرید این خانه جدیدمان شد!»
بحث که اقتصادی میشود گلههای بانوی فرشباف آغاز میشود. میپرسد: «میدانید چرا فرش دستی کم و البته گران است؟» و وقتی با سکوت من مواجه میشود خود توضیح میدهد: «دلایل مختلفی دارد که شاید مهمترینش میزان دستمزد پایین برای فرشبافان است. بهطور میانگین اگر فردی ۵ ساعت در روز به این هنر بپردازد ماهانه حدود ۷۰۰ هزار تومان عایدی دارد، اما شاید برایتان سخت باشد که باور کنید صادرکنندگان فرش، حاصل هنر ما را مثلاً به ۴ میلیون تومان میخرند و به ۱۲ میلیون تومان به مشتری نهایی میفروشند!
بارها شاهد بودم از همان شهرستان خودمان فرشی را به مبلغ ۱۸ میلیون میخرند و در مغازههای مشهد به ۳۴ میلیون تومان میفروشند. بعضی افراد که این موضوع را میدانند بهصورت شخصی به فرشبافها مراجعه میکنند و بهاصطلاح از دستاول میخرند و هزینه اضافی به فرشفروشها نمیدهند!»
صادرکنندگان فرش، حاصل هنر ما را مثلاً به ۴ میلیون تومان میخرند و به ۱۲ میلیون تومان به مشتری نهایی میفروشند
فرشها در بازار متفاوت ارزیابی میشوند. عموماً فرشها به نام شهر و محلی که در آن بافته میشوند شناخته میشوند؛ مثلاً فرش تبریز یا فرش مشهد و فرش نائین. طرحها هم متفاوت است.
بانوی هنرمند در این باره میگوید: «برای بافنده، طرحهای مختلف چندان تفاوتی ندارد، اما تفاوت فرشها در ضخامت آنها و بهاصطلاح تراکم است؛ مثلاً فرش کاشمر تراکمی کمتر و فرش بجستان و گناباد تراکم بیشتری دارد. فرش نائین بسیار ظریف بافته میشود و اگر جاهای دیگر با نخ دولا کار میکنند در فرش نائینی با یکلایه نخ، فرشبافته میشود.»
واقعیت این است که زنان فرشباف از مهمترین بانوانی هستند که برای خودشان اشتغالی خانگی ایجاد کردهاند و بر طبق قانون باید حمایتهای لازم را دریافت کنند، اما بانوی فرشباف مطلبی دیگر میگوید: «چند سال قبل دنبال بیمه شدن رفتم تا برای دوران پیری خود دریافتی داشته باشم؛ اما میگفتند خبری نیست و بهاصطلاح بسته شده است! من هم از خیرش گذشتم.»
فرشبافان مشکلات مختلفی از گرانی نخ و تهیه مواد اولیه تا شیوه فروش در بازار دارند. بانو حاج جمهوری میگوید: «شاید اولین مشکل بیشتر فرشبافان، مسئله مکانی مناسب برای فرشبافی است. الان دار قالی کوچکی در خانه دارم که نمیتوان فرش ۱۲ متری و بزرگتر از آن را بافت و مجبورم به کارهای کوچکتر بپردازم.
برای بافتن فرشی که مساحت ۶ متری دارد لااقل به اتاقی با دیواری به مساحت ۸ مترمربع نیاز است. فرشهای بزرگتر هم به همین منوال به دیوارهای بزرگتر که معادل با اتاق و کارگاهی بزرگتر است نیاز دارند. از اینرو است که معمولاً خانمهای بافنده در خانه نمیتوانند سراغ فرشهای بزرگ بروند و به قالیچه و تابلو فرش بسنده میکنند و الان در بازار در این بخش با تولیدات زیادی مواجه هستیم.»
او به دیگر مشکلات فرشبافان هم اشاره میکند و میگوید: «مواد اولیه فرشبافی در شهر بهسختی تهیه میشود. در روستاها و شهرهای کوچک البته تهیه مواد اولیه راحتتر است و فروشنده این مواد بدون دریافت چک و سفته و مبلغ نقدی مواد را در اختیار بافنده قرار میدهد و همهچیز بر مدار آشنایی میگردد، اما در شهر از این خبرها نیست. باید مبلغ را نقدی بدهیم و اگر قرار باشد در پایان کار پرداخت بکنیم با سود زیادی بر اصل مبلغ مواجه میشویم که عملاً حاشیه سود بافنده از فرش را از بین میبرد.»
چند سال قبل دنبال بیمه شدن رفتم تا برای دوران پیری خود دریافتی داشته باشم؛ اما میگفتند بسته شده است!
مکرر گفته و شنیده شده که در کارها و تجارتهای مختلف بیشترین سود سهم واسطههاست و کمترین سود به تولیدکننده میرسد. خانم فرشباف محله ما هم همین موضوع را تأیید میکند و میگوید: «بیشترین ظلم ممکن را به فرشبافان روا میدارند. وقتی واسطه به بافنده مراجعه میکند قیمت مواد اولیه را حساب میکند و متناسب زمانی که صرف بافتن فرش شده است مبلغی ناچیز اضافه میکند و خلاص. او همان فرش را دو تا سه برابر در بازار داخلی و خارجی میفروشد درحالیکه کاری انجام نداده و ارزش افزودهای ایجاد نکرده است و همه کار بر عهده بافنده بوده است.»
بحث به اینجا که میرسد از خانم حاج جمهوری جملاتی مأیوسکننده میشنوم. او میگوید: «به کسی نمیتوان توصیه کرد که به بخش بافندگی تابلو فرش یا فرشهای کوچک بیاید و برای خودش درآمدی داشته باشد. اگر بتوان در بخش فرش تبلیغ کرد و بخواهیم تبلیغ نابهجا نکرده باشیم فقط فرشهای بیشتر از ۶ متری سود دارد؛ آن هم مختصر.
فرشبافی آن هم در چنین ابعادی هم حوصله میخواهد و هم مواد اولیه بالا که معادل با خوابیدن سرمایه برای بافنده است. بافندهای که عموماً توانایی اقتصادی بالا ندارد و نمیتواند هزینههای اولیه را تأمین کند. این است که اوضاع مناسبی برای فرش و فرشبافی وجود ندارد.
اگر دولت یا شهرداری حمایت کند میتوانیم کارگاههای زیادی در شهر و همین منطقه ۳ راه بیندازیم و میزان اشتغال را بالا ببریم. دقت کنید، چون اغلب فرشبافی کاری زنانه به نظر میرسد و خانمها در کارگاه یا خانهشان فرش میبافند میتوان از جنبه امنیت اخلاقی هم مطمئن بود و بیآنکه مسائل جانبی به وجود آید بانوان شهر و منطقه را توانمند کرد، اما کو گوشی که شنوا باشد و دلی که برای محرومان بسوزد؟»
به نظر عموم مردم تفاوت فرشها در نقشهای آنهاست. بعضی فرشبافان همان طرحهایی را میبافند که بهصورت سنتی شناخته شده است، اما بعضی به ویژه در فرشهای با ابعاد کوچک دست به خلاقیت میزنند.
اصولاً داشتههای بزرگی که بهعنوان طرحهای سنتی در حوزه فرش شناخته شده است و بعضاً به ثبت داخلی یا جهانی رسیده محصول نگاه خلاقانه همین زنان و مردان فرشباف است. مربی فرشبافی منطقه ما در این باره میگوید: «من از هر عکسی که خوشم بیاید میتوانم طرح و الگوی قالی بسازم و آن را به کار گیرم. در بخش تابلوفرشها، اما مسئله جور دیگری است. ما بنا به سفارش اولیه تابلوفرش میبافیم.»
منشأ برخی از بیماریهای پوستی و کمردردها و پادردها از همین فرشهای کارخانهای است
اگر تنها نگاهی هنری داشته باشید احتمالاً دلتان نمیآید پا روی فرش دستباف بگذارید. زیبایی خیرهکننده قالیهایی که محصول دستهای زحمتکش و هنرمند بافنده است بعضاً آنچنان ویژه است که اگر چشمی هوشمند و ذهنی آرام و پژوهشگر داشته باشید میتوانید در هر بار دیدن به نکتهای ظریف و جدید برسید.
بانوی فرشباف، اما بهگونهای دیگر میاندیشد و میگوید: «فرش برای پاست. فرشباف عمرش را پای دار قالی میریزد. به نظر شما ارزش ندارد که از محصولی که عمرمان را پای آن گذاشتیم استفاده نکنیم؟ وقتی فرشی را زیر پا میاندازید هم چشم بهره خودش را میبرد و هم پا روی محصولی مرغوب گذاشته میشود.»
بحث که به اینجا میرسد بانوی فرشباف درباره تفاوت فرش دستی و ماشینی توضیح میدهد: «تفاوت این دو نوع فرش از زمین تا آسمان است. فرش ماشینی زورکی است! منشأ برخی از بیماریهای پوستی و کمردردها و پادردها از همین فرشهای کارخانهای است؛ اما وقتی پشم ماده اصلی فرش میشود که معمولاً در قالی دستباف به کار میرود به علت معتدل بودن میزان رطوبت، برای پا که در حقیقت قلب دوم هر انسانی است مناسب است، اما فرشهای کارخانهای خشک هستند.
وقتی قرار باشد روی فرش ماشینی راه بروم ترجیح میدهم دمپایی چرمی پا کنم و پایم را مستقیم روی آن نگذارم. از من میپرسند چرا نسل قبلی مخصوصاً آنهایی که روستایی بودند کمتر پادرد و کمردرد هستند. جوابش معلوم است، چون از محصولاتی استفاده کردند که پشم داشته و نه اکرولیک. نهتنها فرش بلکه روانداز و تشکی که روی آن میخوابیدند از جنس پشم بوده است.»
او میگوید: «به جهت محدودیتی که شغل همسرم ایجاد میکند چندان نمیتوانم با خارجیها تماس و فروش داشته باشم، اما یکی دو بار در ترکیه تابلو فرش فروختم. مشتری خارجی نه «دوبله» بلکه «سوبله» از ما فرش میخرند! حاج آقایی از ترکیه تابلو فرشی از من خریده بود و یکمرتبه تماس گرفت و گفت: «تابلو فرش را بر دیوار نصب کردم و هر بار که به آن نگاه میکنم نکتهای جدید کشف میکنم و درود میفرستم به دستان هنرمند شما.»
حالا شما مقایسه کنید رفتاری که با فرشباف در داخل کشور میشود و نوع مواجههای که مشتری خارجی با ما دارد. البته هر کسی نمیتواند فرش به خارج ببرد و اگر نگویم در انحصار عدهای خاص است بههرحال سرمایه بالا و ارتباطات میخواهد که مطمئناً در حد توان فرشبافی ساده در فلان روستای دور نیست. ایکاش تعاونیهای فرشبافان داشتیم و این کار را آنها انجام میدادند. در کار فرش از این «ایکاشها» زیاد است!»
او ادامه میدهد: «یک بار من و چندین بانوی فرشباف دیگر دور هم نشستیم و تصمیم گرفتیم که شرکتی راه بیندازیم و از اعضای خانوادهمان که میتوانند در بخش فروش داخلی و خارجی کمکرسان باشند، بهره ببریم، اما کار پا نگرفته است، چون هیچکدام از ما سرمایهای که برای شروع کار لازم است نداشته و نداریم.
اگر دولت یا شهرداری به ما در بخش مشاوره و بازاریابی و چه سرمایه اولیه کمک کند میتوانیم خودمان بعد از مدتی مستقل شویم و هم وضع خودمان بهتر شود و برای کشور و شهرمان ارزآوری داشته باشیم. این همان چیزی است که در بخش اقتصاد مقاومتی گفته میشود، اما در عمل انجام نمیشود.»
این بانوی هنرمند در پایان میگوید: «حتماً این عبارت مشهور را شنیدهاید که «اگر میخواهی کسی را برای یک روز سیر کنی به او یک ماهی بده، ولی اگر میخواهی او را برای همیشه سیر کنی به او ماهیگیری بیاموز.»
روزی خانمی به من مراجعه کرد و کمک خواست. به او گفتم نهایت میتوانم هزار تومان به تو بدهم، اما اگر خواستی برای همیشه سیر باشی و دستت هم پیش کسی دراز نباشد کارت ویزیت من را بگیر! تعجب کرد. به او گفتم فرشبافم و میتوانم به تو فرشبافی بیاموزم. او هم آمد و کار را فراگرفت. حالا هنرمندی از هنرمندان قالیباف است و بینیاز از کمک و صدقه دیگران روزگار میگذراند.
همه ۳۰ روز ماه را جدی کار میکند و حدود ۲ میلیون تومان درآمد دارد و خانوادهای سهنفره را در شهرستان راه میبرد. من هم هر وقت او را میبینم، بینهایت خوشحال میشوم که توانستهام زنی را توانمند کنم.
یک خاطره کوچک دیگر هم دارم.۲ خانم از مجموع شاگردانم که در همین محدوده منطقه ۳ فعال هستند برایم تعریف میکردند که برای روزی ۳۰ تومان مجبور بودند از اول صبح تا عصر به زمینهای کشاورزی حاشیه شهر بروند و کار سخت داشته باشند. آنها میگفتند دائم دعا میکردیم که باران نیاید تا بتوانیم برای کار زراعی برویم. حالا با مزدی کمتر در خانه خودمان در کنار فرزندانمان کار میکنیم. هم هوای خانه را داریم و هم کار میکنیم.»