
پارسا صداقت برنز جهانی المپیاد اقتصاد را از آن خود کرد
تیرماه امسال، تیم دانشآموزی ایران برای شرکت در المپیاد جهانی اقتصاد به باکو اعزام شد. پساز آزمونهای فشرده در رقابت با برترین دانشآموزان ۵۳کشور جهان در جمهوری آذربایجان، درنهایت فرزندان ایران، توانستند بهترین رتبه تاریخ خود را در المپیاد جهانی اقتصاد (رتبه هجدهم جهان) ثبت کنند و پارسا صداقت هم با کسب مدال برنز روی سکو بایستد.
اینطور میشود که حالا دو تابلو طلایی و برنزی روی دیوار خانهشان خودنمایی میکند؛ دو تابلو با دو مدال از افتخارات پارسا، نوجوان کنکوری امسال و جوان هدفمند آینده.
او امسال باوجود همزمانی کنکور و آزمون المپیاد، توانست در هردو رقابت خوش بدرخشد.
مدال برنز جهانی در باکو
او برای شرح شروع آشناییاش با المپیاد اقتصاد به سال تحصیلی یازدهمش برمیگردد و میگوید: سال یازدهم با تشویق و اصرار دوستم که در المپیاد کارآفرینی سال قبل مدال آورده بود، من هم تصمیم گرفتم این راه را امتحان کنم. برای همین در المپیاد کارآفرینی ثبت نام کردم.
برخلاف بسیاری از شرکتکنندگان که رشتههای تحصیلیشان ریاضی یا انسانی بود، پارسا در رشته تجربی درس میخواند و علاقه و استعدادش در اقتصاد هم چشمگیر بوده است.
پارسا تعریف میکند: در مرحله کشوری توانستم سال گذشته مدال طلای المپیاد را در تهران بهدست بیاورم و بعد از آن دو رشته اقتصاد و کارآفرینی ادغام و نامش المپیاد «اقتصاد، مدیریت و حکمرانی» شد.
او درباره راه دشوارِ رسیدن به تیم ملی میگوید: از بین دو المپیاد اقتصاد و کارآفرینی، هجدهنفر بهعنوان مدالآوران طلا انتخاب شدند. هفتهها دوره فشرده در تهران و کلاسهای آنلاین و آزمونهای پیدرپی برگزار شد و سرانجام برای المپیاد جهانی در باکو فقط پنجنفر برگزیده شدیم. درنهایت هم تیم ایران، دو مدال نقره و دو مدال برنز به دست آورد.
سختکوشی در میدان کنکور و المپیاد
تاریخ اعزام تیم المپیاد ۲۸تیر بود و مرحله دوم کنکور سراسری امسال ششم تیر برگزار میشد، اما با شروع جنگ و تعویق سههفتهای، برنامه کنکور تغییر کرد و تاریخش تقریبا برابر با زمان اعزام شد.
پارسا توضیح میدهد: تقریبا روزی نبود که درسها را مرور نکنم، یا برای انتخابی تیم المپیاد بود یا برای کنکور. فشار زیادی بود، اما نمیخواستم از هیچکدام عقب بمانم.
بیشتر روزها از ساعت ۷ تا ۱۰ شب مطالعه میکردم. نه اینکه این سبک زندگی را دوست داشته باشم، اما به هرحال بههردو آزمون تعهد داشتم. برنامه کنکور که تغییر کرد، کار من هم فشردهتر شد. روز جمعه، کنکور دادم و یکشنبه صبح پرواز داشتم. از جلسه کنکور مستقیم برای شرکت در المپیاد رفتم.
پزشک اقتصاددان
پارسا، این نوجوان نخبه ساکن محله آبوبرق با اشارهبه سهمیه ویژه برای مدالآوران المپیادهای علمی میگوید: دارندگان مدال طلای کشوری امسال میتوانند بدون کنکور در برخی رشتهها وارد دانشگاه شوند، ولی هنوز سهمیهای برای دانش آموزان سالهای گذشته تصویب نشده است که اگر مشخص شود، شامل اعضای تیم میشود.
تقریبا روزی نبود که درسها را مرور نکنم، یا برای انتخابی تیم المپیاد بود یا برای کنکور. فشار زیادی بود...
از هدف تحصیلیاش برای آینده که میپرسیم، پارسا لبخندی میزند و میگوید: اقتصاد را بهخاطر علاقهام ادامه دادم، ولی هدف اصلیام پزشکی است. دوست دارم دندانپزشکی بخوانم؛ شاید بعدها هم بتوانم اقتصاد را کنارش بیاورم.
فوتبالیست نخبه
پارسا در کودکی رؤیای فوتبالیستشدن هم داشت، اما بهتدریج مسیر درس را انتخاب کرد. بااینحال، ورزش را کنار نگذاشته است و همچنان فوتبال و والیبال را بهشکل غیرحرفهای دنبال میکند.
او در شطرنج نیز مهارت دارد و دو برادر کوچکش هم امسال در مسابقات باشگاهی این رشته خوش درخشیدهاند.
پارسا درباره مسیر یافتن استعداد و انتخاب آینده میگوید که بیش از هرچیز، آن را اکتسابی میداند؛ «هرکسی اگر متمرکز باشد و زودتر بفهمد که قرار است چه کار کند، میتواند مسیرش را پیدا کند. من از کلاس ششم و هفتم، برایم روشن شد که باید در هر لحظه، بهترین کار را انجام بدهم تا بعدا بیشترین رضایت را داشته باشم. از همان زمان درس برایم جدی شد.»
هیچ مسئولی سراغ پارسا را نگرفت
حالا که یخ گفتوگو آب شده است، پدرام و پویا، برادرهای کوچک پارسا هم از سر و کولش بالا میروند. مادرشان با لبخند میگوید: تفریح این سه نفر با هم کشتی است. گاهی که پارسا خسته از مطالعه به خانه برمیگشت، هنوز ننشسته، این دو شروع میکردند به شیطنت.
وجیهه امیری که لیسانس نرمافزار کامپیوتر دارد و خانهدار است، به اولین نشانههای استعداد پسرش اشاره میکند؛ «یادم است هنوز پارسا چندساله بود که به او میگفتم بعداز ۲۹ میشود ۳۰. بعد ۳۰ را تا ۳۹ میشمرد و همینطور ادامه میدادیم. یکدفعه گفت مامان، من یاد گرفتم! و واقعا هم یاد گرفته بود. خودش بهراحتی اعداد را بهترتیب ادامه میداد.»
من از کلاس ششم و هفتم، برایم روشن شد که باید در هر لحظه، بهترین کار را انجام بدهم تا بعدها رضایت داشته باشم
او اضافه میکند: قبلاز اینکه به دبستان برود، با تمرینهایی که داشتم، بلد بود بخواند و حتی کلمات را یاد گرفته بود. برای همین تا کلاس سوم حمایتش کردم و از آنجا به بعد مستقل شد.
جلال صداقت، پدر پارسا هم به زمان کودکی فرزندش میرود و میگوید: وقتی پارسا را بغل میکردم و از راه پلهای بالا میرفتیم، یکییکی پلهها را میشمردم و او هم با من میشمرد.
آقا جلال کارشناسی ارشد شهرسازی دارد و کارمند شهرداری است. او توضیح میدهد که برای او و همسرش آموزش بچهها خیلی اهمیت دارد و میگوید: همیشه برای مدرسه پارسا بیشترین سرمایهگذاری را کردیم؛ زیرا محیطی که بچهها در آن درس میخوانند، خیلی اهمیت دارد.
او ادامه میدهد: ما فقط زمینه را فراهم کردیم؛ خودش سختیها را کشید. واقعا باور دارم این موفقیت، نتیجه تلاش خودش و همراهی همسرم است.
آقاجلال با گلایه میگوید که در این مدت، هیچیک از مسئولان استان سراغی از فرزندش نگرفتهاند؛ «نه کسی تماس گرفت، نه احوالی پرسید. کاش مسئولان بیشتر از این بچهها حمایت میکردند. به نظرم باید به چنین دانشآموزانی جدیتر توجه شود.»
* این گزارش چهارشنبه ۵ شهریورماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۱ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.