
کارآفرینی فاطمه کرانی در خیاطخانه کوچک
در رؤیاهای کودکی، خودش را مثل پدرش، مسئول یک کارگاه خیاطی میدید و از ذوق در پوستش نمیگنجید. ساعتها در کارگاه پدر کنار دیگر اعضای خانواده پشت چرخ مینشست و رؤیاپردازی میکرد. فکر میکرد که یک روز بالاخره کارگاه خودش را دارد و برای دیگران کارآفرینی میکند.
رؤیای فاطمه کرانی حالا محقق شده و اتاق کوچک خانهاش تبدیل به کارگاهی برای زنان هنرمند محله شدهاست؛ زنانی که زیرنظر او آموزش دیده و به درآمد رسیدهاند. اما فعالیتهایش به همینجا ختم نمیشود.
او عضو فعال بسیج محله انصار هم هست و بارها برای خانمهای پایگاه، کلاس خیاطی رایگان برگزار کرده. بنا به نذری که پنجسال پیش کرده، حالا برای بانوان بهرایگان چادر هم میدوزد. اما آخر سر، خودش مهمترین دستاورد زندگیاش را آموزش و ایجاد اشتغال برای همسایههایش میداند.
کارگاه خانوادگی
به محض ورود به خانه، صدای چرخهای خیاطی را میشنوم. این صدا از اتاق کوچکی میآید که حالا تبدیل به کارگاه خیاطی شده است. چفتدرچفت میزها را کنار هم چیدهاند و مشغول کارند.
فاطمه کرانی هم مثل بقیه پشت یک چرخ نشسته و تمام حواسش را به کار داده است. وقتهایی که پشت چرخ مینشیند، از دنیای اطرافش به جای دیگری پرت میشود. همه هنرش را خرج پارچه کنار دستش میکند و دلش میخواهد بهترین خروجی را داشتهباشد.
فاطمه این شوق و استعداد را از پدر و مادرش به ارث برده. پدرش، علیاصغر کرانی، در سالهای کودکی فاطمه در پنجراه پایینخیابان کارگاه خیاطی داشت و همه اعضای خانواده در آن کنار هم کار میکردند.
فاطمهخانم در همان کارگاه، خیاطی را یاد گرفت؛ نه در کلاس و دورههای رسمی، بلکه لابهلای دوختن و بریدنهای شبانهروزی در کارگاه خانوادگی؛ «از کودکی کنار پدرم کار میکردم. اولش فقط کار بستهبندی و اتوی لباسها را انجام میدادم. ولی کمکم راستهدوزی و سردوزی را هم آموختم.»
فاطمه در شانزدهسالگی ازدواج کرد و چندسالی از فضای کار فاصله گرفت، اما خیاطی هیچوقت از ذهنش نرفت. با وجود فرزندان کوچک و مشغلههای خانه، باز هم دنبال راهی بود تا چرخ خیاطی را کنار نگذارد؛ «وقتی دختر اولم را به دنیا آوردم، مدتی نشد کار کنم. اما بعد دیدم نمیتوانم بیکار باشم. یک چرخ داخل خانه گذاشتم؛ بچه کنارم بود و من کار میکردم.»
زندگی پرفراز و نشیب بود. مدتی بعد مجبور شد همان چرخ خیاطی را بفروشد تا کمکحال همسرش باشد. اما هیچوقت به تعطیلکردن کار فکر نکرد. دورهای که چرخ خیاطی نداشت، لباسها را از تولیدیها میگرفت و فقط بستهبندی لباس انجام میداد؛ «بعداز کمی رونقگرفتن کار همسرم، با کمک او یک چرخ خیاطی جدید خریدم و بعد یکییکی چرخهای دیگر هم اضافه شدند.»
با گذشت زمان و بزرگترشدن بچهها، فاطمه برای گسترش کارش فرصت بیشتری پیدا کرد. حالا چهار چرخ خیاطی در خانه دارد و کلی ابزار دیگر. نیروهای کارگاه کوچکش هم دوست و همسایههایی هستند که فاطمه در مسجد امام رضا (ع)، پایگاه بسیج شیفتگان و... با آنها آشنا شده است؛ خانمهای هنرمندی که بستری برای بروز هنرشان نداشتند.
حالا اتاق کار فاطمه فقط یک فضای کارگاهی ساده نیست؛ بلکه یک پایگاه حمایتی است برای زنانی که میخواهند مهارتی یاد بگیرند و کاری دستوپا کنند. او به افراد مبتدی هم بهرایگان هنرش را آموزش میدهد؛ از مهارت کار با چرخ میگوید و ترفندهای خیاطی. با همسایهها رابطهای صمیمانه و نزدیک دارد. میگوید: ما بیشتر شبیه به دوست و خواهر هستیم تا همکار!
اتاق کار فاطمه فقط یک فضای کارگاهی ساده نیست؛ بلکه یک پایگاه حمایتی است برای زنانی که میخواهند مهارتی یاد بگیرند
هفتسال از راهاندازی این کارگاه خانگی میگذرد. دراینبین به مدت یک سال هم کارگاهی را در همین محله اجاره کرد تا فضای شخصی و کاریاش یکی نباشند، اما بهدلیل هزینههای زیاد اجاره دوباره به روال سابق برگشت.
او طی این سالها تغییراتی هم در مسیر کاریاش داشتهاست. دوخت لباس بچگانه و تیشرت را کنار گذاشته و رفته سراغ تولید محصولات حجاب؛ «تولید محصولات حجاب برای فضای کوچک کار من مناسبتر بود. خانه کوچک است و ساق دست، چادر و مقنعه، فضای زیادی اشغال نمیکنند.»
فاطمه مدتی با یکی از معروفترین فروشگاههای تولید محصولات حجاب همکاری میکرد سفارش میگرفت، نمونه میزد و اعتماد مشتریها را جلب میکرد. حالا طی این سالها تبدیل به یک خیاط سرشناس شده است. حتی برشکارها با او تماس میگیرند تا درباره نوع برش از او مشورت بگیرند. تولیدیها هم نظرش را درباره تزیین لباس میپرسند.
نذر آموزش و دوخت رایگان
فاطمهخانم کرانی با وجود پیشرفتی که در کارش داشته، همه آرمان و اهدافش را در کار و پیشرفت اقتصادی خلاصه نکرده است. خیلی کارها را برای دل خودش انجام میدهد. در همین راستا از پنجسال پیش نذر کرد که برای بانوان و دختران محله بهرایگان چادر بدوزد و هنوز هم میدوزد؛ «برای ترویج عفاف و حجاب نذر کردم هر چادری که برای خانمی میدوزم، به نیت حضرتزهرا (س) و رایگان باشد.» او زکات مهارت و علمی را که به دست آورده است، به شیوه خودش پرداخت میکند؛ «بارها در مدارس برای دختران محله، کلاس آموزش رایگان خیاطی گذاشتهام. ازجمله مدارس مصلینژاد، طاهباز و...»
این کلاسهای رایگان را در پایگاه بسیج محله هم برگزار میکند. فاطمهخانم یکی از اولین اعضای پایگاه بسیج شیفتگان در محله انصار بود. همان سالهای اولیه تشکیل پایگاه عضو شد تا خدمتی در جهت پیشرفت محله انجام دهد؛ «با درخواست خانمها و استقبال آنها چنددوره در پایگاه، کلاس خیاطی برگزار کردم. خیلی از آن خانمها حالا مستقیم و غیرمستقیم در دوخت سفارشها با من همکاری میکنند.»
فاطمه کرانی به واسطه فعالیتهایش در پایگاه بسیج، خادم افتخاری حرم امامرضا (ع) هم هست. چهارشنبهشبها خودش را به حرم میرساند تا آنجا هم سهمی در خدمترسانی داشته باشد.
ادامه رؤیای کودکی
فقط خودش کار نمیکند. دخترهایش، دوستانش، همسایهها و... همه را بهنوعی وارد کار کرده است؛ «یکی از آرزوهایم این است که یک تولیدی بزرگ داشته باشم. جایی که هر زنی بتواند آموزش ببیند، یک خیاط ماهر شود و به خودکفایی برسد.»
او باور دارد کار فقط راهی برای کسب درآمد نیست؛ فرصتی برای داشتن امید، عزت نفس و ارتباط انسانی است. هر پارچهای که زیر دستش میلغزد، فقط یک لباس نیست؛ ادامه رؤیای کودکیاش است که حالا در گوشه کوچکی از خانهاش محقق شده.
از کار فرهنگی تا چرخ خیاطی
زهرا آزادگان، فعال فرهنگی
مسئول فرهنگی پایگاه بسیج محله هستم و آنجا برنامههای متنوعی اجرا میکنیم، از برگزاری برنامههای آموزشی گرفته تا برنامههای اجتماعی. همیشه به اشتغال بانوان هم فکر میکردم. بهنظرم مهم است که خانمها بتوانند مستقل باشند و روی پای خودشان بایستند.
ازطریق همین فعالیتها بود که در این پایگاه با خانم کرانی آشنا شدم. ابتدا در کانون فرهنگی با هم همکاری داشتیم. بعدتر متوجه شدم کارگاه خیاطی دارد و برای بانوان محله کلاس رایگان برگزار میکند. به او پیشنهاد کردم که در کانون هم این کار را انجام دهیم و او هم استقبال کرد. از همانجا خودم هم وارد فضای خیاطی شدم. قبلا دستی در این کار داشتم، ولی با حضور در کلاسهای خانم کرانی، مهارت بیشتری پیدا کردم. آموزشهایش دقیق بود و رفتارش صمیمی، طوری که آدم دلش میخواست یاد بگیرد و ادامه بدهد.
پس از مدتی که در کلاسها شرکت کردم، از طرف خودش به کارگاه دعوت شدم. اول با کارهای کوچکتر شروع کردم؛ مثل ساق دست، وسایل حجاب و... ولی کمکم کار گستردهتر شد. حالا دیگر بخشی از تیم کارگاه هستم. کسانی که اینجا کار میکنند، بعضی ازطریق بسیج، برخی با معرفی دوستان و بعضی هم ازطریق کلاسهای رایگان، به این کارگاه وارد شدند.
کار در کارگاه برای من فقط یک فعالیت اقتصادی نیست. اینجا حس همدلی وجود دارد. ما فقط خیاطی نمیکنیم، از هم یاد میگیریم، از حال هم خبر داریم و یک جور حمایت زنانه شکل گرفته است. دختران خانم کرانی هم فعالاند و کنار مادرشان ایستادهاند. وقتی میبینم دختران امروز هم مشغول کار فرهنگی و خیاطی شدهاند، یاد خودم در نوجوانی میافتم.
قدم به چرخ نمیرسید، اما میدوختم
فاطمهزهرا عمارلو، دختر فاطمه کرانی
مثل مادرم از همان کودکی به خیاطی علاقهمند شدم. هفتسالم که شد، با اینکه قدم به پایه چرخ نمیرسید، روی صندلی میایستادم و با اشتیاق میدوختم. مادرم خیاطی را به من آموخت و از همان زمان شروع به کار کردم. حالا میتوانم بگویم حدود هفتسال سابقه کار دارم.
کارم را با دوخت لباسهای ساده نخی شروع کردم؛ مانند بلوز و دامنهایی که فقط یک راستهکاری مختصر داشتند. بهمرور مهارتم بیشتر شد و حالا هر پارچه و لباسی را میتوانم بدوزم.
ما فقط خیاطی نمیکنیم، از هم یاد میگیریم، از حال هم خبر داریم و یک جور حمایت زنانه شکل گرفته است
طی این سالها گاهی خرابکاری هم کردهام. یکبار وقتی بچه بودم، مادرم در کارگاه مشغول بود و من در خانه مشغول دوختن تعدادی از سفارشها بودم. اما پارچهها را اشتباهی به هم دوختم. مادرم که به خانه آمد و خرابکاریام را دید، چیزی به من نگفت. با نهایت صبر و حوصله اشتباهم را توضیح داد. بعد هم پارچهها را باز کردیم و تا صبح مشغول کار شدیم تا سفارشها به دست مشتری برسد.
این سالها که پشت چرخ نشستهام، ذرهای از این کار خستهنشدهام. تابستانها از ساعت۷ صبح تا ۸:۳۰ شب در این اتاق پشت چرخ مینشینیم. با همسایهها حرف میزنیم، میخندیم و خلاصه بهمان خوش میگذرد.
من هم دلم میخواهد مثل مادرم به دیگران آموزش بدهم. مدتی است در «کانون فرهنگی و تربیتی امید انقلاب شهید سپاسه» که در مصلای۱۶ قرار دارد، کلاس آموزش خیاطی برگزار میکنم. با مدیر کانون هماهنگ کردهام و به نوجوانان همسن خودم یا حتی بزرگترها آموزش میدهم.
درکنار خیاطی، در کلاسهای دیگری مثل گویندگی و مجریگری هم شرکت کردهام. فعالیت در این کانون، انگیزهام را برای ادامهدادن کار و آموزش بیشتر کرده است. مادرم همیشه الگوی من بوده است و دوست دارم در آینده، نقشی مؤثر در پیشرفت کشورم داشته باشم.
کارگاه برای شروعی تازه
زهره حیدری، خیاط
از چهاردهسالگی وارد دنیای کار شدم. در ابتدا در یک تولیدی کار میکردم، اما خیلی زود ازدواج کردم و درگیر خانهداری شدم. با تولد فرزندانم دیگر نتوانستم بیرون از خانه کار کنم، اما علاقهام به خیاطی هیچوقت کم نشد. یک چرخ خیاطی خریدم و همانجا در خانه شروع به دوختن لباس کردم؛ بیشتر سفارشهایم لباس بچه، شلوار، مانتو یا روپوش بیمارستان بود.
در همه این سالها، حتی در دورههایی که باردار بودم، باز هم کار را رها نکردم. هرچه پیش میرفت، تجربهام بیشتر میشد و سفارشها هم متنوعتر.
حدود سه سال پیش ازطریق همسایهها با تولیدی خانم کرانی آشنا شدم. ورود به این کارگاه برای من مثل شروعی تازه بود. فضای کارگاه صمیمی و درعینحال حرفهای بود. من از قبل با خیاطی آشنا بودم، اما کار در محیطی مثل این تولیدی باعث شد مهارتهایم بیشتر شود.
در این مدت کارهای مختلفی انجام دادهام؛ از دوخت لباس بچه گرفته تا تهیه محصولات مرتبط با حجاب. اما اینجا همهچیز به کار محدود نمیشود؛ ما در اینجا کنار هم هستیم، حرف میزنیم، کمک میکنیم، یاد میگیریم و یاد میدهیم. این حس همکاری و همراهی برای من خیلی ارزشمند است. حضور در این جمع باعث شده احساس مفیدبودن کنم.
* این گزارش دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۵ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.