میلی به ایستادن ندارد. ماجرای زندگیاش پر از رفتن است. رفتن و ادامهدادن آن هم با یک پا. پایی که سالها پیش در دهسالگی طی حادثهای تلخ، زیر یک ماشین سنگین جا میماند. او روزها با پایی له شده روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میکند تا جایی که سرانجام مجبور میشوند پای عفونت کرده و کرمخورده او را قطع کنند. این شاید آغاز ماجراجوییها و تکاپوهای روح پرتلاطم «محمود میلی» باشد. ورزشکار دوچرخهسواری دنیادیده و سرد و گرم چشیده، با کولهباری از تجربههای تلخ و شیرین که سرانجام بهعنوان یکی از 3نماینده ایران در رشته دوچرخهسواری به مسابقات پاراالمپیک آتن در سال2004 راه پیدا میکند. با او اکنون خادم یار مسجد بقیهالله(عج) و از اهالی محله کارمندان است.
به پیشنهاد مدیر مدرسه پسرش تصمیم میگیرد که با دوچرخه تا شلمچه رکاب بزند. این سفر آغاز سلسله سفرهایی است که بعدها با دوچرخه میرود
بعد از مرخصشدن از بیمارستان و طیکردن دوره نقاهت دوچرخهای که پدربزرگ او قبل از این واقعه برایش میخرد و تا مدتها در گوشه حیاط خاک میخورده را برمیدارد و روزهایش را روی ترک آن میگذراند. پدرش که این شور و اشتیاق را میبیند، کمکی هم برای جای خالی پای راست روی دوچرخه نصب میکند. سالها بعد به پیشنهاد مدیر مدرسه پسرش تصمیم میگیرد که با دوچرخه تا شلمچه رکاب بزند. این سفر آغاز سلسله سفرهایی است که بعدها با دوچرخه میرود. او به هر شهری که میرسد با شخصیتهای مهم و مسئولان شهر دیدار میکند و مشاهدات خود از سفر و مشکلات مردم را که در طول راه میبیند، به مسئولان انتقال میدهد.
سال81 به رغم منع شدن او از دوچرخهسواری توسط دکتر و خطر قطع نخاعشدن، در مسابقهای مابین جاده کرج و قزوین شرکت کرده و به مسابقات جهانی 2000معلولان در آلمان راه پیدا میکند. او در این مسابقات بهدلیل یک اشتباه کوچک و واژگونشدن دوچرخهاش مقامی کسب نمیکند اما درست 4سال بعد در مسابقات پاراالمپیک آتن مقام کسب میکند. آخرین سفر او چند سال بعد از این مسابقه شروع میشود. او تا خود سوریه با پسرش رکاب میزند. این سفر 45روز به طول میانجامد و بعد از همین سفر است که نام محمود میلی بر سر زبانها میافتد.
تعریف میکند که بعد از این سفر افراد کنجکاو و علاقهمند به سفر از هر نقطهای به دیدن او میآمدند و ساعتها به گفت و گو با او مینشستند تا خاطراتش را بشنوند.
میگوید مسیری که برای خودش ترسیم کرده طولانیتر از این حرفها بوده اما دست روزگار باعث میشود که نتواند آن را تا انتها طی کند. البته او حالا پا در مسیر دیگری گذاشته که آن را هم دوست دارد. مدتی پس از بازگشت از سفر سوریه دوچرخهاش را به سرقت میبرند. پیگیریهای او برای پیداکردن سارق هم راه به جایی نمیبرد. شکستن مهرههای کمر و تصادف او با یک موتور هم توان جسمیاش را پایین میآورد و باعث میشود که انگیزه لازم برای خرید یک دوچرخه جدید را نداشته باشد.
مسجدها، خانههای خدا بر روی زمین هستند. خانههایی پر از نور و مهربانی. برای من خادم مسجدبودن به اندازه رکابزدن و سفر کردن ارزش دارد و یک تجربه خوب در زندگی من است
باوجوداین محمود آدم نشستن و دست روی دست گذاشتن نیست. این روزها محمود میلی خادم یک مسجد است. مسجد بقیهالله در خیابان شهید رستمی16. او یکی از اعضای شورای اجتماعی محلات هم هست و خیلی وقتها در همین مسجد میزبانی جلسات شورا را برعهده دارد. درد هممحلیهایش را میفهمد و یکی یکی مشکلات کوچک و بزرگ محله را نام میبرد و دغدغه حلشدنشان را دارد. او حالا در این روزها برای نمازگزاران شربت زعفران و گلاب و گاهی چای درست کرده و به مناسبتهای مختلف بین نمازها به مردم محله تعارف میکند.
به نظر میآید که زندگی پرتلاطم او از تک و تا افتاده باشد اما او خادمیاری مسجد را فصل جدید و مهمی در زندگیاش میداند و میگوید: «مسجدها، خانههای خدا بر روی زمین هستند. خانههایی پر از نور و مهربانی. برای من خادم مسجدبودن به اندازه رکابزدن و سفر کردن ارزش دارد و یک تجربه خوب در زندگی من است.»
اما این پایان داستان رکابزن قصه ما نیست. محمود میلی هنوز هم آرزوهای بزرگی در سر دارد. به فکر یک دوچرخه جدید است و یک مسیر جدید و طولانی و پر فراز و نشیب. دوچرخهای که با آن چند سال بعد و با به دست آوردن قوای جسمی پیشین بتواند دور دنیا را بگردد