کد خبر: ۱۶۹۶
۲۷ مهر ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

پیام‌آوران صلح

به نظر من، زبان مشترک مردم دنیا لبخند است. معتقدم که با لبخند زدن می‌توان اعتماد افراد دیگر را جلب کرد. ما شاید نمی‌توانستیم خیلی راحت با هم صحبت کنیم، اما انتقال حسی که داشتیم به انتقال مفهوم ما کمک می‌کرد. راننده‌های ترانزیت خیلی علاقه‌مند هستند که «هیچ هایکر‌ها» را سوار کنند، زیرا هم خودشان در طول مسیر تنها نیستند و هم تا جایی که بتوانند به هیچ هایکرها کمک می‌کنند. این بخشی از روایت بانوی دوچرخه‌سوار؛ زهره کهندل درباره حال و هوای نقاطی که سفر می‌کنند، است.

علاقه به طبیعت و کشف هیجانات تازه سبب شده است که یک زوج جوان مشهدی، فارغ از روزمرگی‌های معمولی زندگی، پا به پای هم رکاب بزنند و در بخش جدیدی از زندگی خود، با دوچرخه به مکان‌های مختلف سفر کنند. زوجی که از تمام علایق و سلایق خود می‌گذرند تا بتوانند زمان و هزینه‌ای را برای سفر‌های آینده ذخیره کنند. کسانی که با گذر از مسیر‌های گوناگون با کوله‌باری از تجربه و حوادث مواجه شده‌اند و، چون نویسنده و عکاس هستند، سعی کرده‌اند آنچه را که دیده‌اند ثبت و نگهداری کنند. آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از خاطرات  این زوج دوچرخه‌سوار رسانه‌ای است.


از نویسندگی تا خبرنگاری

زهره کهندل در تیرماه سال ۱۳۶۷ در مشهد به دنیا آمده است. دوران کودکی خود را در خانواده‌ای تقریبا پرجمعیت در محله طلاب سپری می‌کند. خواهرش داستان‌نویس بود و او هم گاهی از سر کنجکاوی به طور پنهانی داستان‌های خواهرش را می‌خواند و به همین دلیل از همان دوران کودکی به نویسندگی علاقه پیدا می‌کند. البته کهندل رؤیاپردازی و قدرت تخیل خوبی هم داشت. در ابتدا داستانی را از زبان فرزند شهیدی نقل می‌کند و وقتی با حمایت مربیان و معلمان خود مواجه می‌شود، در جشنواره‌ها و همایش‌های مختلفی شرکت می‌کند و موفق می‌شود رتبه‌های برتری را کسب کند. 

همین نتایج عالی سبب می‌شود که مصمم‌تر در این راه قدم بردارد. کمی بعد دوره‌های آموزشی خبرنگاری خبرگزاری پانا را می‌گذراند و پس از کسب دیپلم ریاضی فیزیک، درست زمانی که آرزوی مهندس شدن را در سر می‌پرورانده است، مسیر اصلی زندگی خود را انتخاب می‌کند.

او معتقد است: خوش‌حالم که مهندس نشدم و راه درستی را برای آینده خود انتخاب کردم. قبول نشدن در دانشگاه در سال نخست، مسیر زندگی مرا تغییر داد و من وارد رسته کار خبر شدم که آغاز آن از خبرگزاری مهر بود. از همان زمان تاکنون هم با کسب مدرک کارشناسی علوم تربیتی در حوزه رسانه و خبر مشغول به کار هستم.
 


مطهری، محله‌ای آرام با بافت سنتی 

کهندل که حدود ۴ سال است که ازدواج کرده و ساکن محله مطهری شده است، این محله را این‌گونه ارزیابی می‌کند: محله مطهری در یک منطقه قدیمی با یک بافت سنتی واقع شده است و به دلیل نوع خیابان‌کشی‌هایی که دارد، بیشتر خانه‌های آن هنوز ویلایی است. محله طلاب که از کودکی در آن بزرگ شدم، محله‌ای شلوغ و پر سروصدا با رفت‌وآمد بسیار بود، به همین دلیل اوایلی که به اینجا آمده بودم، از سکوت زیاد آن تعجب می‌کردم و برایم جالب بود. به جرئت می‌توان گفت این محله واقعا بافت مسکونی دارد. محله‌ای ساکت و آرام است و بیشتر همسایه‌ها نیز قدیمی هستند و همدیگر را می‌شناسند، اما معمولا سطح ارتباطات نسل جوان با یکدیگر خیلی کم است، زیرا در زندگی مدرن بیشتر به سمت فردیت پیش می‌رویم و خیلی کمتر شکلی از رابطه اجتماعی را به واسطه حضور در محله‌ای مشترک حفظ می‌کنیم. 

البته وجود عامل تنوع فرهنگی در این موضوع هم بی‌تأثیر نیست. در گذشته افرادی که در یک محله زندگی می‌کردند، معمولا آداب و فرهنگی یکسان و شبیه به هم داشتند و از نظر اعتقادی تقریبا یک شکل بودند، اما اکنون این‌گونه نیست، در محله‌های مختلف شاهد تنوع فرهنگی هستیم که همین امر سبب زیادشدن فردیت افراد می‌شود و کمتر به سمت جمع و ارتباط جمعی گام برمی‌دارند.

او ادامه می‌دهد: البته باتوجه به اینکه خیابان‌کشی‌ها قدیمی هستند، به بازسازی و بهسازی نیاز دارند. به نظرم جالب نیست که یک محله با بافت سنتی، که بزرگانی نامدار همچون شجریان هم در آن ساکن بودند و به آن هویت بخشیده‌اند، وضعیتی این‌چنین داشته باشد و شهرداری منطقه به آن هیچ توجهی نکند. رسیدگی نکردن به سر و وضع محله و رهاکردن آن از نظر امکانات رفاهی، کم‌لطفی به آن است که باید شهرداری این وضعیت را سامان دهد. 


بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

بعد از ازدواج با دگرگونی خاصی مواجه شدم به طوری که دیدگاهم نسبت به زندگی و سبک آن تغییر کرد. به عنوان نمونه قبل‌تر از آن سفر کردن در زندگی‌ام خیلی کمرنگ بود که با ازدواجم این امر جزو اولویت‌های زندگی‌ام قرار گرفت. در گذشته تصورم از زندگی این بود که باید خیلی خوب کار و پول جمع کنیم و زندگی مرفهی برای خودمان داشته باشیم، سبک نظری که همه درباره آن هم عقیده هستند و آن را می‌پسندند. اما بعد‌ها متوجه شدم که می‌شود در خط مستقیمی که همه مردم در آن گام برمی‌دارند، هم حرکت نکرد و خیلی از اولویت‌های دیگران در زندگی من رنگ باخت. یک دیدگاه رایج و سنتی به این موضوع اشاره دارد که اضافه درآمد سالانه به سفر تعلق دارد؛ اما ما هیچ وقت به این موضوع فکر نمی‌کنیم که باید بخشی از درآمد خود را الزاما برای سفر کنار بگذاریم. 

سفر باید طوری باشد که کمک کند تا رشد کنیم اگر غیر از این باشد دیگر سفر نیست و نام آن جابه‌جایی است

ما سعی کرده‌ایم که سفر جزو برنامه‌های اصلی سالانه‌مان، کم هزینه و متفاوت باشد و اینکه از شکل عادی و رایج که همه چیز مشخص شده باشد، خارج شود. به طور کلی تصمیم گرفتیم به گونه‌ای سفر کنیم که بیشتر یاد بگیریم، با آدم‌ها ارتباط برقرار کنیم و نگاهمان به زندگی تغییر کند و گسترده‌تر شود.
او با اشاره به مصرع بسیار سفر باید تا پخته شود خامی، تأکید می‌کند: سفر باید طوری باشد که کمک کند تا رشد کنیم اگر غیر از این باشد دیگر سفر نیست و نام آن جابه‌جایی است.


تجربه‌ای ناب

نخستین سفر جدی و طولانی مدت من و همسرم در اسفندماه سال ۱۳۹۵ به هندوستان بود که تصمیم داشتیم متفاوت سفر کنیم. به همین دلیل این سفر را به صورت بک پکی (کوله‌پشتی‌گردی) آغاز کردیم و یک ماه هم طول کشید. برنامه را چیدیم. در سایت میزبان- میهمان، هاست (میزبان) پیدا کردیم و راهی هند شدیم. خوبی این اقدام این است که با فرهنگ مردم آن کشور از سوی میزبان آشنا می‌شویم و از طرفی می‌توانیم فرهنگ خودمان را هم به آن‌ها منتقل کنیم. یکی از اتفاقات جالبی که در این سفر برایمان رخ داد، این بود که دنبال واژه‌های فارسی مشترک بودیم تا بتوانیم با میزبان راحت‌تر صحبت کنیم.

سفر ما از دهلی آغاز و به بمبئی ختم می‌شد. سفری جذاب، پر از فراز و نشیب و تجربه‌ای ناب بود که از حدود ۶ شهر در هند بازدید کردیم. در این سفر اتفاقات گوناگونی برایمان رخ داد و با آیین‌های خاص آنجا آشنا شدیم. به عنوان مثال زمانی که ما در هند بودیم، جشن مقدس رنگ هندو‌ها برگزار شد که آن زمان ما در شهر ماتورا بودیم و در این جشن شرکت کردیم. در کنار همه زیبایی‌هایی که داشت شاید یکی از تلخ‌ترین خاطراتی که من از سفرهایم به ذهن دارم همین برنامه بود. 

در این جشن مردم با غیظ و شدت بسیاری رنگ‌ها را به سمت هم پرتاب می‌کردند که موجب ایجاد درد در بدن می‌شد. همان زمان بود که من با قرار گرفتن در شرایط دشوار این‌چنینی، آستانه صبر خود را افزایش دادم و یاد گرفتم که باید در سفر خیلی مسائل را تحمل کنم. در این سفر با آدم‌های خوب و بد زیادی آشنا شدیم و درک کاملی از جمله «همه جای دنیا خوب و بد دارد» به دست آوردیم و نباید یک صفت از خوب و بدی را به کل جامعه یک کشور تعمیم دهیم. ما در هند با پلیسی مواجه شدیم که قصد داشت از ما اخاذی کند، از طرفی هم به مغازه‌داری برخوردیم که در اوج خستگی‌مان با یک شکلات کلی حالمان را خوب کرد یا با آدم‌هایی نظیر همین میزبانمان آشنا شدیم که انرژی مثبتی به ما داد.

سفر خیلی سختی بود، اما برایمان ماندگار شد. ما در خیابان‌های کثیف دهلی قدم می‌زدیم، اما معماری باشکوه آنجا را هم می‌دیدیم. وجود گدا‌هایی را که به ما آویزان بودند، حس می‌کردیم، اما شادی مردمی که با ناداری خود می‌ساختند هم درک می‌کردیم. تمام این تناقض‌ها در سرزمین عجیب هند ما را در نخستین سفر خارج از کشورمان، پخته کرد. یکی از سختی‌های سفرمان سفر با قطار در هند بود. در بخشی از سفر خود مجبور شدیم با قطار سفر کنیم که حدود ۴۸ ساعت را در قطاری با امکانات ضعیف بود.

اتفاقات زیبا و جالبی هم برایمان رخ داد که یکی از آن‌ها آشنایی با آدم‌ها از ملیت‌های مختلف بود. به هرحال برای اقامتمان که کم‌هزینه‌تر شود، هاستل (اقامتگاه‌های اجاره‌ای) می‌گرفتیم که فضایی گرم و صمیمی را برای مسافران ایجاد می‌کند و مانند هتل نیست که مسافران با هم ارتباط نداشته باشند. با دیگر مسافران آشپزی می‌کردیم و غذا‌های مختلف ملل دیگر را می‌خوردیم و تست می‌کردیم و حتی آداب و رسوم و مکان‌های دیدنی کشورمان را با هم به اشتراک می‌گذاشتیم.


لبخند، زبان مشترک مردم دنیا

پس از سفر هندوستان تصمیم گرفتیم که سفر به شکل «هیچ هایک» را تجربه کنیم. «هیچ هایک» به رایگان سواری مصطلح شده، اما بدون شک معنای اصلی آن بسیار وسیع‌تر از چیزی است که اکنون مرسوم شده است، در کل به نوعی از حمل‌و‌نقل گفته می‌شود که در آن مسافر بدون پرداخت هزینه‌ای از محلی به محل دیگر جابه‌جا می‌شود. ما این نوع سفر را تابستان سال ۱۳۹۶ در ارمنستان تجربه کردیم که برایمان جذاب بود. در این سفر با راننده‌های گرجی و ارمنی آشنا شدیم که آن‌ها زبان انگلیسی خوبی نداشتند بنابراین با حرکات بدن با آن‌ها صحبت می‌کردیم.

 البته به نظر من، زبان مشترک مردم دنیا لبخند است. معتقدم که با لبخند زدن می‌توان اعتماد افراد دیگر را جلب کرد. ما شاید نمی‌توانستیم خیلی راحت با هم صحبت کنیم، اما انتقال حسی که داشتیم به انتقال مفهوم ما کمک می‌کرد. راننده‌های ترانزیت در سفر‌های هیچ هایکی خیلی علاقه‌مند هستند که هیچ هایکر‌ها را سوار کنند، زیرا هم خودشان در طول مسیر تنها نیستند و هم هیچ هایکر را تا جایی که بتوانند کمک و همراهی می‌کنند. 

در این سفر، بخشی از مسیر را با دو راننده ترانزیتی تبریزی همراه شدیم که برایمان دوستان خیلی خوبی شدند و ما را تا مراغه رساندند و این افراد طوری بودند که تصور ما را درباره راننده‌های کامیون تغییر دادند. مردمانی مهربان بودند که حرف برای گفتن داشتند و دلشان می‌خواست گوشی برای شنیدن داشته باشند. حدود ۲۴ ساعت با آن‌ها بودیم و دریافتیم که این شغل واقعا سخت است. از جذابیت‌های این سفر آن بود که راننده‌ها مرا به رستوران‌های بین راهی خوبی می‌بردند که غذا‌های خوشمزه و باکیفیت داشت، زیرا فقط راننده کامیون‌ها بر اساس تجربه سفر‌های خود می‌دانند که کدام رستوران‌ها غذا‌های خوشمزه و با کیفیت دارند. از نکات مثبت این سفرمان می‌توانم به پیداکردن دوستان خوبی اشاره کنم. همچنین سفر به ارمنستان سبب شد نگاهمان به یکسری از اقشار اصلاح شود.


زخمی شدم، اما ناامید نشدم

در طول سفر‌های متعددی که داشتیم، علاقه پیدا کردیم که سفر با دوچرخه را نیز تجربه کنیم. البته همسرم قبلا با دوچرخه سفر کرده بود، اما من با دوچرخه راهی سفر نشده بودم؛ بنابراین دو عدد دوچرخه حرفه‌ای خریدیم، اما متأسفانه آن‌ها را دزدیدند. این مسئله کمی ما را دلسرد کرد، اما بعد از مدتی دوباره دوچرخه خریدیم و تمریناتمان را آغاز کردیم. نخستین سفرمان با دوچرخه در بهمن ماه سال ۱۳۹۷ آغاز شد که مسافت نوار ساحلی جنوب را پیمودیم و بندرعباس به مقصد جزیره قشم را رکاب زدیم و دور جزیره را هم گشتیم. البته جزیره هرمز و هنگام هم جزو بخشی از سفرمان بود که مسافت آن‌ها را هم رکاب زدیم. این سفر هم در کنار جذابیت‌هایی که داشت، تجربه سختی برایم ایجاد کرد. کنترل دوچرخه و دوست شدن با آن کمی مشکل بود. خیلی زمین خوردیم و همه جای بدنم زخم بود، اما ناامید نشدم و باز هم ادامه دادم.

این سفر هم سختی‌های خاص خودش را داشت، اما مرا برای سفر جدی‌ترمان آماده کرد. سفری که مهرماه امسال از تبریز تا رشت را از مسیر گردنه حیران رکاب زدیم، آن هم در شرایط آب و هوایی سختی که بسیار برایمان لذت‌بخش بود. تعداد دوچرخه‌سواران نوار ساحلی جنوب بیشتر بود و به همین دلیل اهالی و ساکنان آنجا واکنش خاصی به حضور دوچرخه‌سواران نشان نمی‌دادند، اما عکس‌العمل مردم شمال در سفر ما با دوچرخه بسیار جذاب و دیدنی بود. 

مردمانی بسیار میهمان‌نواز داشت که دائم ما را برای صرف غذا دعوت می‌کردند و یا پیشنهاد می‌دادند که از اقامتگاه‌ها و خانه‌هایشان برای استراحت استفاده کنیم. هرکس هرکاری از دستش برمی‌آمد برایمان انجام می‌داد و دریغ نمی‌کرد. گاهی در رؤیارویی با ما که از یک گردنه بالا می‌رفتیم تعجب می‌کردند و می‌گفتند: «شما چطور این مسیر را رکاب زدید، مسیری که خودرو گاهی نمی‌تواند از آن عبور کند.»


ریسک‌پذیر هستیم

این حس و حال خوب مردم در مواجهه با ما و حتی زمانی که با بوق زدن از کنارمان عبور می‌کردند درون ما انگیزه سفری طولانی‌تر در تعطیلات عید سال آینده را ایجاد کرد. تصمیم داریم در سفر بعدی، مسیری دوهزارکیلومتری را در فاصله یک ماه رکاب بزنیم، زیرا بازخورد‌های خوبی از مردم دریافت کردیم.

مردم دوچرخه‌سواران را خیلی دوست دارند و آن‌ها را سفیران صلح و دوستداران طبیعت می‌دانند و دوچرخه‌سواران را کسانی می‌بینند که خیلی علاقه دارند به جای آن‌ها باشند و رکاب بزنند. خیلی افراد هستند که دوست دارند سفر با دوچرخه را تجربه کنند، اما به دلیل گرفتاری‌ها و دغدغه‌هایی که دارند، فرصت انجام این کار را ندارند یا نمی‌توانند ریسک کنند و خطر این نوع سفر را به جان بخرند، اگرچه که ما هم درگیری‌های کاری داریم، اما سعی کرده‌ایم که ریسک‌پذیر باشیم، معتقدیم که آدم یک‌بار زندگی می‌کند و اگر ریسک نکند، لذتی نبرده است.

سعی کرده‌ایم که ریسک‌پذیر باشیم، معتقدیم که آدم یک‌بار زندگی می‌کند و اگر ریسک نکند، لذتی نبرده است

قصد داریم سفر بعدی‌مان هم اگر شرایطش ایجاد شود، خارج از کشور باشد، زیرا اعتقاد داریم پیام صلح مردم ایران باید به گوش کشور‌های جهان به‌ویژه همسایه‌های ایران برسد. دوچرخه پیام‌آور صلح، شادی، زندگی پاک و سالم است و هرچه بر تعداد دوچرخه‌سواران گردشگری اضافه شود، پیام خوبی برای کشور خودمان ارمغان دارد.


صعود به قله

آرمین صمیمی، همسر زهره کهندل سال ۱۳۶۵ در محله مطهری متولد شده است. او از سال ۱۳۸۶ به طبیعت‌گردی و کوهنوردی روی می‌آورد و در سال ۱۳۸۹ عضو تیم منتخب کوهنوردی می‌شود و در سال ۱۳۹۴ برای نخستین بار به صعود برون مرزی ملی قله کورژنفسکایا واقع در تاجیکستان  با ارتفاع ۷ هزارو ۱۰۵ متر به همراه ۱۲ نفر دیگر از همراهانش دست می‌یابد. درست در همان زمان مسئولیت روابط عمومی و عکاسی گروه هم برعهده او بود و آقای صمیمی در شرایط سخت کوهنوردی با ثبت تصاویر زیبا به خوبی از عهده این مسئولیت برآمد.

او می‌گوید: بهترین خاطره من به همان صعود مرتبط است که برنامه کوهنوردی ما با گذشت دو ماه از زمان عقدمان، حدود ۴۵ روز طول کشید. رسیدن به قله و چشیدن طعم پیروزی حس خوبی برایم به یادگار گذاشت و خاطره‌ای که از آن زمان در ذهن دارم این است که در نخستین صعود ما به قله، بخشی از مسیر را که طی کردیم، بنابه صلاحدید سرپرست گروه به دلیل شرایط جوی آب و هوا مجبور شدیم باز گردیم و در زمان دیگری برای صعود عازم شویم. 

هنگام پایین آمدن از کوه، در مسیر به ۲ کوهنورد رسیدیم که یکی از آن‌ها دراز کشیده و دیگری کنارش نشسته بود، در کمپ قبلی با آن‌ها آشنا شده بودیم و می‌دانستیم که از کشور لهستان آمده‌اند. یکی از آن‌ها حال وخیمی داشت. در آن ارتفاع به خاطر رقیق بودن هوا، اکسیژن خوب به مغز نمی‌رسید و همین امر سبب شده بود که حال مساعدی نداشته باشد. البته خستگی مسیر هم بی‌تأثیر نبود. خلاصه همان موقع با کمک همراهانم آن‌ها را به پایین رساندیم. انگار حکمتی بود که برای بار نخست نتوانیم قله را صعود کنیم و سبب نجات این افراد شویم.

آقای صمیمی در نهایت به اهمیت سفر اشاره می‌کند و می‌گوید: به نظر من اگر کسی سفر نکند، زندگی برایش بی‌معناست. همان‌طور که در قرآن به این اقدام تأکید شده باید این مهم در اولویت زندگی افراد قرار گیرد. پیشنهاد ما به مخاطبان این است که رکاب‌زنی را امتحان کنند و لذت واقعی دوچرخه‌سواری را بچشند. دوچرخه‌سواران از رکاب زدن انرژی بسیاری دریافت می‌کنند و لذت می‌برند. خوشبختانه سبک زندگی ما بر تعدادی از اطرافیان ما تأثیر خوبی داشته به طوری‌که آن‌ها به خرید دوچرخه ترغیب شده‌اند و حتی بعضی از دوستانمان را برای تمرین دوچرخه‌سواری همراهی می‌کنیم و تلاش داریم این فرهنگ فراگیر شود.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44