از نگاه عابران گذری حاشیه خیابان، اینجا شاید بنای کاهگلی بلندی باشد با آجرهای خاکیِ رنگ و رو رفتهای که روی هم چیده شدهاند و برای سالها به همین شکل باقی ماندهاند. اما کافی است یکبار کنجکاو شوی که از فضای پشت بنا سر در بیاوری و سری به داخل آن بزنی. به محض ورود حیاطی وسیع و سرسبز پیش چشمهایت سبز میشود. بعد تازه چشمت به طاقهای بلند سر به فلک کشیده میافتد، به آن آجرهای لعابدار سبز و فیروزهای که شکوهش را دوچندان میکنند. به گمان من هنرمندان مصلی تاریخی هم بیشباهت به این بنا نیستند. جادوگرانی که در سکوت و بیخبری آدمهای پشت دیوار آثار جادویی خلق میکنند. افرادی که چراغ این بنا را با شعله هنرشان روشن نگه داشتهاند و نگذاشتهاند که از درون فرسوده شود و بمیرد. مجموعه مصلی تاریخی حالا مأمن امنی است برای هنرمندانی که در کنار شکوه و آرامش این بنا به خلق آثار هنری میپردازند.
«سارا فلفلانی» هنرمند جوان که سالها این مجموعه خانه دوم او بوده و حالا بیش از یک سال از مدیریتش در این مجموعه میگذرد. به گفته هنرمندان قدیمی این مجموعه تاریخی، او جوانترین مدیر این بناست که دستی بر آتش تمام شاخههای صنایع دستی دارد، اما سفالگری پیشه و علاقه اصلی اوست. فلفلانی علاوهبر دغدغه ارتقای مجموعه و تجهیزات آن برای هنرمندانی که اینجا مشغول فعالیت هستند، به قول خودش به این بنای باشکوهِ آرام دورمانده از چشم تماشاگران هم عِرق خاصی دارد و میگوید که برنامههایی هم برای شناساندنش به مردم دارد. اما تمام سرشلوغی این روزهای او به همین جا ختم نمیشود. وقتی متوجه میشوم که او حالا با وجود پسر سهسالهاش به تمام این فعالیتها میپردازد ماجرا برایم جالبتر میشود.
چند دقیقه میایستم به تماشا، سرم را بلند میکنم و چشم میکشم برای دیدن آجرهای رنگی روی طاقها. محال است که پا به درون این مجموعه بگذاری و سرسری از کنار عظمت مصلی تاریخی بگذری! بعد از دقایقی تماشا راه کج میکنم به سمت سالن کارگاهها.
از پلهها بالا میروم و در چوبی را باز میکنم. به محض ورود بوی تند رنگ و نوای آرامسازی از انتهای سالن در هم تنیده میشوند و به مشامِ روحم میرسند. همین کافی است تا بفهمم پا به دل مأمن آرام هنرمندان این گوشه شهر گذاشتهام. سالن را میگیرم و پیش میروم که او را در اتاقکی کنار بچهها میبینم. سفال سفیدی در دست دارد و روپوش سفید تنش حالا پر شده از قطرات رنگ. آنقدر محو توضیح کار است که متوجه حضورم نمیشود. خودم را که معرفی میکنم با لبخندی گرم از من دعوت میکند که به اتاق کارش بروم. اتاقی پر از سفالهای رنگی در گوشه و کنار آن. پر از گلدانهای کوچک و بزرگ با گلهای رنگارنگ که پیداست دقایقی پیش به دست او سیراب شدهاند. در اتاق کار کوچک صمیمیاش مینشینم به صرف گفت و چای، آن هم در لیوان سفالی سفیدی که همین دیروز تازه از دل کوره در آمده است.
پیش از ورود به مصلی کارهایم را در چهاردیواری و فضای بسته خانه انجام میدادم. با ورود به این مجموعه به دنیای جدیدی پا گذاشته بودم
«سارا فلفلانی» متولد سال ١٣٦٧ است که در بستر خانوادهای هنرمند رشد میکند و میبالد. پدرش خوشنویس ماهری بوده و عموی بزرگترش، حمیدرضا فلفلانی، استاد مطرح نقاشی و گرافیک. به دلیل همین پیشینه و فضایی که از قبل در خانواده آنها در جریان بوده فرصت میکند که به سمت علاقهاش برود. ابتدای کار نقاشی را انتخاب میکند و صبح و شب را با قلم و کاغذش سر میکند. بعدتر که به مدرسه میرود، همه او را به عنوان هنرمند مدرسه میشناسند.
در مسابقات مختلف مقامهای زیادی کسب میکند، در نمایشگاهها شرکت میکند و... با ورود به هنرستان مسئله هنر برای او جدیتر میشود و بعد مقطع کاردانی را در رشته نقاشی در دانشگاه الزهرا (س) به پایان میرساند. اما همه چیز به همین جا ختم نمیشود. تعریف میکند که چطور روح سیریناپذیرش او را به سمت چشیدن طعم شیرین دیگر شاخههای هنر هم سوق داده است. مدتی به کار چرم علاقهمند میشود، مدتی هم ساخت زیورآلات را امتحان میکند، اما کار با سفال بود که در نهایت روح او را راضی میکند.
تمام اینها باعث میشود که سال ٨٩ برای ادامه تحصیل رشته صنایع دستی را انتخاب کند و در دانشگاه میراث فرهنگی استان خراسان رضوی مقطع کارشناسی را به پایان برساند. اما فعالیت جدی او در حوزه صنایع دستی وقتی آغاز میشود که آثارش را در غرفههای نمایشگاههای صنایع دستی در همان سالها به نمایش میگذارد. اصفهان، تهران، کیش و... ٢٢سال بیشتر نداشته و در یکی دو سال در نمایشگاههای بسیاری از شهرها شرکت میکند و کم کم شناخته میشود. میگوید: در همین نمایشگاهها کم کم نیاز و سلیقه مردم را میشناختم. ابتدا کارهای من، سفالی تزیینی بود، اما متوجه شدم که مردم بیشتر از اثر دکوری، کار کاربردی را میپسندند. این شد که به سمت ساخت ظروف سفالی کشیده شدم.
درس و دانشگاهش که تمام میشود به پیشنهاد یکی از استادان دانشگاه، کار در فضای مصلی به او پیشنهاد میشود. میگوید که تا آن زمان مصلی تاریخی را از نزدیک ندیده بوده و اولینبار که وارد مجموعه میشود تحت تأثیر فضای دلنشین و آرام آن قرار میگیرد. تعریف میکند: هشت سال پیش که من پا به درون مجموعه گذاشتم اینجا این همه کارگاه نبود. یک سالن بزرگ بود که همه بچهها با هر رشته و شاخهای کنار هم کار میکردند. این سالن بزرگ را هم تازه تأسیس کرده بودند تا با ورود و رفت و آمد هنرمندان به این مکان، مصلی تاریخی هم مثل خانه ملک و خانه داروغه که چنین فضایی دارند، شناخته شدهتر شود. من و چند هنرمند دیگر که آنها هم در شاخههای مختلف صنایع دستی کار میکردند اولین هنرمندانی بودیم که به دل مصلی تاریخی پا گذاشتیم.
«من به این مکان عِرق دارم» این جمله را میگوید که حجت عشق و علاقهاش به مصلی تاریخی را تمام کرده باشد. بعد هم ادامه میدهد: تا پیش از ورود به مصلی کارهایم را در چهاردیواری و فضای بسته خانه انجام میدادم. با ورود به این مجموعه به دنیای جدیدی پا گذاشته بودم.
این حیاط دلباز و بنای تاریخی زیبا، آرامشی عجیب را در این فضا به جریان انداخته بود و مهمتر از آن کنار افرادی فعالیت هنریام را ادامه میدادم که همگی شبیه هم بودیم و به هنر عشق و علاقه داشتیم.
گفتگوهایی که بین ما شکل میگرفت باعث میشد که با دیگر شاخههای هنر هم آشنا شویم و به فکر کار مشترک بیفتیم. مثل تلفیق چرم و چوب، سفال و سنگ و.... تمام اینها باعث شد که این مجموعه به خانه اول من تبدیل شود و من هر روز بالغ بر یک ساعت مسیر خانه تا مصلی را طی کنم تا در این فضا کارم را انجام بدهم.
«سارا فلفلانی» خاطرات خوبش را از کار در این فضا تعریف میکند، اما خاطرات زیادی هم از خرابکاریهای هنگام کار دارد. میگوید که هنر کاری پر از ریسک و خطر است. بهویژه کارهای سفالی که باید در کوره بپزند و اگر دما کمی بالا و پایین باشد میشکنند و تمام.
تعریف میکند: چند سال پیش برای شرکت در نمایشگاهی در تهران از چند ماه قبل شروع میکند به ساخت ظروف سفالی. چند روز مانده به برگزاری نمایشگاه، ظرفها را در کوره سنتی مجموعه قرار میدهد. روز بعد که در کوره را باز میکند با تکههای شکسته پخش و پلاشده ظرفها روبهرو میشود.
دمای کوره کمی بالاتر از حد معمول بوده و تمام ظروف از بین میروند. او برای شرکت در نمایشگاه از ظروف قبلی که گوشه و کنار کارها ساخته بوده استفاده میکند و همه چیز ختم به خیر میشود، اما میگوید کار سفال با تمام آرامشی که هنگام کار به آدم میدهد استرسها و اضطرابهای خودش را هم دارد و کسی که با سفال سر و کار دارد باید صبر زیادی داشته باشد. بپذیرد که کوچکترین اتفاق میتواند اثر هنریاش را نابود کند از ضربهای کوچک که باعث خرد شدن سفال میشود بگیرید تا نوسان برق دستگاه کوره که ممکن است دما را بالا و پایین ببرد و در کسری از ثانیه اثر هنری را نابود کند. او این نگرانیها را هر بار که ظرفی را در کوره میگذارد تجربه میکند.
او کلی خاطره جورواجور دارد که بعضی از آنها مربوط به خاطرات مشترک او هستند از کار با دیگر هنرمندان مصلی. تعریف میکند: چند سال پیش تصمیم گرفتیم یک کار نقش برجسته سفال را با دیگر هنرمندان سفال مصلی بسازیم و بعد در جشنواره شرکت کنیم. اواسط تابستان بود که گل را وسط حیاط مجموعه پهن و شروع به کار کردیم.
بعد که خشک شد آن را منتقل کردیم به طبقه پایین. صبح فردای آن روز که آمدم مجموعه با چهرههای بهتزده بچهها روبهرو شدم. از پلهها رفتم پایین. دیدم کل زمین را آب برداشته و کار نقش برجسته ما وارفته و روی آب شناور شده است! شلنگ یکی از کولرها از جا در رفته بود، شبانه آب توی سالن راه افتاده بود و تمام زحمات یک ماهه ما به باد رفته بود. اما کمی که گذشت خودمان را جمع و جور کردیم. با شوخی و خنده گلها را جمع کردیم و داخل حیاط زیر آفتاب پهن کردیم تا خشک شود و بعد کار دیگری بسازیم.
در حال حاضر ١٧کارگاه در بنای تاریخی مصلی داریم و با توجه به محدودیتها فقط ۳۰ هنرمند مشغول فعالیت هستند
درست یک سال و نیم پیش پیشنهاد مدیریت مجموعه مصلی با توجه به سوابق و تجربههایی که داشته به او داده میشود. میگوید ابتدا مردد بوده برای قبول مسئولیت. بیرون آمدن از دنیای آرام خودش کمی ترسناک بوده است. اینکه ساعتها در خلوت خودش توی اتاقک رو به حیاط دلباز مصلی مینشسته و روی سفالها نقش و نگار میکشیده... میدانسته که با قبول این مسئولیت باید با این آرامش مطلق خداحافظی کند، اما بنا به دغدغههایی که همیشه برای ارتقای کیفیت تجهیزات مجموعه و شناساندن مصلی تاریخی به مردم داشته تصمیم میگیرد که این سِمَت را بپذیرد. حالا روزها تا ظهر به کارهای مجموعه میپردازد و بعد تازه به اتاقکش پناه میبرد و تا غروب روی سفالها نقاشی میکشد تا از دنیای آرامی که تا پیش از این برای خودش ساخته بوده هم دور نشود.
از او میخواهم که از رشتهها و هنرمندانی که اینجا مشغول فعالیت هستند بگوید: در حال حاضر ١٧کارگاه داریم و با توجه به محدودیتهایی که شرایط موجود ایجاد کرده فقط ۳۰ هنرمند مشغول فعالیت هستند. در رشتههای سنگتراشی، چرم، معرق و منبت چوب، سفال، قلمزنی روی فلز، ساخت احجام فلزی و نقاشی قهوهخانهای. تمام اعضای سرپرست کارگاه هم از سازمان میراث فرهنگی مجوز کار دارند و بیشترشان در رشتههای مختلف صنایع دستی مدرک دارند. ما در این یک سال و نیم تصمیم گرفتیم علاوه بر اعضای اصلی پذیرای هنرمندان جوان و نوجوانی که در هنرستانها مشغول به تحصیل هستند هم باشیم و به نوعی جوانگرایی کنیم.
بچههایی که حالا کلاسهای مجازی و فراغ بال بیشتری برای کار تجربی دارند. در این یک سال اینجا بهنوعی تبدیل به پاتوق نوجوانان هنرمند منطقه شده است که به این مجموعه رفت و آمد دارند و از هنرمندان اینجا چم و خم رشتههای مختلف را میآموزند. این بچهها در آینده نسل بعدی هنرمندان مصلی هستند.
توضیح میدهد به دلیل محدودیتهایی که شیوع کرونا در یک سال اخیر به وجود آورده گرههای زیادی هم در کار او برای پیشبرد اهدافش افتاده است، اما با وجود این از اقدامات اخیرش میگوید: تغییراتی در ساختار مجموعه ایجاد کردیم. فضای بعضی کارگاهها را گسترش دادیم و بخشهایی را هم مجهز کردیم. از برنامههایی که تا به حال پیگیر آن بودهام برگزاری مراکز آموزشی مختلف در مجموعه بود. بعضی هنرمندان مجموعه کلاس آموزشی به راه انداختهاند و به علاقهمندان آموزش میدهند. قرار است طبقه پایین را هم به مرکز آموزشی رشته سفال تبدیل کنیم. این ایده در خلال کارگاههای آموزشی سفالگری که در این مدت برگزار کردیم به ذهنم رسید. استقبال بسیار خوبی از این کارگاههای محدود شد و متوجه شدم چقدر تعداد افراد علاقهمند به این رشته در مشهد زیاد است.
مجموعه مصلی از زمان مدیریت «سارا فلفلانی» همکاریهایی هم با شهرداری منطقه ۶ مشهد داشته که مهمترین آنها قبول سفارش ساخت پلاکهایی با تصاویر شهدای منطقه و نصب آنها در سر در خانههای خانواده آنها بوده است.
او در این باره توضیح میدهد: تابستان امسال بود که شهرداری منطقه پیشنهاد ساخت بیش از ۴۰ پلاک با تصاویر شهدای منطقه را به ما داد و ما هم استقبال کردیم. تعداد پلاکها زیاد بود و پروسهای طولانی و سخت. اما بهخوبی از پس آن برآمدیم. اندازه کارها همه سی در چهل بود و تصاویر آن تلفیقی بود از کاشی هفت رنگ و نقش برجسته. این برای اولینبار بود که تصمیم گرفته بودیم که این دو کار را با هم ترکیب کنیم و نتیجه موفقیتآمیز بود. خلاصه پروژه پنج ماه طول کشید. همه چیز به خوبی پیش رفت و حالا این پلاکها سر در خانههای خانواده شهدای منطقه نصب شدهاند.
بارها پیش آمده افرادی از کشورهای مختلف عکسهای بنا را در شبکهها و سایتهای مختلف دیدهاند، این همه راه به اینجا سفر کردهاند تا از نزدیک آن را ببینند
از دیگر دغدغههای اصلی «سارا فلفلانی» شناساندن مصلی به مردم است. معتقد است مردم این بنا را آنقدر که باید و شاید نمیشناسند و این موضوع میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. مثل دور بودن از مرکز شهر، نبود تبلیغات مناسب و... میگوید: این بنای تاریخی خیلی غریب است. به اندازهای که حتی ساکنان این منطقه هم آن را نمیشناسند. بارها پیش آمده که مثلا یکی از کسبه و ساکنان بر اثر اتفاق وارد مجموعه شود بهتزده به دور و اطرافش نگاه کند و شگفتزده شود از اینکه سالها اینجا زندگی میکرده، اما این بنای باشکوه را تا به حال ندیده است.
با وجوداین او مصلی تاریخی را ظرفیتی استثنایی برای صنعت گردشگری میداند و تعریف میکند بارها پیش آمده افرادی از کشورهای مختلف عکسهای بنا را در شبکهها و سایتهای مختلف دیدهاند، این همه راه به اینجا سفر کردهاند تا از نزدیک آن را ببینند. خانم فلفلانی میگوید حالا برنامههای زیادی برای رونق مجموعه دارد. یکی از این ایدهها به راه انداختن جمعه بازار هنر است. ایدهای که در مشهد تا به حال اجرایی نشده. اینکه یک روز در هفته هنرمندان این مجموعه در فضای باز این مکان در غرفههای خودشان آثارشان را برای عموم مردم بفروشند. تا هم مصلی بیشتر از پیش شناسانده شود و هم کسب و کار هنرمندان رونق بیشتری پیدا کند.
از اهداف و آرزوهایش میپرسم و جملاتی را میشنوم که پیش از این درباره آن صحبت کرده بود. هدف او گسترش و رونق کسب و کار هنرمندان مصلی تاریخی است. اینکه به واسطه رونق کار این هنرمندان، نام مصلی تاریخی هم با گوش شهروندان آشناتر بشود و این بنای باشکوه بازدیدکنندگانی از سرتاسر دنیا داشته باشد.