
مرتضی مخیر ۱۶ سال دارد و ساکن محله دروی مشهد است؛ اما در کلاس دوم راهنمایی درس میخواند! در واقع، او باید الان کلاس دوم دبیرستان میبود. عجله نکنید، قضاوت هم نه! این سهسال عقبافتادن او ناشی از کندذهنی، تنبلی یا شیطانبودن نیست که اگر هر کدام از این دلایل میبود، او نمیتوانست در یکماه کلاس اول و دوم ابتدایی را بخواند! اتفاقا دلیل دعوت او به دفتر شهرآرامحله هم شنیدن ماجرای عجیب و غریب درسخواندنش است.
سال ۱۳۸۳ است و مرتضای هفت ساله باید به مدرسه برود. اما مثل خیلی از بچهها در این سن و سال، نمیتواند از مادرش جدا شود: تا دو روز اول، مادرم همراه من به دبستان منظورالمهدی میآمد، تا اینکه مدیر مدرسه دستم را گرفت و به دفتر برد.
به او گفتم باید مادرم در کلاس همراهم باشد. او هم در جواب من یک سیلی به گوشم زد! از فردای همان روز دیگر به مدرسه نرفتم. این «دیگر به مدرسه نرفتن» چندسال طول میکشد! اما در این بین یکسالی با مادرش به نهضت میرود و همین نهضترفتن، علاقه به درسخواندن را در وجودش لبریز میکند.
البته در کلاسهای بانوان نهضت هم دیگر به او که حالا ۱۰ سال دارد و برای خودش مردی شده، اجازه ورود نمیدهند!نوجوان ساکن محله دروی میگوید: دوسال دیگر هم گذشت و پدر و مادرم خیلی به من اصرار میکرد که به مدرسه بروم. دوستانم هم از مدرسهرفتن تعریف میکردند و میگفتند اگر دانشآموز خوبی باشی، تنبیهت نمیکنند. از همه مهمتر این بود که آن مدیر از مدرسه منظورالمهدی رفته بود.
او اضافه میکند: سرانجام سال ۸۸ اول و دوم دبستان را یکماهه در خانه خواندم! معلمم آقای اکبر نامدار بود. بعد از آن هم وارد کلاس سوم ابتدایی شدم. یادم است روز اول همه بچهها به من تبریک میگفتند و من هم حس خوبی داشتم.
مرتضی که لذت درسخواندن را چشیده، تابستان سال ۸۹ کلاس چهارم دبستان را نیز به کمک آقای نامدار، جهشی میخواند.
سال ۸۸ اول و دوم دبستان را یکماهه در خانه خواندم! معلمم آقای اکبر نامدار بود
در همین سال و در پایه پنجم ابتدایی به عنوان سرگروه در پروژه علمی طرح جابربنحیان شرکت میکند. او و سهنفر اعضای گروهش درباره زلزله تحقیق و عکسهایی تهیه میکنند؛ تحقیقشان درباره این است که زلزله چگونه پدید میآید.
مرتضی میگوید: از بین سهگروه، گروه ما در آموزش و پرورش ناحیه اول شد و در سینما مشکی از ما تقدیر کردند.
او دوست داشت میتوانست پایههای راهنمایی را نیز جهشی بخواند که البته در این مقطع امکان چنین کاری نیست، چون هر درس یک دبیر دارد. این دانشآموز کوشا مسئول طرح صالحین مسجد جامع دروی هم هست و نوشتن گزارش جلسات با اوست. گاهی نیز با بچههای مسجد برای ورزش به بوستان یاس میروند.
در پایان از او میپرسیم که آن همه وابستگی به مادرت چه شد؟ نکند که حالا درس جای مادرت را گرفته باشد! میخندد و میگوید: همیشه قدردان زحمتهای پدر و مادرم هستم و الان هم در کارهای خانه به مادرم خیلی کمک میکنم. اما از اینکه چندسال از درس عقب افتادم، ناراحت و پشیمانم؛ هرچند میدانم که اگر به خدا توکل کنم، به همه جا میرسم.
*این گزارش یکشنبه، ۱۲ خرداد ۹۲ در شماره ۵۶ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.