کد خبر: ۱۲۸۶۶
۲۹ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
رد تاریخ ایران در عتیقه‌فروشی آقای شاهی

رد تاریخ ایران در عتیقه‌فروشی آقای شاهی

عتیقه‌فروشی منصور شاهی در بازار زیست خاور حسابی دیدن دارد. اینجا از سکه‌های قاجار و آلبوم اسکناس بگیر تا اتو زغالی و رادیو نفتی و سماور مسی و موجود است.

دولت آبادی| اینجا جلوه‌ای از تاریخ است. روز‌ها و خاطراتی که میان همه تغییر و تحولات، رنگی ازماندگاری را در مغازه‌های کوچک شهر باقی گذاشته‌اند. صندوقچه‌ای پر از خاطرات به‌خواب‌رفته که کلیدش در دستان منصور شاهی خودنمایی می‌کند. اگر بخواهی کلید این صندوقچه و راز و رمز قصه‌هایش را بدانی، باید سری به بازار زیست‌خاور بزنی و سراغ مغازه کوچکش را از اهالی آنجا بگیری تا پای شیرین‌زبانی‌های تاریخی‌اش کلید را پیدا کنی.

«سکه قاجار و احمدشاه یا مظفرالدین‌شاه و ناصرالدین‌شاه؛ جمهوری هم دارم خودت انتخاب کن.» میان همه مغازه‌های کوچک و بزرگ، صدای جرینگ‌جرینگ سکه‌هایش از همه نزدیک‌تر است تا سر کج کنی و نگاهی به دکان کوچکش بیندازی. بسیارند شهروندانی که عاشق اجناس قدیمی هستند و به همین دلیل و به دنبال گذشته‌های تاریخی به دنیای عتیقه‌فروشی رو آورده‌اند.

«اگر بخواهید، آلبوم اسکناس هم دارم که نرخ آن از طرف بانک اعلام می‌شود.» گفت‌و‌گو با مشتریان حسابی اوج می‌گیرد: «همه وسایل سالم هستند و کار می‌کنند از اتو زغالی بگیر تا رادیو نفتی.» راست می‌گوید همه‌چیز اینجا پیدا می‌شود، از عکس‌های حرم در سال ۱۳۲۷ گرفته تا انواع رادیو لامپی و سماور مسی. آینه سنگی با قاب چوبی منبت‌کاری‌شده را هم نباید از قلم انداخت که قدمتی به اندازه عمر چندین نسل دارد.

هم‌کلامش که می‌شوم، روز‌ها را برایم به عقب بازمی‌گرداند تا برسد به نیمه قرن پیش. همان سالی که میان چراغ‌موشی و رادیونفتی‌ها پسری پا به دنیا می‌گذارد که شاید خودش هم نمی‌دانست پایان همه علاقه‌هایش به زندگی، می‌شود مغازه کوچکی که داشته‌هایش هزاران داستان تاریخی را روایت می‌کنند.

شاهی، عتیقه‌فروش بازار زیست‌خاور در محله شهید بهشتی مشهد این‌گونه می‌گوید: «تمام کودکی‌ام را که با حسرت داشتن این وسایل سپری شد، به خاطر دارم. آن زمان رادیو خیلی کمیاب بود؛ تنها یکی از همسایه‌هایمان یک رادیوی لامپی داشت که همه اهالی محل در خانه او جمع می‌شدند تا از اخبار باخبر شوند.»

او بهترین بهانه صفحه‌های دفتر زندگی‌اش را ورق می‌زند تا برسد به روز‌های جوانی؛ «پدرم هم علاقه زیادی به جمع‌آوری مجموعه‌های مختلف دارد. از همان زمان که کودک بودم، اتاقش از سکه‌ها و اسکناس‌های قدیمی پر بود؛ این علاقه به من هم منتقل شد تا از همان جوانی به دنبال اجناس قدیمی بروم.»

نگاهش را میان سکه‌های قدیمی داخل ویترین می‌اندازد و ادامه می‌دهد: «بعد از مجموعه پدرم، نخستین وسیله‌ای که خریدم، یک مجموعه اتو، دیگی چکشی با ۴۰سال قدمت و سماوری زغالی بود که برایش ۴هزار تومان (یعنی حقوق دو ماهم) را هزینه کردم. در سال۱۳۶۰ حقوقم تقریبا ۳ هزارو ۷۰۰ تومان بود؛ آن زمان با این مبلغ می‌شد یک پیکان خرید، اما من همه دنیایم سماور مسی، اتو زغالی و رادیو نفتی بود.»

تنها آرزو

انگار هنوز در همان روزها زندگی می‌کند؛ «۲۵سال با نگهداری از این وسایل در خانه زندگی کردم؛ کارمند دانشگاه بودم و شرایط شغلی‌ام این اجازه را نمی‌داد که مغازه داشته باشم. برای همین به‌صورت نیمه‌سیار  اجناس قدیمی را می‌خریدم.

بیشتر علاقه‌ام به سکه‌های نقره قاجاری بود و تقریبا از یک‌قِرانی و دوزاری تا انواع اسکناس‌ها را جمع می‌کردم. همه آرزوی آن روزهای من، رسیدن به تاریخ بازنشستگی‌ام بود تا بتوانم در همان دنیای سنتی که دوست داشتم، زندگی کنم.»

عتیقه‌فروش محله ما ادامه می‌دهد: «کار و حرفه‌ام به گونه‌ای بود که ارتباط چندانی با تاریخ نداشت، اما علاقه به وسایل قدیمی باعث شد کتاب‌های تاریخ را بخوانم و با روزگار قدیم ایران بیشتر آشنا شوم. شاید همین مطالعات مجابم کرد که به هر طریقی تاریخ ابزاری را حفظ کنم و آن را برای مردم به نمایش بگذارم تا آن‌ها هم با گذشتگان خود و نحوه زندگی پیشینیان آشنا شوند. این علاقه باعث شد که بعد از بازنشستگی آستین همت را بالا بزنم و مغازه‌ای برای نمایش وسایل قدیمی راه‌اندازی کنم.»

بیشتر علاقه‌ام به سکه‌های نقره قاجاری بود و تقریبا از یک‌قِرانی و دوزاری تا انواع اسکناس‌ها را جمع می‌کردم

 

با چراغ‌موشی به دنبال تاریخ!

او که همه شهرها را به‌دنبال تاریخ گذشتگانش زیر پا گذاشته است، می‌گوید: «گاهی برای خرید به شهرستان‌های سبزوار، نیشابور و تربت می‌روم. به منازل کسانی که وسیله‌های قدیمی دارند هم سر می‌زنم. اگر وسیله‌ای برایم جالب باشد، حتی وسایل اضافی را که به کار نمی‌آید، می‌خرم تا بتوانم مشتری‌ام را راضی نگه دارم.»

 

دل رادیویی برای ازمابهتران

پا به شیرینی کلامش که بدهی، برایت هزاران قصه از روزگارانی می‌گوید که دیگر در پس پیچ‌وخم تاریخ شهر به خواب رفته‌اند و حالا فقط وسایل هستند که یادآور سال‌های رفته آن روزگارند؛ شاهی ادامه می‌دهد: «رادیو نفتی را همه مردم ندیدند چون فقط برای ازمابهتران بود! آن زمان که در ایران برق نبود، رادیو نفتی جای خود را میان اشراف و ثروتمندان خوب باز کرده بود.

هم رادیو بود هم چراغی برای روشنایی خانه. چراغش را که روشن می‌کردی، پره‌های داخلش گرم و به رادیو منتقل می‌شد و رادیو با صدای خِرّ و خِر شروع به کار می‌کرد.» نگاهش میان رادیوهای داخل ویترین می‌چرخد و یک‌باره می‌گوید: «بعد از آن هم رادیو لامپی آمد که نمونه اولش رادیو آندریا بود.»

 

ابزاری برای زندگی

بیشتر خاطرات کودکی‌اش با همین وسیله‌ها سپری شده است، می‌گوید: «چراغ‌های عالی‌نسب و گردسوز را خیلی از هم‌نسلی‌های من به یاد دارند. آن زمان برق نبود یا فقط در اختیار عده‌ای خاص بود. بنابراین در بیشتر خانه‌ها از همین چراغ‌های فتیله‌ای عالی‌نسب برای پخت و پز استفاده می‌شد.»

شاهی ادامه می دهد: « آن زمان وسایل زیادی وارد ایران شدند که بیشتر روسی بودند. من سماورهایی دارم که در سال۱۸۷۰ ساخته شده است؛ درست ۱۴۳سال پیش. بیشتر اهمیتشان هم به مجموعه‌بودنش است یعنی سه تکه فابریک باشد.»«چراغ فتیله‌ای‌ها را که می‌بینم، یاد خاطرات مدرسه و درس‌خواندن‌هایم می‌افتم.»

این‌ها را می‌گوید و نفس پرحسرتش را بیرون می‌دهد که «تهیه این چراغ‌ها برای ما و خیلی از خانواده‌های دیگر مشکل بود .گردسوزهای لاله‌ای فقط برای خان و خان‌زاده‌ها بود و دست هرکسی به آن نمی‌رسید. حتی همین حالا هم قیمتش گران است.»

 

در عتیقه فروشی منصور شاهی از سکه‌های قاجار تا رادیو نفتی وجود دارد

 

تاریخی برای شادی

نگاهش را از وسایل می‌گیرد و می‌گوید: «اگر این مغازه را شبانه‌روزی هم باز نگه دارم، خسته نمی‌شوم. تک‌تک این وسیله‌ها برای من یادآور گذشته است. هرکدام قصه‌ای دارد که باعث شادی روحیه‌ می‌شود و من به‌طور کلی با آن‌ها زندگی می‌کنم. اگر یک وسیله، زیاد در مغازه بماند، به شهرستان‌های اطراف سری می‌زنم و وسایل را تغییر می‌دهم؛ به این ترتیب تا چند ماه سرحال هستم و انرژی دارم.»

چشمانش برقی می‌زند: «وقتی قرار است برای خرید بروم، حسابی ذوق‌زده‌ام. گاهی تمام شب را بیدارم و وسیله‌ها را تجسم می‌کنم. اگر نمایشگاهی حتی در دورترین نقاط ایران باشد، برای دیدنش می‌روم. اگر هم وسیله‌ای برایم خیلی جالب باشد، همه تلاشم را می‌کنم که حتی به‌صورت معاوضه کالابه‌کالا با همکاران آن را تهیه‌ کنم. گاهی هم اجناس بیشتری می‌دهم تا آن وسیله را داشته باشم.»

شاهی ادامه می‌دهد: «تهیه وسایل قدیمی خیلی سخت است و اغلب هیچ‌کس تمایلی به فروش آن‌ها ندارد؛ خود من بیشتر دوست دارم وسایل را به‌صورت نمایشگاهی نگهداری کنم. به همین دلیل، سالم‌بودن وسایل برایم اهمیت زیادی دارد؛ آن‌ها را یا سالم می‌خرم یا اگر خراب باشد، حتی اگر بتوانم تا تهران می‌برم و تعمیرشان می‌کنم.»

 

گذشته در خواب زمستانی

او اضافه می‌کند: «صنایع دستی شهر‌های ایران با هم متفاوت است، مثلا در اصفهان قلم‌زنی و هنرهای دستی حرف اول را می‌زنند و بهترین قلم‌زن‌ها در این شهر هستند اما مهم‌ترین صنایع‌دستی مشهد، فرش و گلیم است. این تفاوت‌ها بی‌شک در خرید وسایلی که برای فروش آورده می‌شود، مؤثر است.»

نگاهش پر از اندوه و گلایه است و می‌گوید: «خیلی از وسایل قدیمی به‌ ویژه مارک‌های خارجی در این چندساله دوباره و به‌صورت کپی ساخته می‌شود. این دوباره‌سازی هم خوب است و هم بد، زیرا با ساخت مجدد به‌صورت ارزان‌تر در دسترس آن‌هایی که تاریخ را دوست دارند قرار می‌گیرد.

اما هیچ‌کدام نمی‌تواند جای اصالت و قدمت وسایل قدیم را پر کند و حرفه‌ای‌ترها به‌راحتی می‌توانند از نظر کیفیت آن‌ها را از هم مشخص کنند. شاید بهتر باشد ایرانی‌هایی که همیشه به خلاقیت و نوآوری مشهورند، وسایلی با شکل جدید بسازند نه اینکه ساخت خارجی‌ها را کپی کنند.»

 

زائران

مغازه برای شاهی پر از خاطرات تلخ و شیرین است و ادامه می‌دهد:«مشهد، شهری زیارتی است و زائران و گردشگران زیادی دارد. در میان آن‌ها مسافران کشور عربستان استقبال خوبی می‌کنند به‌خصوص به ساعت‌های کوکی ۱۰۰سال پیش خیلی علاقه دارند حتی خرابش را هم از من خریده‌اند.

نگاهش در جستجوی روزهای شیرین مغازه لحظه‌ها را می‌کاود: «گاهی مردم برای مراسم عروسی و مهمانی‌هایشان هم وسیله کرایه می‌کنند و این نشان می‌دهد که هنوز مردم به دنبال تاریخ رفته روزگارشان هستند. وسایل جدید و مدرن بیشتر برای چشم و هم چشمی هستند و اصالت و آرامش وسایل قدیمی را ندارند.»

درمیان توریست‌ها، عربستانی‌ها استقبال خوبی می‌کنند به‌خصوص به ساعت‌های کوکی ۱۰۰سال پیش خیلی علاقه دارند

 

روزهای بدون بازگشت

او همه روزها را خوب به یاد دارد: «خیلی‌ها اینجا که می‌آیند، با دیدن این وسایل گریه می‌کنند؛ دلشان می‌سوزد از اینکه با آمدن فناوری، رنگ و لعاب سنت‌ها را از خانه‌هایشان پاک کرده‌اند.» نگاهش پر از حسرت می‌شود: «با آمدن گاز و برق، دیگر چراغ فتیله‌ای‌ها را بیرون انداخته‌اند یا اگر خیلی دلشان می‌سوخت آن‌ها را راهی انباری‌ها کرده‌اند.»

«این فراموشی تقریبا همه‌گیر است» این را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «متاسفانه بیشتر خانه‌های امروز آپارتمانی و کوچک است که جای چندانی برای نگهداری از وسیله‌های قدیمی ندارند. من هم جدا از بقیه نیستم و تنها مجموعه کوچکی برای استفاده در خانه دارم که شامل کتری مسی و دیگ سنگی است. این کتری را به سفارش پزشکان خریدم و حتی آب سرد را درون آن می‌جوشانم و استفاده می‌کنم. دیگ سنگی‌ام نیز که همراه با چراغ سه‌فتیله‌ای صبح به صبح بساط دیزی خود و دوستانم را درون مغازه تأمین می‌کند.»

 

گذشته‌ای برای همه

کلام آخرش می‌شود همه آن قول و قرارها و مرام‌های گذشته، می‌گوید: «وسایل قدیمی به خاطر قدمتشان موجی از آرامش به همراه دارند که بودنش در زندگی مدرن بی‌تاثیر نیست. هروقت هوای داشتن آرامش به سرم می‌زند، راهی اینجا می‌شوم. همیشه دوست دارم و تلاش می‌کنم در کنار نگهداری از تاریخ ابزاری ایران، رسم و آیین‌ها و آن مرام‌ها و قول و قرار‌هایی را که ارزش زیادی داشت، حفظ کنم.»

 

*این گزارش سه شنبه، ۱۷ بهمن ۹۱ در شماره ۴۱ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44