کد خبر: ۱۲۰۷۰
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
خاطرات دوچرخه‌سواری «میلی» از سیس‌آباد تا پارالمپیک آتن!

خاطرات دوچرخه‌سواری «میلی» از سیس‌آباد تا پارالمپیک آتن!

در بازی‌های پارا المپیک ۲۰۰۴ آتن، برای نخستین‌بار سه نفر از ایران در مسابقات دوچرخه‌سواری حضور پیدا کردند. محمود میلی، ورزشکار اصالتا خرمشهری ساکن محله سیس‌آباد مشهد، یکی از آن سه توان‌یاب بود.

در بازی‌های پارا المپیک ۲۰۰۴ آتن، برای نخستین‌بار سه نفر از ایران در مسابقات دوچرخه‌سواری حضور پیدا کردند. محمود میلی، ورزشکار اصالتا خرمشهری ساکن محله سیس‌آباد مشهد، یکی از آن سه توان‌یاب بود. ورزشکاری که ۱۴ سال است هم‌محله‌ای ماست.

پشت نام میلی ماجرا‌های عجیبی است که از اتفاق تلخ دوران کودکی‌اش آغاز می‌شود. اتفاقی که سبب شد او پای راستش را برای همیشه از دست بدهد و بعد از آن یا با عصایی در زیر بغل دیده شود یا در حال رکاب زدن روی دوچرخه! گرچه بعد از آن ماجرا هرگز نتوانست با پاهایش بدود، گام‌های بلند حساب‌شده‌اش از بسیاری سبقت گرفتند؛ از همه آدم‌هایی که همواره می‌دوند، اما هنوز سر جای خود ایستاده‌اند!

ورزشکار محله ما از شرق تا مرکز و جنوب ایران رفت و از مشهد تا کشور سوریه! درحالی‌که در سرما و گرمای روز‌های جاده، در سکوت شب و زیر نور ماه رو به سوی مقصدش رکاب می‌زد!

شب‌های طولانی تابستان

در یکی از شب‌های تابستانی اهواز، حدود ساعت ۹ شب در خیابان قدم می‌زده. او و خانواده‌اش چند روزی می‌شده که برای دیدار با اقوام به اهواز آمده بودند. وقتی از جلوی گاراژ عبور می‌کرده، اطرافش به‌قدری تاریک بوده که متوجه تانکر ۱۰ چرخ نشده است.

خودش می‌گوید: «آن ماشین سنگین در حال بیرون آمدن از گاراژ بود. چراغ‌های تانکر خاموش بودند و فکر من هم سر موضوعی مشغول بود. نه من متوجه ماشین شدم، نه راننده متوجه من شد. یک نفر فریاد زد: ماشین!» محمود که آن زمان فقط ۹ سال داشته، بلافاصله به عقب برمی‌گردد، اما پایش سرمی‌خورد و زمین می‌افتد.

ساق پای راستش زیر چرخ سمت راننده می‌رود. تنها کاری که آن زمان به ذهنش می‌رسد، این است که پاهایش را از هم باز کند تا آن یکی پا از له‌شدن درامان بماند؛ «اتفاقا دکتر ارتش از آنجا رد می‌شد. مرا که دید برای راننده دست تکان داد.

من با صدای خیلی آرام گریه می‌کردم و راننده هنوز متوجه من نشده بود. دکتر دوباره رفت و این‌بار محکم روی کاپوت ماشین زد. این صحنه را خوب به یاد دارم. راننده آنجا تازه فهمید چه اتفاقی افتاده. بلافاصله از ماشین پایین پرید و از همان‌جا فرار کرد. در دادگاه هم صاحب تانکر به‌جای راننده حاضر شد و گفت که خودش پشت فرمان بوده.»

 

دوچرخه‌سوار ملی‌پوش محله سیس‌آباد سابقه حضور در مسابقات پاراالمپیک ۲۰۰۴ را دارد

 

تلخ‌ترین حادثه زندگی

دکتر، محمود کوچک را به بیمارستان می‌برد. به پدرش زنگ می‌زنند که: «از خرمشهر بیا برای قطع پای پسرت رضایت بده!» پدر ساعت یک نیمه‌شب  بالای سر فرزندش حاضر می‌شود، اما پدربزرگ محمود اجازه نمی‌دهد پای او را قطع کنند. می‌گوید بچه است. می‌گوید پایش رشد می‌کند و به‌مرور خوب می‌شود.

می‌خواهد که پای نوه‌اش را گچ بگیرند. پزشک بیمارستان که با مخالفت پدربزرگ روبه‌رو می‌شود، سر لجبازی با او پای محمود را بلافاصله گچ می‌گیرد. میلی سرش را تکان می‌دهد: «باید می‌گذاشت پایم هوا می‌خورد و خونریزی‌اش قطع می‌شد، بعد گچ می‌گرفت.» پنج‌روز را در بیهوشی به سر می‌برد.

بعد از این مدت هوشیار که می‌شود، ناله سرمی‌دهد. پدرش از پزشک می‌خواهد گچ را بازکند و پا را ببیند؛ «دکتر بیرون رفت و به پرستار گفت این کار را بکند. پایم سیاه شده بود و در هوای ۵۰ درجه اهواز کِرم افتاده بود. فشارم پایین آمد و به ۵ رسید. هرچه خون می‌زدند، فایده‌ای نداشت. داشتم جلوی پدرم دست‌وپا می‌زدم. چند نفر از اقوام آمدند و خون دادند، اما فایده نداشت. بیهوشم کردند و به اتاق عمل بردند.»

هم‌محله‌ای ما از اتاق عمل ۴۰ سال پیش زنده بیرون می‌آید، اما فقط با یک پا! او هنوز بعد از سال‌ها پزشکش را مسبب این امر می‌داند؛ «اگر پایم سیاه نمی‌شد، آن را فقط تا زیر زانو قطع می‌کردند و می‌توانستم با پای مصنوعی راه بروم.» قطع پای محمود تا بالای زانو او را برای همیشه عصابه‌دست می‌کند.

پدرش چند ماه بعد یک دوچرخه برای او می‌خرد. دایی‌های جوشکارش هم با خلاقیت خودشان یک جاپایی روی دوچرخه جوش می‌دهند تا محمود بتواند رکاب بزند. پدر با خرید دوچرخه قصد تغییر در روحیه کودکش را دارد بی‌آنکه خبر داشته باشد نشستن این کودک بر روی زین دوچرخه سرآغاز ورود او به مسیر جدیدی در زندگی‌اش خواهد شد. مسیری که سال‌ها بعد او را تا مسابقات جهانی و پاراالمپیک بالا می‌برد!

 

مهاجرت به مشهد

پدرش که کارمند راه‌آهن بود، سال ۶۰ برای مشهد انتقالی می‌گیرد و همراه خانواده‌اش مهاجرت می‌کند؛ «در یک روز برفی به مشهد رسیدیم.» محمود وارد پادگان بسیج مشهد می‌شود تا در قسمت بایگانی اعزام نیرو فعالیتش را آغاز کند.

این همکاری تا سال ۶۲ به طول می‌انجامد اما؛ «دلم هوای جنوب را کرده بود.» محمود که شش‌ماه ابتدای جنگ را به چشم دیده، حالا تصمیم می‌گیرد به آن حال‌وهوا برگردد. البته دلیل دیگری هم دارد؛ «زخم زبان بعضی‌ها هم بود که می‌گفتند همه را جبهه می‌فرستی و خودت مانده‌ای. مصمم شدم بروم تا فکر نکنند ترسو هستم»!

آقا محمود عازم جبهه می‌شود تا ۹ ماه و شش‌روز خدمت کند. بعد از آن به مشهد برمی‌گردد 

او ۲۱ تیر عازم جبهه می‌شود تا ۹ ماه و شش‌روز خدمت کند. بعد از آن به مشهد برمی‌گردد و با بانویی سیده ازدواج می‌کند. او حالا شش فرزند پسر دارد.

 

یک پیشنهاد طلایی

نخستین‌بار در سال ۷۷ مدیر مدرسه پسرش که با هم رفاقت داشته‌اند، این پیشنهاد را به او می‌دهد: «با دوچرخه تا شلمچه برو. از تو برمی‌آید!» میلی به بنیاد جانبازان می‌رود و از آنجا دبیر هیئت ورزش‌های جانبازان و معلولان استان را پیدا می‌کند؛ «گفتم می‌خواهم روز آزادسازی خرمشهر راه بیفتم و رحلت امام (ره) هم تهران باشم.

گفتند نمی‌توانی، تا خرمشهر حدود ۲ هزار کیلومتر راه است. گردنه دارد، بیابان دارد، تابه‌حال هیچ‌کس این کار را نکرده! گفتم شما فقط هزینه تعمیر دوچرخه نیم‌کورسی‌ام را بدهید تا مرا بین راه نگذارد، از پس بقیه‌اش برمی‌آیم.» پس از آن است که او دوچرخه ۱۷ ساله‌اش را تعمیر می‌کند. هرکسی موضوع رفتنش را می‌شنود، می‌گوید خطرناک است. ته دلش را خالی می‌کنند؛ «اما من می‌گفتم مرد است و حرفش!»

 

ورود حرفه‌ای به ورزش دوچرخه سواری

بالاخره سوم خرداد از پلیس‌راه مشهد راه می‌افتد، بی‌آنکه بدرقه‌کننده‌ای داشته باشد؛ «قبلش تاریخ رسیدن به نقاط مختلف را پیش‌بینی کرده و برنامه اش را دست مسئولان داده بودم. به همین خاطر فرمانداری واداره تربیت‌بدنی مشهد با فرمانداری واداره تربیت‌بدنی دیگر شهر‌ها برای خواب و غذا هماهنگی‌های لازم را  انجام داده بود. ساعت ۱۰ شب نیشابور رسیدم و ته دلم محکم شد. روز بعد که وارد سبزوار شدم، اعتماد به نفسم زیادتر شد. قدرت بدنی‌ام هم بیشتر شد و دیگر ترسی نداشتم.»

۱۴ خرداد همان سال می‌شد رکاب‌زن توان‌یابی را دید که سر مزار امام‌خمینی (ره) حاضر شده و دو هفته بعد در ساعت ۲ بعداز نیمه‌شب به شلمچه می‌رسد؛ «آن‌موقع هنوز مردم شلمچه را مثل امروز نمی‌شناختند.» درخرمشهر به دیدن فرماندار می‌رود و از مکان‌های مختلف بازسازی‌شده وطنش دیدن می‌کند تا به این ترتیب نخستین سفر حرفه‌ای او با دوچرخه در کارنامه‌اش ثبت شود. دو سال بعد دوباره همین مسیر را طی می‌کند و این بار شب شکست حصر آبادان به شلمچه وارد می‌شود.

سال ۸۳ در شهر آتن محمود در دو رشته سرعت و استقامت شرکت کرد و رتبه‌های ۱۳ و ۱۱ را به دست آورد

 

عضو تیم ملی

میلی می‌گوید: اوایل سال ۷۹ دبیر کمیته ملی پاراالمپیک برایم پیغام فرستاد به تهران بروم و خودم را به این کمیته معرفی کنم.  به پایتخت که می‌رود، در دو نوبت از او رکورد می‌گیرند. مرتبه اول از سوی کمیته ملی پاراالمپیک و بار دوم فدراسیون ورزش‌های جانبازان و معلولان. نتیجه این‌طور اعلام می‌شود: «کمتر از ۱۰ دقیقه با نفر اول جهان فاصله داری.»

می‌گویند برو خبرت می‌کنیم. در بهار سال ۸۱ هیئت مشهد او را به فدراسیون معرفی می‌کند! بعد از آن بوده که در جاده کرج-قزوین مسابقه‌ای بین افراد توان‌یاب با درجه معلولیت‌های متفاوت برگزار می‌شود. مسافت: ۵۰ کیلومتر؛ «من از همه کم‌توان‌تر بودم، چون فقط یک پا داشتم.

بعضی‌ها پای مصنوعی داشتند و کسانی هم بودند که از ناحیه دست معلول بودند. در مجموع ۱۷ نفر بودیم. مهره کمرم به‌خاطر تصادف اخیرم شکسته بود و تازه جوش خورده بود. دکتر گفته بود دوچرخه‌سواری فعلا ممنوع! ممکن است قطع‌نخاع شوی! اما من مسابقه دادم. آن هم درحالی‌که همه دوچرخه کورسی داشتند و من کوهستان و کمک فنردار!»

به دنبال آن مسابقه میلی و دونفر دیگر به مسابقات جهانی ۲۰۰۲ معلولان در آلمان اعزام می‌شوند. شهریور ۸۱ موعد سفر به آلمان فرامی‌رسد تا ایران برای نخستین‌بار در مسابقات جهانی دوچرخه‌سواری معلولان شرکت کند. میلی نمی‌تواند نشانی در این مسابقات کسب کند اما؛ «ورودی پارا المپیک ۲۰۰۴ را گرفتم.» سال ۸۳ در شهر آتن حضور می‌یابد، در دو رشته سرعت و استقامت شرکت می‌کند و رتبه‌های ۱۳ و ۱۱ را به‌ترتیب به دست می‌آورد.

 

دوچرخه‌سوار ملی‌پوش محله سیس‌آباد سابقه حضور در مسابقات پاراالمپیک ۲۰۰۴ را دارد

 

از مشهد تا سوریه

آخرین سفر ورزشی او به سال ۸۸ برمی‌گردد. او به همراه پسرش که آن زمان ۱۹ سال داشته برای زیارت حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) راهی کشور سوریه می‌شوند. رسیدن به مقصد ۴۵ روز به طول می‌انجامد. با یادآوری سفرش می‌گوید: دو هفته آنجا بودیم. تلویزیون‌های ایران و ترکیه با ما مصاحبه خبری انجام دادند. بعد از این مدت دوچرخه‌ها را داخل صندوق کنار اتوبوسی گذاشتیم و همراه با یک کاروان زیارتی برگشتیم.»

در پاسخ به کنجکاوی آخرم می‌گوید: «مواقعی بوده که از خودم پرسیده‌ام چرا آن اتفاق افتاد؟ اما باز به خودم می‌گویم حتما مصلحت و خیری در آن بوده است. شاید اگر سالم می‌ماندم، آدم بد و خلافکاری می‌شدم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم بتوانم با این شرایط به مسابقات جهانی راه پیدا کنم. همه‌اش لطف خدا بود و به درگاهش راضی‌ام.»

 

لبخندی برای همه عمر

از سختی و تلخی نُه‌سالگی‌اش چیزی نمی‌گوید. از شاید هایی، چون حس دیدن همبازی‌هایش در آن سن و سال حرفی نمی‌زند، آن‌هم وقتی که عصازنان از آنها جا می‌مانده است. نمی‌گوید تا چندسال بعد خواب «دویدن» می‌دیده. من هم دراین‌باره از او چیزی نمی‌پرسم. لبخندش مانعم می‌شود.

لبخندی که از آغاز تا پایان گفت‌و‌گو بر روی لبانش است. حتی وقتی که از آن شب گرم اهواز و از آن هیولای ۱۰ چرخ حرف می‌زند. نفهمیدم سختی آن روز‌ها را فراموش کرده بود یا دلش نمی‌خواست درباره آن زمان حرف بزند. هرچه که بود، مرا به یاد این جمله می‌انداخت که فراموش کرده‌ام در کدام فیلم شنیده‌ام: «اتفاقات تلخ زندگی، انسان را شکست‌ناپذیر می‌کند.» به نظرم می‌رسد حالا سال‌هاست محمود میلی به کجی‌های این زندگی فانی فقط لبخند می‌زند!

 

دوچرخه‌سوار ملی‌پوش محله سیس‌آباد سابقه حضور در مسابقات پاراالمپیک ۲۰۰۴ را دارد

خودمونی با محمود میلی 

- تابه‌حال سوار بر دوچرخه تصادف هم کرده‌اید؟

فراوان. بار‌ها پاها، دست‌ها و دنده‌هایم شکسته است. آخرین‌بار پارسال بود که شانه‌ام شکست و مجبور شدم پلاتین بگذارم.

- نخستین‌بار کی بود؟

۱۰ سالگی در خرمشهر. سر پیچ ترمز نگرفتم و به دیوار خوردم.

- تحصیلاتتان چقدر است؟

دیپلم دارم. البته دوره‌های آموزشیاری نهضت سوادآموزی را دیده‌ام. از سال ۶۹ تا ۷۱ نیز در روستا‌های اطراف مشهد آموزشیار نهضت بودم.

- به چه کاری مشغول هستید؟

تابه‌حال مشاغل مختلفی داشته‌ام. سوپری، آجیل‌فروشی، ماهی‌فروشی. آخرین مغازه‌ای نیز که باز کردم، برای فروش صنایع دستی بود که یک سال است به خاطر نداشتن رونق، تعطیلش کرده‌ام. الان قصد دارم به کار دارو‌های گیاهی وارد شوم. به‌تازگی کلاس‌های مبانی طب سنتی اسلامی را گذرانده‌ام. قبلا هم در کلاس‌های عملی ماساژدرمانی و بادکش خشک دوره دیده‌ام.

- کی اولین دوچرخه حرفه‌ای‌تان را خریدید؟

سال ۶۱ یک دوچرخه نیم‌کورسی سایز ۲۷ خریدم که روز‌های جمعه با آن به طرقبه و شاندیز می‌رفتم. می‌خواستم فیزیک بدنم قوی شود. نخستین دوچرخه کورسی‌ام را نیز در سال ۸۱ برای تمرینات مسابقات جهانی آلمان خریدم.

- از مسابقه ۲۰۰۴ آتن کدام لحظه بیشتر در ذهنتان مانده است؟

زمان مسابقه خودم که زیر باران شدید رکاب می‌زدم.

- بعد از ۲۰۰۴ در مسابقه دیگری شرکت نکردید؟

سال ۲۰۱۲ ایران برای مسابقات پاراالمپیک چین اعزامی داشت که مسابقه انتخابی آن در شیراز برگزار شد. نیم‌ساعت به مسابقه با کفش دوچرخه‌سواری در دستشویی سُر خوردم و مچ پایم پیچ خورد. با این حال سر خط استارت رفتم و مسابقه دادم. سوم شدم. اما فقط نفر اول و دوم برای پاراالمپیک انتخاب شدند.

- در محل زندگی‌تان فعالیت اجتماعی هم داشته‌اید؟

در حال حاضر مسئول کانون مسجد اباالفضلیه (ع) هستم. چهار سال هم عضو هیئت‌امنای این مسجد بودم. اوایل دهه ۸۰ نیز که سیس‌آباد هنوز شهر محسوب نمی‌شد، به مدت دو سال جزو شورای روستا بودم.

- چه مشکلی دارید؟

مشکل اصلی من به‌جز نداشتن شغل ثابت، مسکن است. پنج‌سال است که برای مسکن مهر در شهر گلبهار ثبت‌نام کرده‌ام، اما هنوز هیچ خبری نشده است. لطفا مسئولان مسکن مهر این موضوع را پیگیری کنند. افراد زیادی مشکل من را دارند.

 

* این گزارش یکشنبه، ۶ مرداد ۹۲ در شماره ۶۴ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44