کد خبر: ۱۸۳۸
۱۵ آبان ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

فراز و نشیب‌های کار با چوب

اول بوی چوب است که آدم را به داخل مغازه می‌کشاند و بعد میز عسلی شکلاتی‌رنگ خوش‌تراش دم در مغازه. اما وقتی قدم به داخل مغازه بگذاری سکوتی که از در و دیوار آن می‌ریزد بیشتر از هر چیزی به چشم می‌آید. دستگاه‌های برش چوب که یک گوشه خوابیده‌اند و میز‌های بدون مشتری که حالا یک لایه گرد و غبار رویشان را پوشانده است. اینجا کارگاه صنایع دستی و چوبی حمید عدالتی گندمی است که حالا حدود 10 سال است آن را با همکارش دانیال بهلوریان می‌گرداند.

اول بوی چوب است که آدم را به داخل مغازه می‌کشاند و بعد میز عسلی شکلاتی‌رنگ خوش‌تراش دم در مغازه. اما وقتی قدم به داخل مغازه بگذاری سکوتی که از در و دیوار آن می‌ریزد بیشتر از هر چیزی به چشم می‌آید. دستگاه‌های برش چوب که یک گوشه خوابیده‌اند و میز‌های بدون مشتری که حالا یک لایه گرد و غبار رویشان را پوشانده است. اینجا کارگاه صنایع دستی و چوبی حمید عدالتی گندمی است که حالا حدود 10 سال است آن را با همکارش دانیال بهلوریان می‌گرداند. خودم را معرفی می‌کنم و او انگار که مدت‌ها به دنبال گوشی شنوا برای گفتن از درددل‌های کاری‌اش پیدا کرده باشد به‌سرعت یک صندلی چوبی را از میان الوار‌ها بیرون می‌کشد. می‌نشنیم به گفتگو و او همه چیز را از همان ابتدا تعریف می‌کند.


احساس آرامش با صنایع دستی چوبی

از ابتدای کارش و سال‌های شاگردی تا تأسیس این کارگاه. می‌گوید: «۱۳ ساله بودم که وارد بازار کار شدم. کار چوب را انتخاب کردم، چون کار با آن، حس آرامش به آدم می‌دهد. آن‌زمان بازار کار چوب هم رونق داشت. ۱۰ سال در کارگاه آقای دانشگر که یکی از منبت‌کار‌های ماهر و معروف مشهد است شاگردی کردم. آنجا ۵ استاد کار می‌کردند و ۹ شاگرد. یعنی عملا می‌توانستم از دانش و مهارت ۵ استاد استفاده کنم. برای همین در طول ۵‌ماه تمام کار را فراگرفتم و به یک نیروی ماهر تبدیل شدم. بعد از آن در همان کارگاه تولید می‌کردم و مشتری‌های خودم را داشتم. مشتری‌هایی از شهر‌های دور و نزدیک ایران. سپس به خدمت سربازی رفتم و بعد از تمام‌شدن خدمت تصمیم گرفتم کارگاه خودم را تأسیس کنم و با دانیال که همسایه بودیم و یکدیگر را می‌شناختیم، این کارگاه را تأسیس کردیم.»


از ام‌دی‌اف شروع کردم

دانیال تمایلی به عکس گرفتن و حرف زدن نشان نمی‌دهد، اما اصرارم را که می‌بیند، تعریف می‌کند که تا پیش از آن او هم تجربه‌ای چندین ساله در زمینه کار با چوب داشته، اما بیشتر ام‌دی‌اف کار می‌کرده است. می‌گویم چرا از ام‌دی‌اف روی آوردید به تولید صنایع دستی؟ پاسخ می‌دهد: «صنایع دستی کاری هنری و پرآرامش‌تر است و ذوق و استعداد هم در آن دخیل است. من استعدادش را داشتم. از کودکی به طراحی علاقه داشتم و می‌توانم طرح دلخواهم را روی کاغذ بیاورم. حالا بیشتر تولیدی‌های این کارگاه وسایلی هستند که ابتدا من طرحشان را روی کاغذ کشیده‌ام.»

کار با دستگاه برش چوب بسیار خطرناک است. خیلی‌ها دست و انگشتشان هنگام کار قطع شده است


تنه‌ها و کنده‌های درخت؛ مواد اولیه

البته ایده‌گرفتن و طراحی اولین مرحله این شغل است. حمید به تنه‌های درخت سپیدار گوشه کارگاه اشاره می‌کند و از مراحل مختلف این‌کار می‌گوید: «متریال اولیه تنه‌ها و کنده‌ها هستند که با دستگاه تبدیل به الوار می‌شوند. بعد آن هرچه خواستی می‌توانی با الوار‌ها بسازی.»
البته همه چیز به همین سادگی نیست. وقتی از سختی کارشان می‌پرسم دانیال آستینش را بالا می‌زند و زخم‌های روی دستش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «یکی از آسیب‌هایی که برای خیلی از نجار‌ها و منبت‌کار‌ها و افرادی که سر و کارشان با چوب است پیش می‌آید، همین است. کار با دستگاه برش چوب بسیار خطرناک است. خیلی‌ها دست و انگشتشان هنگام کار قطع شده است.»


وقتی کار دیده نمی‌شود

اما به تعبیر حمید سختی این‌کار چیز دیگری است. توضیح می‌دهد: «سختی یعنی اینکه سال‌ها کارت را با عشق و علاقه انجام بدهی، اما کارت دیده نشود و از نظر مالی هم آورده‌ای برایت نداشته باشد. پایه‌های میز ناهارخوری‌ای که دم در مغازه گذاشته‌ایم آن‌قدر خوش‌ساخت است که همه را به داخل می‌کشاند و توجه مردم را جلب می‌کند. دلیلش چیست؟ دلیلش سال‌ها مهارت و تجربه است و عشق و علاقه‌ای که به این‌کار داریم، اما حالا نه بیمه هستیم نه پس‌اندازی داریم. وضعیت صنایع دستی در کشور ما همین است دیگر.»

سختی یعنی اینکه سال‌ها کارت را با عشق و علاقه انجام بدهی، اما کارت دیده نشود و از نظر مالی هم آورده‌ای برایت نداشته باشد


هیچ وقت شغلم را رها نمی‌کنم

با تمام این‌ها او شغلش را دوست دارد و موقع کار با چوب بیشترین آرامش را دارد. حالا شاگردی ندارد، اما در طی این سال‌ها بار‌ها زمینه مهارت و شاغل‌شدن چندین جوان را در محله فراهم کرده است. افرادی که چیزی از کار با چوب نمی‌دانستند و بعد برای خودشان استاد شده‌اند و رفته‌اند و کارگاه خودشان را زده‌اند. او حالا از همه این خاطرات به‌خوبی یاد می‌کند و می‌گوید که همه این‌ها باعث می‌شود که هیچ‌وقت این شغل را رها نکند.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44