کد خبر: ۱۲۰۴۲
۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
ضیافت رفاقت هم‌کلاسی‌های دبیرستان شهیدفرازی بعد از ۴۰ سال

ضیافت رفاقت هم‌کلاسی‌های دبیرستان شهیدفرازی بعد از ۴۰ سال

رفقای چهل‌سال پیش تصورش را هم نمی‌کردند بتوانند چند‌دهه بعد‌از دوران مدرسه دیداری تازه کنند.آنها دانش‌آموزان دبیرستان شهید‌فرازی هستند که بعد از سال‌ها در بوستان ملت دور هم جمع شده‌اند.

رفقای چهل‌سال پیش هستند، از آنهایی که اگر از مقابل دیدگان هم دور شوند، از دل نمی‌روند. تصورش را هم نمی‌کردند بتوانند چند‌دهه بعد‌از دوران مدرسه دیداری تازه کنند. با اینکه گرد سفیدی بر موهایشان نشسته، ولی دلشان همچنان جوان است. درست مثل فیلم «ضیافت»، دانش‌آموزان دبیرستان شهید‌فرازی در کوچه مهدیزاده محله صاحب‌الزمان(عج)، بعد از سال‌ها دوباره دور هم جمع شده‌اند تا خاطرات آن سال‌ها را زنده کنند.

این هم‌شاگردی‌های قدیمی حتی از دو معلمشان هم دعوت کرده‌اند تا در این دیدار کنارشان باشند. قرارشان ورودی بوستان ملت از سمت بولوار سجاد است و ما هم روایتگر این دورهمی.

 

هم‌کلاسی‌های قدیمی دبیرستان شهیدفرازی در محله صاحب‌الزمان(عج)بعداز 40سال دیداری تازه کردندضیافت رفاقت

 

نگاه‌های آشنای چهل‌ساله

پیداکردنشان زیاد سخت نیست. در ورودی پارک، چهار نفر کنار هم ایستاده‌اند و با کمک یکدیگر زیرانداز پهن می‌کنند تا بقیه از راه برسند. تلفن‌هایشان پشت سر هم زنگ می‌خورد و آنها نشانی جایی را که در بوستان نشسته‌اند، به دوستانشان می‌دهند.

بعضی‌ها در این سال‌ها چندباری یکدیگر را دیده‌اند، ولی هستند کسانی که بعد‌از چهل سال همدیگر را می‌بینند و چند‌دقیقه‌ای به چهره هم خیره می‌شوند تا اسم و فامیل هم‌کلاسی و دوست دبیرستانی‌شان را به یاد بیاورند. بعد هم خاطره‌ای را مرور می‌کنند و لبخند بر لبانشان می‌نشیند. با رسیدن دبیران ورزش و پرورشی آن دوره، جمعشان جمع می‌شود.

 

جوینده یابنده است

اولین دیدار گروه بهمن سال‌۱۴۰۲ انجام شد و با یک جمع پنج‌نفری پا گرفت. علی رسیده، محمدرضا دماوندی، حمید‌رضا سحرخیز، احمد سپاهی و سید‌عباس داودی که از قبل شماره تماس یکدیگر را داشتند، گروهی را در فضای مجازی راه انداختند و هر‌کدام از دوستانشان را که می‌دیدند به گروه اضافه می‌کردند.

این پنج‌نفر در همان سال، اولین دیدار دوستانه را در بوستان ملت برگزار کردند و گروه به‌مرور بزرگ‌تر شد. مغازه کفش‌فروشی محمدرضا دماوندی در میدان بار نیز مرکز دیدار‌های دوستانه بوده است.

آقا‌محمدرضا می‌گوید: خیلی از هم‌کلاسی‌های قدیمی می‌دانستند که در میدان‌بار مغازه دارم و هر‌از‌چند‌گاهی به دیدنم می‌آمدند. بعد‌از اینکه گروه را راه انداختیم، از تک‌تک آنها شماره می‌گرفتم و به گروه اضافه‌شان می‌کردم. هرکدام از هم‌کلاسی‌ها هم شماره بچه‌های دیگر را جست‌و‌جو کرد و آنهایی که شماره یکدیگر را داشتند، به‌مرور اضافه شدند.

 

جای سبزِ رفته‌ها

«پاتوق هم‌کلاسی‌های دبیرستان فرازی» اسم این گروه در فضای مجازی است. عکسی که برای گروه انتخاب کرده‌اند، عکسی قدیمی از کلاس دوم تجربی است که تعدادی از آنها در‌کنار دبیر فیزیکشان، آقای شاهسوند، انداختند؛ معلمی که به رحمت خدا رفته است. تعداد هم‌کلاسی‌ها در گروه به ۴۶‌نفر رسیده است. البته که همه آنها از یک کلاس نیستند ولی همگی بین سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ در همین دبیرستان درس خوانده‌اند.

امروز خیلی از هم‌کلاسی‌های قدیم موقعیت خوبی در جامعه دارند اما این جایگاه‌ها صمیمیت قدیم ما را تغییر نداده است

به قول خودشان شصت‌درصد از هم‌کلاسی‌ها دانش‌آموزان کلاس دوم تجربی و بقیه هم‌مدرسه‌ای آنها هستند که در گروه‌های ورزشی، هنری یا سایر فعالیت‌ها با یکدیگر هم‌تیمی بوده‌اند. بعضی از اعضای گروه دیگر ساکن مشهد نیستند؛ مثلا مهدی رعیت‌نواز متخصص قلب در شهر گرگان زندگی می‌کند. در این سال‌ها تعدادی از آنها را هم از دست داده‌اند و جایشان سبز است.

برادران داودی جزو اولین نفراتی هستند که برای دیدار امروز خودشان را به بوستان ملت رسانده‌اند. سید‌عباس، برادر کوچک‌تر، یادی از هم‌کلاسی‌شان، حمید انصارنیا می‌کند که چند‌سال پیش طی حادثه‌ای به رحمت خدا رفت و می‌گوید: حدود هشت‌سال پیش بود که حمیدرضا طی حادثه‌ای از بین ما رفت. تعدادی از بچه‌ها در مراسم تشییع او حضور داشتند. همان‌جا تصمیم گرفتیم این دورهمی را راه بیندازیم و دیدار‌ها را تازه کنیم. 

 

هنوز همان رفقای قدیم هستیم

صفا، صمیمت و سادگی بین هم‌کلاسی‌ها مثل همان روز‌های گذشته است. اگر دقت کنی، همان نوجوان‌های بی‌ریا و صمیمی آن سال‌ها را می‌بینی. سید‌حسین داودی می‌گوید: امروز خیلی از هم‌کلاسی‌های قدیم جایگاه و موقعیت خوبی در جامعه دارند.تعدادی از آنها پزشک، مهندس، نظامی یا رئیس بانک هستند و بقیه هم شغل آزاد دارند ولی هیچ‌کدام از این جایگاه‌ها و مسئولیت‌ها صفا و صمیمیت قدیم را بین ما تغییر نداده است. مقام و جایگاه هم‌کلاسی‌ها برایمان ارزشمند است، اما در فضای مجازی یا در همین دیدار‌های دوستانه هنوز برای هم همان رفقای چهل‌سال پیش هستیم و یکدیگر را به اسم کوچک صدا می‌کنیم.

 

هم‌کلاسی‌های قدیمی دبیرستان شهیدفرازی در محله صاحب‌الزمان(عج)بعداز 40سال دیداری تازه کردندضیافت رفاقت

 

نه «اسدی» بودیم و نه «میرخرسندی‌»!

هشت‌سال پیش بود که حمیدرضا از بین ما رفت، تصمیم گرفتیم این دورهمی را راه بیندازیم و دیدار‌ها را تازه کنیم

حمیدرضا سحرخیز که ما را در جریان این دورهمی دوستانه قرار داده است، از دوران قدیم یاد می‌کند؛ زمانی‌که بچه‌ها باید خودشان در مدارس ثبت نام می‌کردند و پای پیاده به مدرسه می‌رفتند. می‌گوید: آن زمان مثل امروز نبود که بچه‌ها با سرویس یا همراه پدر‌ها و مادر‌ها به مدرسه بروند. ما صبح زود، پای پیاده از خانه بیرون می‌زدیم تا به‌موقع و سر ساعت به مدرسه برسیم. از دوران راهنمایی به بعد هم کار‌های ثبت نام به عهده خودمان بود.

مدارس آن زمان دسته‌بندی بود؛ مثلا آنهایی که نمره انضباطشان کم شده بود، باید در دبیرستان اسدی کوچه زردی محله صاحب‌الزمان (عج) ثبت نام می‌کردند که مدیر سخت‌گیری داشت. آنهایی که شاگرد زرنگ‌تری بودند و نمره انضباطشان هم ۲۰ بود، در دبیرستان میرخرسندی اسم می‌نوشتند. ما هم که میانه بودیم، راهی دبیرستان شهید‌فرازی شدیم و آنجا ثبت نام کردیم.

 

در خدمت کشوریم

حسین برزگری تازه به جمع اضافه می‌شود. او را از همان راه دور دروازه‌بان صدایش می‌کنند. حسین عضو تیم فوتبال مدرسه بوده و از هم‌کلاسی‌های رشته علوم تجربی است. از اینکه بیشتر دوستانش توانسته‌اند درسشان را ادامه دهند و در حوزه تحصیلی خودشان کار کنند، خوشحال است و می‌گوید: زمان ما مثل امروز مدارس و نحوه تدریس، این همه تنوع نداشت. بعضی از مدارس را در رشته‌های مختلف تحصیلی تقسیم‌بندی کرده بودند؛ مثلا دبیرستان فرازی فقط برای دانش‌آموزان رشته تحصیلی علوم تجربی و ریاضی و فیزیک بود و کادر آموزشی خوبی هم داشت.

حسین هم مانند بقیه خودش را همان دانش‌آموز مدرسه قدیم می‌بیند؛ برای همین به هم‌کلاسی‌هایش افتخار می‌کند و می‌گوید: امکانات مدرسه مثل امروز نبود، اما اکثر هم‌کلاسی‌ها انگیزه و اراده داشتند تا به خواسته‌هایشان برسند.

همان سال‌ها چندنفر از هم‌کلاسی‌ها علی‌رغم رقابت زیادی که بین شرکت‌کنندگان کنکور وجود داشت، در این آزمون، رتبه‌های دو‌رقمی کسب کردند و تحصیلاتشان را در دانشگاه‌های خوب کشور ادامه دادند. برای همین در گروه، مهندس، پزشک و نظامی هم داریم و هرکدام، هرجا هستیم، به کشور خدمت می‌کنیم.

 

نسل انقلاب و جنگ

تقریبا همه هم‌کلاسی‌های قدیم رسیده‌اند و حرف‌هایشان گل انداخته است. خیلی از این هم‌کلاسی‌ها نتوانسته‌اند به رؤیا و آرزویی که داشتند برسند، اما خوشحال‌اند که راه را برای فرزندانشان هموار کرده و در رسیدن به آرزو‌های نسل بعد یار و یاورشان بوده‌اند.

حمیدرضا سحرخیز به دوران انقلاب اسلامی و بعد هم جنگ تحمیلی اشاره می‌کند و می‌گوید: آن زمان که انقلاب شد، ما دانش‌آموز دوران راهنمایی بودیم. خیلی وقت‌ها مدارس تعطیل می‌شد و بچه‌ها در کوچه و خیابان‌ها بودند. بعد هم که وارد دبیرستان شدیم. شعله‌های جنگ تحمیلی که روشن شد، خیلی از هم‌کلاسی‌هایمان عازم جبهه شدند و تعدادی‌شان به شهادت رسیدند. بعد از جنگ هم نوبت به جهادسازندگی رسید.

 

برای موفقیت فرزندانمان

حمیدرضا دماوندی هم از محرومیت‌های آن دوران یاد می‌کند که مثلا حتی پدر و مادر‌ها نمی‌دانستند درس پسرشان تمام شده است و باید راهی سربازی شوند. او می‌گوید: پدرم وقتی لباس سربازی را تنم دید، باورش نمی‌شد که درسم تمام شده است و باید دو سال خدمت کنم.

به قول قدیمی‌ها ما وقتی تفاوت دست راست و چپمان را از هم شناختیم، جنگ شد و بعد هم باید زندگی‌مان را جمع‌و‌جور می‌کردیم. هزینه‌های ازدواج، پیدا‌کردن شغلی مناسب و... برعهده خودمان بود و خیلی از ما دست از آرزوهایمان کشیدیم تا فرزندانمان راحت زندگی‌کنند و دنبال رؤیاهایشان بروند.

 

هم‌کلاسی‌های قدیمی دبیرستان شهیدفرازی در محله صاحب‌الزمان(عج)بعداز 40سال دیداری تازه کردندضیافت رفاقت

 

تئاتر در سالن امتحانات

محمدناصر چمی‌گر، دانش‌آموز قدیم رشته ریاضی و فیزیک دبیرستان شهید‌فرازی

آن زمان در تیم فوتبال دبیرستان بازی می‌کردم و کنار آن تئاتر هم کار می‌کردم. مدتی هم با استادانی مثل سعید تشکری، سعید سهیلی و انوشیروان ارجمند کار کرده بودم. همان ایام با نمایش «از فردا» به نویسندگی مرحوم سعید تشکری در جشنواره هنری مشهد شرکت کردم و توانستم مقام اول جشنواره را به دست آورم. 

وقتی آقای نیکبخت، مدیر مدرسه، متوجه شد که مقام اول را کسب کردیم، اولیا و مربیان را به مدرسه دعوت کرد و آنها را به سالن امتحانات در طبقه دوم برد و گفت بیایید همین‌جا سن تئاتر درست کنیم تا بچه‌ها راحت‌تر تمرین کنند. بعد از آن فعالیت تئاتر دبیرستان ما بیشتر شد و بین گروه‌های تئاتری مدارس بنام بود.

 

موی سیاه دیروز و زلف سفید امروز

فضل‌الله حسنی، دبیر سابق دبیرستان شهید فرازی

هفتاد و شش سال سن دارد و حالا بازنشسته فرهنگی است. او بین سال‌۶۴ تا ۶۷ در این دبیرستان معلم ورزش بوده است. صحبتش را با دانش‌آموزان قدیمی‌اش با این بیت از مولانا شروع می‌کند و می‌گوید: «بیا تا قدر یکدیگر بدانیم/ که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم».

خوشحالم که در این جمع دوستانه حضور دارم و می‌توانم بعد از این همه سال، دوباره شما را ببینم. امروز یکی از زیباترین روز‌های زندگی من است؛ چون زمانی شما را دیدم که مو‌های سرتان سیاه بود و همگی جوان بودید و حالا هر‌کدام با کلی تجربه و موی سپید، سالم و سلامت کنارم هستید. خوشحالم که سخت‌گیری‌هایم در زنگ ورزش جواب داد و شما احساس سرزندگی می‌کنید.

 

فرار از دست ناظم‌ِ پیگیر

سید‌عباس داودی، دانش‌آموز قدیم رشته علوم تجربی دبیرستان شهید‌فرازی

‌زنگ تفریح که می‌خورد، همراه دوستم، رضا چناری می‌دویدیم و خودمان را به انتهای حیاط مدرسه می‌رساندیم. از روی دوچرخه‌های بچه‌ها که آنجا پارک می‌کردند، خودمان را به بالای دیوار می‌رساندیم و بعد هم به آن طرف می‌پریدیم. 

خوشحالم که سخت‌گیری‌هایم در زنگ ورزش جواب داد و شما احساس سرزندگی می‌کنید

هیچ‌وقت نگاه نمی‌کردیم که آن طرف دیوار کسی هست یا نه. چند وقتی کارمان همین بود. یک‌بار رضا زودتر از من پرید و خودش را به کوچه روبه‌رو رساند. چندلحظه بعد هم من پریدم و نزدیک بود به آقای مسعودی، ناظم مدرسه، برخورد کنم که خوشبختانه پشتش به من بود و من را ندید. تا صدا را شنید، صورتش را برگرداند و فقط لباسم را دید و من هم فرار کردم.

همان‌طورکه در کوچه می‌دویدیم به رضا گفتم آقای مسعودی، لباسمان را دیده و منتظر است به مدرسه برگردیم تا ما را شناسایی کند. خانه ما نزدیک مدرسه بود. به آنجا رفتیم و لباس‌ها را عوض کردیم و چند‌ساعت بعد برگشتیم و کسی هم متوجه نشد.

چند سال بعد وقتی آقای نیکبخت، مدیر مدرسه به رحمت خدا رفت، به حرم مطهر رفتیم و آنجا آقای مسعودی را دیدیم. از او پرسیدم بالاخره دانش‌آموزان فراری را پیدا کردید. او گفت «نه ولی خوب یادم هست که خیلی از شما چندبار در سال به بهانه فوت مادربزرگ، عمه و خاله به مدرسه نمی‌آمدید»

 

ارزش نگهداشتن رفاقت

حسین ابراهیمی، دبیر سابق دبیرستان شهید فرازی

ابراهیمی شصت‌و‌پنج‌ساله، بین ۱۳۶۲ تا ۱۳۸۲ در این دبیرستان معلم تعلیمات دینی و پرورشی بوده است. او از اینکه در این جمع دوستانه حضور دارد و دانش‌آموزان قدیمی به یادش هستند، خوشحال است و به آنها افتخار می‌کند و می‌گوید: دانش‌آموزان قدیمی‌ام خیلی با‌معرفت هستند. هر وقت هر کدامشان را در خیابان می‌بینم جلو می‌آیند و با عزت و احترام سلام و احوالپرسی می‌کنند. خوشحالم که در جمع امروز حضور دارم.

در دبیرستان‌های مختلف خدمت کردم ولی دانش‌آموزان دبیرستان شهیدفرازی خیلی با‌ادب و درس‌خوان بودند و الان هم به موفقیت رسیده‌اند. اینکه بعد از این همه سال توانسته‌اند دوستان و معلم‌هایشان را پیدا کنند و رفاقتشان را نگه دارند، خیلی ارزشمند است.

 

* این گزارش شنبه ۲۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۲ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44