
گرهگشاییهای بیمنت همسایههای کوچه امام خمینی ۶۰
پانزدهسال است کنار هم زندگی کردهاند و حالا دیگر فقط همسایه نیستند؛ رفیق هم هستند. دوستانی که هرروز یکدیگر را میبینند، با هم خرید میروند، گاهی تفریح میکنند و اگر یکیشان مشکلی داشته باشد، دو نفر دیگر بیدرنگ خودشان را به او میرسانند. رفاقتشان از مسجد حضرتمحمد (ص) آغاز شد؛ جایی که پیوند همسایگیشان رنگ دوستی گرفت.
گرهگشای بیمنت کوچه
خلیل یداللهی بیستسال است همسایه مسجد حضرت محمد (ص) است؛ مردی که واسطه این دوستی سهنفره و گرهگشای بسیاری از مشکلات کوچه است. اهالی محله میدانند اگر گرهای در کارشان بیفتد، کافی است آن را با حاج خلیل درمیان بگذارند.
خودش برایمان تعریف میکند: اوایل نمازم را که در مسجد میخواندم، فوری به خانه برمیگشتم. اما بعداز بازنشستگیام وقتی میشنیدم مثلا کولر مسجد خراب است یا سیمکشیاش مشکل دارد، چون کار فنی بلد بودم، برای تعمیر آن داوطلب میشدم. در کل هر کاری ازدستم برمیآمد، انجام میدادم.
رفتوآمد او به مسجد و حضور پررنگترش سبب شد با افراد بیشتری از کوچه و محله ارتباط بگیرد، اما دوستیاش با حاجصادق ابراهیمزاده به رنگ دیگری است. میگوید: دورهای در کارخانه قند شیرین با هم همکار بودیم. چندسال بعد که دوباره در مسجد دیدمش، فهمیدم حالا همسایه هم شدهایم. از همانجا ارتباطمان نزدیکتر شد. حالا با هم دوچرخهسواری میرویم یا به زیارت حرم امامرضا (ع) مشرف میشویم.
اهالی محله میدانند اگر گرهای در کارشان بیفتد، کافی است آن را با حاج خلیل درمیان بگذارند
حاجخلیل، حاجصادق را همسایه و رفیقی با صداقت، شریف و یکرنگ میداند و با لبخند میگوید: مرد نازنینی است و اوقات خوبی را با هم میگذرانیم.
همسایههای بامعرفت
مهربانی در چهره حاجصادق موج میزند، همان مهربانی پدربزرگها. او تعریف میکند: بعداز بازنشستگیام، هر روز صبح به حرم مطهر میرفتم. در گوشهای مینشستم، دعا میخواندم، و بعد هم برای نماز ظهر و مغرب به مسجد میآمدم.
ادامه میدهد: وقتی در خانههای سازمانی کارخانه قند شیرین زندگی میکردیم، همسایههای ما همکارانمان بودند. اما از وقتی به محله امامرضا(ع) آمدم، فقط سلاموعلیک داشتیم تا اینکه با حاج خلیل و بعد هم حاجمحمود آشنا شدم. آنوقت دیگر همسایگیمان تبدیل به رفاقت شد.
او با لبخندی پرمهر میگوید: بعد از این رفاقت بود که فهمیدم آنقدر آنها بامعرفت هستند که حتی لازم نیست درخواستم را به زبان بیاورم؛ آنها خودشان زودتر متوجه میشوند. یک بار کار اداری مهمی داشتم ولی به خاطر پادرد نتوانستم بروم؛ آنها این کار را برایم انجام دادند.
او از حاج محمود خالقی بهعنوان مردی نجیب و چشمپاک یاد میکند.
رفاقتی که از حرم شروع شد
حاجمحمود با لحن گرم و صمیمیاش از آشنایی با حاجصادق در حرم رضوی برایمان تعریف میکند: چندباری در مسجد نزدیک خانه دیده بودمش، ولی آن روز در حرم فرصت گفتوگو پیش آمد و از همانجا رفاقتمان شروع شد.
این دوستی باعث شد حاجمحمود بیشتر به مسجد رفتوآمد کند و بعد با حاجخلیل هم آشنا شود؛ «هر سه نفرمان در مسجد خدمت میکنیم؛ از پذیرایی تا کارهای فنی. بودن کنار هم و صمیمیتی که کمکم بین ما شکل گرفت، باعث شد برای خرید و تفریح هم با هم بیرون برویم. اگر در سفر باشیم، حتما تلفنی از حال هم باخبر میشویم. چندبار هم سهتایی به اطراف مشهد رفته و اوقات خوشی داشتهایم.»
او رمز و راز این ارتباط خوب را همدلی و درک متقابل میداند و میگوید: همسایگیمان را به رفاقت گره زدهایم.
* این گزارش سهشنبه ۲۰ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۴ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.