کد خبر: ۴۶۳۳
۱۸ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۹

هنر تراش خورده خراط روستای گجوان

شش‌سال پیش در فضای مجازی نگاه می‌کرده و تصاویر و فیلم‌های هنر دست دیگران را می‌دیده است که ناگهان ظروف خراطی شده را می‌بیند و جذب آن می‌شود. کار نجاری را کنار می‌گذارد و کنار خانه، کارگاه کوچکی برای خودش راه می‌اندازد.

عطر و چرخش گرد چوب در فضا، حرکت مغار و آوای چرخ‌دنده‌های دستگاه میل‌تراشی در کارگاهی در جاده گوارشک...اینجا خراط با عشق و علاقه، چوب را روی پایه محکم می‌کند، مغار و اسکنه روی آن می‌گذارد و طرحی نو می‌اندازد.

کاری با‌ظرافت که در‌نهایت به نقش و نگار و گل و برگ روی کاسه و قندان ختم می‌شود. زندگی‌اش با تنه درخت گره خورده است و کارگاه کوچکش در روستای گجوان، تنها جایی از جهان است که او در آن آرامش دارد و دقایق را گم می‌کند. محمد می‌نشیند در کارگاهش و ساعت‌ها به چوب خیره می‌شود تا بفهمد چه طرحی به جان چوب بزند. این روایت نجار و چوب است در حرفه و هنر خراطی.

هواپیما و ماشین چوبی

کوچه‌پس‌کوچه‌های روستا‌ی محدوده فردوسی را رد می‌کنیم تا به گجوان‌۹ می‌رسیم. از روی بنری صورتی‌رنگ که روی دیوار نصب شده است، کارگاه کوچکش را پیدا می‌کنیم. در آهنی زنگ‌زده پر از خاک و گرد چوب است. میز کوچکی هم کنار کارگاه قرار دارد که قطعات بزرگ و کوچک چوب را روی آن چیده‌اند. دستگاه میل‌تراشی وسط کارگاه، فضای زیادی گرفته است. ابزار‌ها را به دیوار پشت سر و روی طاقچه کوچکی کنار پنجره آویزان کرده است؛ کمد دیواری پر‌شده است از قطعات کوچک چوب و نمونه کار‌هایی که هنوز باید روغن‌کاری شود یا ظریف‌کاری دارد. کف کارگاه هم لایه‌ای از گرد چوب دارد.

خراط این کارگاه ۳۷‌سال پیش همین‌جا به دنیا آمده و در همه این سال‌ها زندگی در اینجا را به محلات شهر ترجیح داده است. محمد آذری از همان کودکی با برداشتن تیشه و اره پدربزرگ، روی زمین‌های کشاورزی با شاخه درختان توت و گردو، هواپیما و ماشین می‌ساخته و از همان زمان راهش را از بقیه اعضای خانواده که سرگرم کشاورزی بوده‌اند، جدا کرده است. خاطرات آن روز‌ها برایش شیرین است و ذکر آن‌ها لبخند بر لبش می‌نشاند.

می‌گوید: آن روز‌ها زیر سایه درختان می‌نشستم و ساعت‌ها به تنه درختانی که کنارم افتاده بود، نگاه می‌کردم. هیچ‌وقت الگویی نداشتم یا مدلی که از روی آن بسازم؛ اگر هواپیما یا ماشینی می‌ساختم، فقط یک بار آن را دیده بودم. خبری از نمونه یا عکس نبود. تصور ماشین در ذهنم کمک می‌کرد که آن را با جزئیات بسازم.

لحظات تکرار‌نشدنی در کارگاه

پدرش خیاط بوده است، اما هیچ‌کدام از پسر‌ها کارش را ادامه نداده‌اند. البته این موضوع که با آن شغل، دخل‌و‌خرج خانه با هم نمی‌خوانده هم در انتخاب پسر‌ها بی‌تأثیر نبوده است. محمد همان‌طور‌که این را می‌گوید، قطعه‌ای چوبی را تراش می‌دهد که قرار است تبدیل به در شکلات‌خوری شود. خاک‌اره با سرعت در هوا حرکت می‌کند و به‌آرامی روی زمین می‌نشیند.

عطر چوب هوا را پر کرده است و او از این حرفه پر‌زحمت و عاشقانه می‌گوید و اینکه سرعت، دقت و ظرافت از اصول کار خراطی است. چشمانش با دقت مغار را دنبال می‌کند؛ لحظه‌ای غفلت طرح را خراب می‌کند و باید قطعه چوب مصرف‌شده را کنار بگذارد. چوب برای او زندگی است. عشق را در آن معنا می‌کند و لحظاتی را که در کارگاه می‌گذراند، جزو لحظات تکرار‌ناشدنی زندگی‌اش می‌داند.

از فضای کوچک و پر از خاک‌اره کارگاه به‌سمت خانه باصفایش می‌رویم؛ خانه‌ای دیوار‌به‌دیوار کارگاه. اینجا کارگاه دوم محمد محسوب می‌شود. وسط حیاط درخت زبان‌گنجشک چشم‌نوازی می‌کند. شاخه‌هایش بوی بهار را شنیده و در این روز‌های آخر زمستان، غنچه زده است. مرغ و خروس در باغچه باریک حیاط می‌چرخند و دانه می‌خورند. سمت راست ورودی میز و وسایل اره را گذاشته است و قطعات بزرگ‌تر چوب گردو، افرا، روسی و... اینجا دیده می‌شود. خانه، اما فضای دل‌نشین، گرم و صمیمی دیگری دارد. به هر طرف و به هر دیواری که نگاه می‌کنی، قطعه‌چوبی به ظرف یا دکوری خاص تبدیل شده است و داستانی در دلش دارد، داستانی از دل جنگل‌های شمال یا رشته‌کوه‌های خراسان.

هنر تراش خورده

۱۰سال شاگردی در نجاری

محمد پیش از خراطی، کارش را با نجاری شروع می‌کند. پانزده‌سال داشته است که راهی جاده سیمان می‌شود. چند‌سالی آنجا در کارگاه‌های مختلف با چوب انس و الفت می‌گیرد. ساخت انواع جاکفشی، کمد، در، میز و صندلی هنر دستش در آن سال‌هاست. در محدوده کال زرکش، کنار کشف‌رود، جاده سنتو و کارگاه‌های دیگر تجربه‌های بعدی را می‌آموزد.

روز‌های سختی را پشت سر گذاشته است؛ می‌گوید: راه دور بود و از شنبه تا پنجشنبه را در کارگاه می‌ماندم. شب‌ها را کنار کوره‌های آجر پزی و میل صبح می‌کردم و در آن سن و سال می‌ترسیدم، ولی سخت کار می‌کردم، چون کار با چوب را دوست داشتم. آن‌قدر ادامه دادم که بتوانم روی پای خود بایستم و از اول تا آخر کار را خودم انجام دهم. فقط ساخت قطعه چوبی نبود، رنگ و پلی‌استر زدن را هم باید یاد می‌گرفتم تا بتوانم کار را تمام‌وکمال به مشتری تحویل دهم. ۱۰ سالی را در کارگاه‌های مختلف شاگردی کردم و بعد هم به روستا آمدم و کنار جاده، مغازه اجاره کردم و مشتری هر‌چه می‌خواست برایش می‌ساختم و تحویل می‌دادم.

ظرف‌هایی با کُنده نیم‌سوخته

شش‌سال پیش در فضای مجازی نگاه می‌کرده و تصاویر و فیلم‌های هنر دست دیگران را می‌دیده است که ناگهان ظروف خراطی شده را می‌بیند و جذب آن می‌شود. کار نجاری را کنار می‌گذارد و کنار خانه، کارگاه کوچکی برای خودش راه می‌اندازد؛ او می‌گوید: وقتی دیدم چطور اهالی روستا و روستا‌های اطراف، کُنده درختان سنجد، گردو و توت را زیر دیگ می‌اندازند و رب و غذا درست می‌کنند، ناراحت شدم و تصمیم گرفتم تنه‌های نیمه‌سوخته را جمع کنم و با آن‌ها ظروف پذیرایی و دکور خانه بسازم.

محمد خلاق است و دوست دارد همه‌چیز ساخته دست خودش باشد. اولین دستگاه میل‌تراشی را خودش با چوب درست می‌کند، اما، چون دینام نداشته و با دریل گیربکسی کار می‌کرده است، بعد از مدتی برای دستگاه مشکلاتی پیش می‌آید و مدل آهنی آن را از روی همان نمونه چوبی می‌سازد و دینام می‌گذارد. مغار‌های مختلف را هم خودش با کمک‌فنر ماشین درست کرده است و ابزارش را خیلی دوست دارد. هر کاری از دستش برآید، خودش انجام می‌دهد و دنبال این نیست که همه‌چیز را حاضر و آماده بخرد و بعد شروع به کار کند.

مشتری‌های پروپاقرص

هفده‌سال سابقه کار باعث شده است حالا با سفارش مشتری محصولی بسازد. مشتری‌ها هم کار نجاری می‌خواهند، هم خراطی. خریداران بیشتر از مشهد و روستا‌های اطراف هستند. البته به‌صورت گذری از شهرستان‌های دیگر مثل گنبد کاووس و شهر‌های شمالی هم مشتری دارد که در خانه اقوام کارش را دیده‌اند و حالا مشتری پر‌و‌پا قرصش هستند. این روز‌ها بیشتر در کارگاه خراطی کار می‌کند و آن را بیشتر از نجاری دوست دارد. می‌گوید: خراطی را برای دل خودم شروع کردم و به‌دنبال منافع مالی از آن نبودم. اما تقاضا آن‌قدر زیاد شد که الان خرج زندگی‌ام را هم تأمین می‌کند.

ترکیب زیبای چوب و مس

آن‌قدر کار با چوب را دوست داشته که تعدادی از ظروف دکوری خانه را اوایل کار با دریل درست کرده است. هرچه به ذهنش می‌رسد، خلق می‌کند و برای درست‌کردن آن، هر‌راهی را امتحان خواهد کرد. او می‌گوید: نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم و از ایده‌ای که به ذهنم می‌رسد، بگذرم. حتی اگر محصولی به ابزار جدیدی نیاز داشته باشد، آن را درست می‌کنم و چالش را دوست دارم. با مداد طرح موردنظر را روی کار می‌کشم و بعد ظریف‌کاری را شروع می‌کنم.

خلاقیت در کارش را دوست دارد. صندلی‌ای که چارپایه می‌شود، یکی دیگر از کار‌های او‌ست. این مدل کار را در فضای مجازی دیده و پنج‌سال پیش از روی آن ساخته است. چوب محکم، اما سنگینی دارد که می‌تواند وزن زیاد را هم تحمل کند. در دست‌بند‌های مختلفی که درست کرده و تعدادی از ظروف، مثل سرمه‌دان، مس به کار برده است. دانه‌های ریز و براق روی آن‌ها می‌درخشد.

می‌گوید: مس را از سیم‌پیچ آرمیچر درمی‌آورم و قسمت‌هایی را که به مس نیاز دارد، ابتدا با مته باریک سوراخ می‌کنم؛ بعد با گیره، مس را در جای موردنظر می‌گذارم و می‌کوبم تا محکم شود. بیشتر کار‌های خراطی بین چهار تا هفت‌روز وقتم را می‌گیرد، ولی ظریف‌کاری و غرق‌شدن در این هنر آرامم می‌کند. کار چوبی هیچ‌وقت از سکه نمی‌افتد و دل مشتری را نمی‌زند. چوب به‌خاطر طبع گرم و طرحی که دارد، با یک جلا و روغن دوباره نو می‌شود و خسته‌کننده نیست.

بیشتر بخوانید:

فراز و نشیب‌های کار با چوب

 

کار می‌کنم تا وقتی دستم نلرزد

دستانش پر از زخم و پینه‌بسته است. این دستان بار‌ها خطرات بسیاری پشت سر گذاشته است، اما هنوز محمد را همراهی می‌کند. گوشت‌کوب چوبی قهوه‌ای تیره‌رنگ اولین ساخته او با دستگاه خراطی چوبی است که برایش خاطره‌ساز هم شده است؛ خاطره‌اش را روایت می‌کند و می‌گوید: تازه کار خراطی را شروع کرده بودم.

یک روز چوب گردو را محکم کردم و مغار را به سمتش بردم تا کار را شروع کنم، اما دور دستگاه زیاد بود و مغار هنوز به‌چوب‌نخورده، از جا کنده شد و به پیشانی‌ام خورد و زمین خوردم. به هوش که آمدم دیدم نیم‌ساعت گذشته و ضربه کاری بوده است. حالا هربار گوشت‌کوب را می‌بینم، یاد آن روز می‌افتم. همیشه برای کارآموزانی که برای یادگیری می‌آیند، این خاطره را تعریف می‌کنم و می‌گویم کار هنری عشق و علاقه می‌خواهد و باید پای آن ایستاد و به‌دنبال منافع مالی آن نبود، وگرنه با دیدن هر کدام از این مشکلات کار را رها می‌کنید.

محمد کار را تجربی آموخته و سراغ فنی و حرفه‌ای هم نرفته است تا مدرک بگیرد. علاقه‌ای به گسترش کارش ندارد. با اینکه در فضای مجازی صفحه دارد، خیلی فعال نیست و همین حالا هم زمان کم می‌آورد؛ به عنوان سخن پایانی می‌گوید: تا وقتی که جان داشته باشم و دستم نلرزد، همین کار را ادامه می‌دهم، ولی دوست دارم زمان بیشتری را کنار خانواده باشم و از زندگی لذت ببرم.

چوب گردو ویژه خراطی

شب و روز ندارد و این روز‌های نزدیک به عید نوروز از ۶‌صبح کار را شروع می‌کند و تا ۱۲‌شب در کارگاه خراطی و نجاری است. قندان، فنجان قهوه‌خوری، ظرف سورمه، شکلات‌خوری، سینی، ظروف شیرینی و میوه و... بخشی از نمونه کار‌های اوست. چوب را از چوب‌بری‌های خین‌عرب می‌خرد و گهگاهی هم نمونه چوب برایش به روستا می‌آورند. بسته به نظر مشتری از چوب‌های مختلف همچون راش، روسی، سنجد، عناب و گردو استفاده می‌کند. کار‌های خراطی بیشتر از گردوست؛ چون رنگ قهوه‌ای تیره دارد و با روغن‌زدن جلا پیدا می‌کند و می‌درخشد. خودش از روی رنگ و طرح چوب متوجه نوع درخت می‌شود.

 

هنر تراش خورده

تعریف خریدار‌ها خستگی کار را می‌گیرد

محبوبه قاسمی، همسر محمد، دختردایی اوست. او هم ۳۴‌سال پیش در همین روستا به دنیا آمده و هفده‌سال داشته که عمه او را از پدر خواستگاری می‌کند و آن‌ها به عقد و ازدواج هم در‌می‌آیند. محبوبه، محمد و زندگی‌اش را دوست دارد و در این مسیر همیشه همسرش را همراهی کرده است. از دوره کرونا که محمد، کار خراطی را جدی‌تر دنبال کرد، تصمیم گرفت برای فروش کاری کند، اما دراصطلاح بازار خوابیده بود. تا اینکه سه‌ماه پیش‌از طریق فضای مجازی متوجه می‌شود روزبازار‌ها در شهر فعال هستند.

اولین بار به یکشنبه‌بازار مجیدیه می‌رود و کار‌ها با اسقبال خوبی روبه‌رو می‌شود. بعد از آن متوجه روز‌بازار کنار بوستان ملت می‌شوند؛ هفته اول آنجا هم خوب بوده است، اما بعد به سرما و یخ‌بندان می‌خورند و میز را تحویل می‌دهند. بعد از یک هفته دوباره از فرهنگ‌سرای ترافیک به آن‌ها زنگ می‌زنند و آنجا میز می‌گیرند. نزدیک به نوروز استقبال خوب است و دوباره سراغ روز‌بازار امامت نزدیک بوستان ملت می‌روند و هنوز آنجا غرفه دارند.

محبوبه می‌گوید: حیف است مردم هنر دست همسرم را نبینند. کارهایش را با عشق و علاقه می‌سازد. تا چند وقت پیش، مشتری‌های نجاری کار‌های خراطی را در کارگاه نجاری می‌دیدند و درخواست می‌کردند. اما از وقتی کمی فضای مجازی فعال شد و از روز‌بازار‌ها خبردار شدیم، فروش کار‌های خراطی هم بیشتر شده است.

هنوز توان مالی برای اجاره مغازه در مشهد را نداریم. استقبال مردم از روزبازار‌ها هم خوب است؛ بیشترشان ظروفی مثل قهوه‌خوری، پیاله و قندان می‌خرند، ولی بعضی‌ها سرویس کامل پذیرایی می‌خواهند که همسرم برای آن‌ها سفارشی درست می‌کند. محمد هم وقتی از کار خسته می‌شود، به بازار می‌آید و آنجا متوجه می‌شود که مشتری‌ها چه کار‌هایی را بیشتر می‌پسندند. با تعریف خریدار‌ها از محصولات، خستگی کار هم از تنش خارج می‌شود.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
نظرات بینندگان
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۱۹ - ۱۴۰۱/۱۲/۲۱
0
0
عالین دمشون گرم