کد خبر: ۱۲۵۶۲
۰۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
هدایت گواهی؛ مرمتگر خانه‌‎های فراموش شده مشهد

هدایت گواهی؛ مرمتگر خانه‌‎های فراموش شده مشهد

«گواهی» با هدایت‌هایش، خانه‌های تاریخی بسیاری را در مشهد زنده کرده است. او مردی است که انگشتانش نه فقط مرمتگر، که مترجم زبان خاموش دیوار‌های تاریخی شده است تا روایت و قصه آنها را تعریف کند.

روزگار به او آموخته است که برخی عشق‌ها را باید در سکوت سنگ‌ها، در ترک دیوار‌های قدیمی و در نفس‌های به‌شماره‌افتاده بنا‌های تاریخی جست‌و‌جو کند. «هدایت گواهی»، یکی از همان رهروان گمنامی است که نه با شعار، بلکه با تیشه عشق و علاقه و قلم مسئولیت، روایت فراموش‌شدگان تاریخ را زنده می‌کند. او مردی است که انگشتانش نه فقط مرمتگر، که مترجم زبان خاموش دیوار‌های تاریخی شده است تا روایت و قصه آنها را تعریف کند.

 

آغاز یک علاقه

در‌کنار نقشه‌های پدر معمارش، بزرگ شد و با گچ، آجر و سیمان آشنا شد. هر‌وقت که فرصت داشت، خودش را به کارگاه پدر می‌رساند و با گچ و سیمان خودش را سرگرم می‌کرد. درکنار کار پدر و ساخت‌وساز، علاقه بسیار به هنر‌های تجسمی و کار‌های گرافیکی داشت. هنرستان را که پشت سر گذاشت، وارد دانشگاه هنرسوره شد و مدرک کارشناسی گرافیک را گرفت. با‌وجود علاقه به هنر‌های تجسمی و کار‌های گرافیکی، این مسیر او را اقنا ع نکرد و همچنان لابه‌لای ساختمان‌های شهر به‌دنبال گمشده‌اش می‌گشت.‌

نمی‌داند چرا، اما دلش با ابنیه تاریخی بود. هفته‌ای یکی‌دوبار خودش را به مسجد گوهرشاد می‌رساند و محو تماشای معماری آن می‌شد. معماری باغ نادری هم یکی دیگر از کار‌های مورد‌علاقه او بود که برای تماشا به آنجا می‌رفت.

او می‌گوید: هرچه گذشته را جست‌و‌جو کردم تا دلیل علاقه‌ام به بنا‌های تاریخی را پیدا کنم به نتیجه نرسیدم. تنها چیزی که به یاددارم خانه قدیمی پدربزرگ با آن حوض زیبای وسط حیاط است؛ همان حوضی که ما دورش بازی می‌کردیم و اوقات خوشی داشتیم. هفت‌هشت‌سال بیشتر نداشتم که پدربزرگم از آن خانه رفت و تنها چیزی که برایم باقی ماند، همان خاطرات خوش خانه قدیمی و دوستانی بود که در آن محله داشتم. فروش خانه پدربزرگ و رفتن او از محله چهارباغ، خاطرات خوش مرا هم با خودش برد.

آقا‌هدایت ادامه می‌دهد: گاهی فکر می‌کنم همان خاطرات شیرین سبب شده است به‌دنبال حس خوش کودکی میان بنا‌های قدیمی باشم. همه اینها دست به دست هم داد تا تصمیم بگیرم در رشته «مرمت و احیای بنا‌های تاریخی» درس بخوانم.

 

مرمتگر خاطرات فراموش‌شده

 

اولین بنای تاریخی به‌یادماندنی

درسش که تمام شد، در گلخانه کوچکی که داشت، مشغول به کار شد. لابه‌لای کار‌های گلخانه چند کار کوچک در حوزه مرمت بنا‌های تاریخی در شهر همدان انجام داد.

یک روز در همان گلخانه، یکی از دوستانش به سراغش آمد و به او گفت: برادرم معمار است و می‌خواهد روی پروژه‌ای تاریخی کار کند. او به یک متخصص مرمت بنا‌های تاریخی نیاز دارد؛ من تو را معرفی کرده‌ام.

گواهی ادامه ماجرا را این‌طور تعریف می‌کند: ابتدا برای پذیرش کار دو‌دل بودم، اما وقتی شنیدم این خانه همان بنای زیبایی است که همیشه غصه تخریبش را می‌خوردم، پذیرفتم. عمارت داروغه برایم تنها یک پروژه نبود؛ بخشی از خاطراتم شده بود. خوشحال شدم که می‌توانیم کاری برای آن انجام دهیم. یک گروه چهارنفره شدیم و داستان خانه تاریخی داروغه شروع شد، خانه‌ای که با سعی و تلاش شهرداری وقت تملک و احیا شد. امروز که گاهی به آنجا سر می‌زنم، خوشحال می‌شوم از اینکه شهرداری چنان‌که باید از آن پاسداری کرد و حالا افراد بسیاری به تماشایش می‌روند.

 

مرمتگر خاطرات فراموش‌شده

 

پیوند با خانه داروغه

اما گواهی، خانه داروغه را از کجا می‌شناخت که غصه تخریبش را خورده بود؟ خودش این‌طور برایمان روایت می‌کند: به واسطه کاری در کوچه‌پس‌کوچه‌های تاریخی شهر می‌گشتم و بر‌حسب اتفاق، بنایی توجهم را به خودش جلب کرد که بر سردر آن نوشته شده بود «حسینیه شورکی‌های یزد مقیم مشهد».

دری بزرگ، همچون دروازه‌ای به گذشته، در‌برابرش قد برافراشته بود. زیبایی بنا او را به‌سمت خودش جذب می‌کرد. گواهی می‌گوید: با تردید داخل شدم. پیرمردی نگهبان، با چهره‌ای آکنده از خستگی روزگار، آنجا بود. پس از مختصر گفت‌وگویی، راهم داد و من قدم به حیاطی گذاشتم که حرف‌های ناگفته بسیاری از روزگاری دور داشت. به‌خاطر ماه محرم در و دیوار بنا با پارچه‌های بزرگ سیاه‌پوش و حیاط هم برای مراسم پوشانده شده بود.

در‌میان آن فضای سربسته، بنایی خیره‌کننده پیدا بود؛ هر‌چند طی این سال‌ها ساختمان آسیب زیادی دیده بود، اما سازه‌هایش همچنان شگفت‌انگیز بود. زیبایی‌اش مانند تکه‌ای از تاریخ که در‌برابر چشمانم جان گرفته بود، خودنمایی می‌کرد. دوربینم را برداشتم و این تصویر فراموش‌نشدنی را ثبت کردم. در گفت‌و‌گو با پیرمرد، متوجه شدم اینجا، آخرین داروغه مشهد زندگی می‌کرده است.

 

مرمتگر خاطرات فراموش‌شده

 

کشف گمشده‌های دوره افشاری

همان‌طور‌که خاطراتش را برایمان تعریف می‌کند، ذهنش به گذشته می‌رود و آهسته می‌گوید: خانه تاریخی داروغه، خانه تاریخی امیری، حوض‌انبار معجر‌دار، جداره تاریخی گلمکانی، سردر خانه شریفی و خانه بهزادیان یا همان اسماعیلی، پاتوق باغ حسن‌خان و پاتوق دلگشاپروژه‌هایی است که در این مدت انجام داده‌ام. در حال حاضر هم روی پروژه‌هایی در مشهد، خواف و روستای کنگ کار می‌کنم.

وقتی از او می‌پرسم بین کارهایت کدام‌یک را بیشتر دوست داری، می‌خندد و جواب می‌دهد: اینهایی که گفتم، بخشی از کارهایم بود. همه پروژه‌هایم را دوست دارم و برایم باارزش هستند. آرزو دارم همه بنا‌های تاریخی شهر مرمت شوند و باقی بمانند، اما عمارت تاریخی داروغه به‌دلیل اینکه مورد تأیید سازمان ملل و سازمان جهانی یونسکو قرار گرفت، شیرین‌تر بود.

نبود اطلاعات درباره بنا‌های تاریخی از قرن سوم تا دهم، حلقه مفقوده‌ای بود که او همیشه به دنبالش می‌گشت

آقا‌هدایت ادامه می‌دهد: کار مرمت را دوست دارم، اما بیشتر از آن علاقه‌ام به کار‌های مطالعاتی و ماندگار است. یکی از کار‌هایی که انجام دادم و برایم باارزش است، تجربه همکاری با دانشگاه ساپینزای رم در ایتالیا بود. پروژه بزرگی که حدود چهارسال طول کشید. این پروژه عظیم مطالعات مرمتی که حتی از پروژه‌های معمول مرمت دشوارتر بود، فرصتی استثنایی برایم فراهم کرد تا به‌عنوان استاد مشاور در رساله دکتری خانم دکتر رعنا دانشور‌صالحی مشارکت داشته باشم. موضوع پژوهش، ایران و ابنیه تاریخی آن بود که با اشتیاق و افتخار پذیرفتم.

در جریان این همکاری، توجه آنها به یک خلأ مطالعاتی تاریخ معماری مشهد جلب شد؛ گواهی می‌دانست از قرن دوم هجری سکونت در مشهد وجود داشته، اما نبود اطلاعات درباره بنا‌های تاریخی از قرن سوم تا دهم هجری قمری، حلقه مفقوده‌ای بود که او همیشه به دنبالش می‌گشت. این پرسش اساسی برایش مطرح بود که چگونه شهری با پیشینه تاریخی غنی، حتی فاقد آثار سکونتی از دوره افشاریه است. آیا همه تخریب شده‌اند یا ما در مطالعاتمان کوتاهی کرده‌ایم؟ وقتی پژوهش درباره این موضوع را پیشنهاد کرد، دانشگاه ایتالیایی هم پذیرفت و کارش آغاز شد.

گواهی تعریف می‌کند: در طول آن چهار سال توانستیم شش بنای افشاری را شناسایی و نقشه‌برداری و مستندسازی کنیم. هرچند برخی از این بنا‌ها حین پژوهش ما تخریب شدند، مزیت این پروژه این بود که ما توانستیم نقشه‌های آنها را به‌طور کامل برداشت کنیم. این پژوهش ثابت کرد مشهد دارای گنجینه‌ای از معماری افشاری بوده که یا تخریب شده‌اند یا نیاز به مطالعه بیشتر دارد. کار ما دریچه‌ای جدید بود تا این برهه فراموش‌شده تاریخ معماری ایران بیشتر شناخته شود.

 

مرمتگر خاطرات فراموش‌شده

 

روایت اسناد زنده

در‌میان همه دغدغه‌های حرفه‌ای‌اش، همکاری با سازمان دوکومومو کاری متفاوت بود. این نهاد جهانی که در دهه ۶۰ میلادی توسط دو معمار پیشگام متولد شد، همچون نگهبانی امین بر بالین میراث مدرن جهان ایستاده است. واژه «مستندنگاری» در نشان و عنوان این سازمان، تنها یک کلمه نیست؛ سوگندی است برای حفظ حافظه معماری ارزشمند مدرن صنعتی که هرروز بیش از پیش درمعرض فراموشی قرار دارد.

با توجه‌به دو دهه تجربه کاری، گواهی تعریف می‌کند: در هیاهوی توجه به آثار تاریخی و هویتی، معماری صنعتی معاصر ما، همان گواهان عینی انقلاب صنعتی ایران، بی‌صدا درحال نابودی است. از دوره احمدشاه تا انقلاب اسلامی، گنجینه‌ای از معماری صنعتی داریم که کمترکسی برای نجاتش دست به کار شده است. من بار‌ها شاهد بوده‌ام که چگونه یک بنا یا یک کارخانه در کمتر از یک شبانه‌روز با خاک یکسان می‌شود، بی‌آنکه حتی یک عکس از آن در آرشیوی ثبت شده باشد.

آقاهدایت می‌گوید: در همکاری با سازمان دوکومومو ازطریق دانشگاه فردوسی، ایده ثبت و مستندنگاری و حفاظت منبع‌های قدیمی آب مشهد که به‌صورت چندضلعی در محلات قدیمی بود را اجرا کردم.

او ادامه می‌دهد: از هشت بنای ارزشمند این منبع‌ها، تنها دوتا باقی مانده است. امروز از آن برج‌ها، تنها نقشه‌ها و عکس‌هایش باقی مانده است و این اسناد به‌زودی در کتاب «میراث صنعتی مدرن» دوکومومو چاپ خواهند شد.

او می‌افزاید: امروز با غرور تمام، این دو پروژه را عزیزترین دستاورد‌های حرفه‌ای خود می‌دانم. زیرا نه‌تنها بناها، که خاطرات صنعتی شهری را ثبت کرده‌ام که هر‌روز بیشتر از دیروز، چهره تاریخ مدرنیته خود را از دست می‌دهد. این اسناد، پلی هستند بین نسل‌هایی که نتوانستند یکدیگر را ببینند.

 

* این گزارش شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۱ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44