کد خبر: ۱۱۸۶۲
۲۷ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۰
سید مسعود بزازیان؛ بچه مرشدی که مرشد شد

سید مسعود بزازیان؛ بچه مرشدی که مرشد شد

سید‌مسعود بزازیان، پهلوانی است که از کودکی در زورخانه قد کشیده و با کسب مقام نخست مرشدی کشور، شاگرد خوبی برای پدرش بوده است. می‌گوید: همه بچه‌هایی که اینجا هستند، بچه‌های خودم هستند.

طنین صدای ضرب و زنگش گرداگرد گود زورخانه می‌پیچد و با نوای رسایی آواز سر می‌دهد: به نام خداوند جان‌آفرین/ حکیم سخن در زبان آفرین... و چرخ پهلوانان در میانه میدان، با رقص انگشتان این مرشد آغاز می‌شود. این روالی بوده که آقاسعید بیش‌از دوسوم عمرش را با آن گذرانده است.

اینجا از آوا و نوا گرفته تا نرمش و چرخش، از ادوات گرفته تا حرکات، انگار همه‌چیز را از رزم و نبرد الهام گرفته‌اند. اما آواز خوش مرشد در سردَم است که این فضا را دل‌نشین می‌کند، مرشدی که گردش ورزشکاران درمیانه میدان با صدای ضرب در دستان او انجام می‌گیرد.

روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای بهانه‌ای شد تا به گفت‌وگویی صمیمی با سید‌مسعود بزازیان، مرشد خوش‌آوای محله هنرستان، بنشینیم. پهلوانی که از کودکی در زورخانه قد کشیده و با کسب مقام نخست مرشدی کشور، شاگرد خوبی برای پدرش بوده است.

 

دستش بگرفت و پا‌به‌پا برد

هنوز چیزی از برداشتن اولین قدم‎‌هایش در کودکی نگذشته، پدرش دستش را می‌گیرد و او را با خود هم‌قدم می‌کند. هم‌گام در مسیری که خود بسیاری از سال‌های عمرش را در آن گذرانده است. سر صحبت مان هم با یادآوری آن روز‌ها باز می‌شود؛ «دو‌سه‌ساله که بودم، پدرم، من و برادرم را با خود به زورخانه می‌برد. از همان موقع آن‌قدر به ورزش پهلوانی علاقه‌مند شدم که در همه این سال‌ها نتوانستم از آن دل بکنم.»

سید‌مسعود بزازیان به پنج‌سالگی که می‌رسد، در همان زورخانه‌ای که پدرش مرشد آن بوده است، برای اولین‌بار به عنوان ورزشکار قدم به گود زورخانه می‌گذارد تا پیش از مرشدی، الفبای پهلوانی را بیاموزد. جایی خیلی دورتر از محله فعلی‌اش یعنی خیابان هفت‌تیر و در زورخانه شهید‌احمدی در خیابان المهدی محله طلاب.

او روز‌هایی را به یاد می‌آورد که با صدای ضرب پدرش سید علی‌اصغر نرمش می‌کرده است و می‌گوید: برای یادگیری مرشدی باید اول ورزش باستانی را بیاموزیم. من هم پنج‌شش‌سال اول را ورزش کردم و بعد شروع کردم به آموختن مرشدی.

حالا بیست‌وچهار سالی از اولین روزی که در سردَم (جایگاه مرشد) نشسته و ضرب گرفته می‌گذرد و خودش مرشدی شده توانا و کاربلد که جا پای پدر گذاشته و افتخارات بسیاری کسب کرده است. حالا رقص انگشتانش روی ضرب زورخانه و نوای صدایش، آهنگ خوشی شده است تا پهلوانان زیادی با آن در گود دور بگیرند، پا بزنند، شنو (شنا) بروند، میل بگیرند و کباده بکشند.

 

سید مسعود بزازیان؛ بچه مرشدی که مرشد شد

 

به رسم میزبانی

حین یادآوری آن روز‌ها دوباره خاطره‌ای به ذهنش می‌رسد؛ «از دوران حضور در زورخانه شهید احمدی و مرشدی پدرم خاطره زیاد دارم، اما یکی را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. اولین سال‌های حضورم در آنجا بود. شب میلاد امام‌رضا (ع) رسید و تعدادی از پهلوانان از شهر‌های دیگر مهمان گود ما بودند. خاطرم هست پدرم جایش را به یکی از آنان داد تا او به عنوان مرشد در سردم بنشیند. اولین بار بود که شاهد این اتفاق بودم.»

بسیاری از پهلوانان و مرشدان غیرمشهدی وقتی برای زیارت می‌آیند به زورخانه‌ها هم سر می‌زنند

آقا‌مسعود بعد برایمان توضیح می‌دهد که ظاهرا این یک رسم در زورخانه‌هاست و وقتی مرشدی به‌عنوان مهمان از شهر دیگری به زورخانه‌ای می‌آید، به احترام مهمان‌بودنش او را به سردم دعوت می‌کنند و مرشد جایش را به او می‌دهد و به جمع پهلوانان در گود می‌پیوندد.

سال‌ها از این ماجرا می‌گذرد و این داستان بار‌ها برای خود او بار‌ها تکرار شده است؛ «بسیاری از پهلوانان و مرشدان غیرمشهدی وقتی برای زیارت می‌آیند به زورخانه‌ها هم سر می‌زنند. تا به حال مرشد‌هایی از اصفهان، تهران، کرمان و... به این زورخانه آمده‌اند و من هم به رسم میزبانی سردم را به آنان سپرده‌ام.»

 

سه ستاره افتخار در کارنامه

درسش را از پدر خوب فراگرفته و هرجا رفته خوش درخشیده است. پانزده شانزده سال بیشتر نداشته که برای اولین بار در یک مسابقه رسمی به عنوان مرشد شرکت می‌کند؛ «سال ۸۵ اولین دوره‌ای بود که به عنوان مرشد تیم و مرشد انفرادی به مسابقات صعود پیدا کردم. سال بعد هم در مسابقات لیگ کشوری مرشد تیم بودم و در رتبه دوم قرار گرفتیم.».

اما به‌یادماندنی‌ترین مسابقات برایش در زادگاهش رقم خورده است. آقامسعود می‌گوید: بهمن ۸۸ بود و سومین دوره مسابقات المپیاد ورزشی ایرانیان در مشهد برگزار شد. من توانستم با اختلاف ۱۷‌امتیاز نسبت به نفر دوم، مقام اول را در رشته مرشدی به دست آورم.

او ادامه می‌دهد: سال قبل و سال بعد هم مقام نخست را در مسابقات کشوری کسب کردم، اما آن دوره برایم خاطره‌انگیزترین مسابقه بود. سطح مسابقات المپیاد از مسابقات کشوری بالاتر است. من خیلی استرس داشتم و وقتی اول شدم، خیلی برایم شیرین بود. مسابقات در رده سنی جوانان سخت است؛ چون همه جوان و قبراق هستند و قدرت ضرب‌گیری بالاست.

 

اصولی آموختم تا اصولی به دیگران بیاموزم

مثل خیلی از جوانان امروز، پرمشغله است و درگیر مسائل زندگی روزمره، اما میان همه این سرشلوغی‌ها از اندک‌فرصت فراغت و استراحتش استفاده کرده تا هنر مرشدی را به آنانی بیاموزد که مانند خودش علاقه‌مند این راه‌اند.

او می‌گوید: من با همه مشغله‌ای که دارم، روز‌های تعطیلم را برای این کار گذاشته‌ام. از زندگی‌ام زده‌ام و جمعه‌های هر هفته را برای آموزش به هنرجو‌ها اختصاص داده‌ام. دوست دارم این هنر را به دیگران هم بیاموزم. وقتی نوجوان یا جوانی را می‌بینم که به یادگیری در این مسیر علاقه‌مند است، همه تلاشم را برایش به کار می‌گیرم.

چند بیت او می‌خواند و ضرب می‌گیرد و چند بیت نوجوانی که در سردم کنارش نشسته است؛ یکی از همان‌هایی که معلمش بوده است. داستان آشنایی این نوجوان با دنیای مرشدی را هم این‌طور نقل می‌کند: تا حالا خیلی پیش آمده که بعد از تمام‌شدن برنامه افرادی مراجعه کنند و بخواهند مرشدی را بیاموزند.

عرفان گلمکانی هم یکی از همان‌هاست که سال‌ها پیش، بعد از یکی از اجرا‌ها آمد و به این رشته ابزار علاقه کرد. حالا او کنار من نشسته است و ضرب می‌گیرد.

در این چند‌سال بیش از بیست‌نفر از هم‌نسلان خودش و نسل جدید را تعلیم داده است تا به قول خودش این هنر بماند برای آیندگان. البته در این راه بیش از همه آنان کوشیده و همه هم و غمش را گذاشته تا یک مربی درجه‌یک باشد، چون این کار را مسئولیتی برای خود می‌داند؛ «اولین معلمم پدرم بود و از او بسیار آموخته‌ام، اما سعی کرده‌ام مرشدی را نه‌فقط به صورت تجربی که به صورت حرفه‌ای هم بیاموزم.

برای این‌کار کلاس آواز رفتم، دوره نت ضرب و موارد دیگری را گذراندم تا بتوانم این هنر را صحیح و اصولی یاد بگیرم و به نسل بعد هم منتقل کنم. دلم می‌خواهد. آموزشی که به دیگران می‌دهم، ماندگار و اثربخش باشد و خدارا شکر به گمانم تا‌کنون چنین بوده است.»

 

سید مسعود بزازیان؛ بچه مرشدی که مرشد شد

 

این ورزش مال مملکت خودمان است

آقا مسعود متأهل است و هنوز فرزندی ندارد، ولی نسبت‌به همه هنرجوهایش احساس پدری دارد. می‌گوید: همه بچه‌هایی که اینجا هستند، بچه‌های خودم هستند. وقتی نوجوانی می‌آید و سعی دارد مرشدی را بیاموزد، تعالیم اینجا را رعایت می‌کند و سعی می‌کند برای جامعه خود مفید باشد؛ پس ما هم با همه وجود در کنارش هستیم.

اشعار غنی ادبیات فارسی، دیگر مورد مهمی است که او به یادگیری آن توسط شاگردانش تأکید دارد؛ «هر مرشدی باید این ابیات ارزشمند را به بهترین نحو بیاموزد. خودم علاقه‌مند به ادبیات هستم و همیشه در این بخش از شاگردانم هم آزمون می‌گیرم. 

به نظر من تنها آموختن اشعار کافی نیست. صرفا یک اجرای خوب کافی نیست و مرشد باید چنته‌اش پر باشد، باید بتواند مسلط صحبت کند تا در راستای معرفی و ترویج این ورزش اثربخش عمل کند. مشهد حدود ۲۵ زورخانه در شصت‌شیفت دارد. قبلا در این بیست‌وچند‌زورخانه یک یا دو شیفت مخصوص نونهالان و نوجوانان دایر بوده است، اما الان در هر زورخانه حداقل یک یا دو نوبت برای این گروه سنی گذاشته می‌شود. 

این اطلاعات را مرشد جوان، اما با‌سابقه محله هنرستان می‌دهد و می‌گوید: طی سالیان گذشته رسانه‌ها کمک کردند و به این ورزش پرداختند و ورزش زورخانه‌ای احیا شد. به‌ویژه بعد از اجرای حرفه‌ای و اصولی علی جلیجو در برنامه عصر جدید که تأثیر بسیار مثبتی در نسل جوان داشت. این تبلیغات و معرفی صحیح باعث شد بسیاری از آنان به این رشته علاقه‌مند شوند. ورزشی که مال مملکت خودمان است.

 

مرشدی در گودِ خاص خدام

«حق‌خوانی»، «رخصت‌طلبی»، «گلِ کشتی»، «گلِ چرخ»، «دعای ختم ورزش» و... آیین مرسوم در همه گود‌های ایران است. ذکر نام ا... توسط مرشد همیشه نخستین نوایی است که در زورخانه شنیده می‌شود و بعد از آن در ثنای حضرت‌محمد (ص) و امیرالمؤمنین (ع) اشعاری خوانده می‌شود. اما گودی که امروز سید مسعود بزازیان در آن ضرب گرفته است، یک رسم پسندیده دیگر نیز دارد.

اولین معلمم پدرم بود، اما سعی کرده‌ام مرشدی را نه‌فقط به صورت تجربی که به صورت حرفه‌ای هم بیاموزم

در شهر امام رضا (ع) و در زورخانه‌ای که منسوب به این حضرت (ع) و آستان قدس است، پهلوانان در آغاز رو به گنبد طلای ولی‌نعمتمان می‌ایستند، دست ارادت به سینه می‌گیرند و صلوات خاصه می‌خوانند و بعد صدای مرشد به گوش می‌رسد که چنین آغاز می‌کند: «هرکار که می‌کنی بگو بسم‌ا... / تا جمله گناهان تو بخشد ا... / تا جان به تنت هست همین را برگو/ لا حول ولا قوه الا با...».

حدود چهل پهلوان پیر و جوان در‌حال دور‌زدن دور گود و گرم‌کردن هستند. تازه‌واردان به گود «رخصت» می‌طلبند و صدای آقا‌مسعود که حالا به‌عنوان مرشد در سردم نشسته است، در زورخانه می‌پیچد که می‌گوید: «فرصت». از اولین روزی که در یکی از بزرگ‌ترین و زیباترین زورخانه‌های ایران ضرب گرفته است، پانزده‌سالی می‌گذرد.

خاطره آن روز‌ها را این‌طور برایمان تعریف می‌کند: اواخر دهه ۸۰ تصمیم بر این شد که یکی از گود‌های مجتمع ورزش‌های باستانی و کشتی پهلوانی آستان قدس به خدام اختصاص داده شود. من هم از همان اوایل افتخار این را داشتم که در اینجا مرشدی کنم. او ادامه می‌دهد: حالا این گود مخصوص خدام حرم است و تمامی پهلوانانی که اینجا هستند، در بخش‌های مختلف حرم خدمت می‌کنند. در این زورخانه گروه‌های زیادی ورزش می‌کنند، اما عصر‌های روز زوج نوبت خدام حرم است.

 

سید مسعود بزازیان؛ بچه مرشدی که مرشد شد

 

روح پهلوانی زورخانه ماندنی‌ام کرد

«مرشد مانند شمعی است که روشنی می‌بخشد و خودش ذره‌ذره آب می‌شود.» این را بزازیان می‌گوید که بیش از بیست‌وچند‌سال مرشدی کرده است. ساعت‌ها و روز‌های زیادی با سرانگشتانش ضرب زده و با حنجره‌اش گود زورخانه را گرم کرده است، اما نه خسته شده و نه ناامید، و پرتوان به راهش ادامه می‌دهد، چون با همه وجود عاشق این کار است.

می‌گوید: «دلیل ادامه‌دادن این مسیر، جز عشق چیز دیگری نمی‌تواند باشد. مرشدی عشق است و باید برای آن زمان بگذاریم تا نتیجه دهد. اگر بخواهیم اثربخش باشیم و آن را حرفه‌ای دنبال کنیم، باید وقت زیادی از زندگی خود را به آن اختصاص دهیم.»

بین صحبت‌هایش به سختی‌های کارش هم اشاره می‌کند؛ مثلا اینکه وزن ضرب زورخانه از جنس سفال است و وزنی حدود ۱۷ تا ۲۲‌کیلو دارد. نگه‌داشتن آن به خودی خود کار آسانی نیست، چه برسد به نواختن مداوم آن.

اما از اینها که بگذریم دغدغه اصلی او به‌عنوان دبیر کمیته مرشدان استان، مسئله دیگری است که او چنین درباره‌اش می‌گوید: تنها چند‌تن از مرشدان در سطح کشور عضو صندوق هنرمندان شده‌اند و شامل بیمه تأمین اجتماعی هستند. این موضوع سال گذشته اتفاق افتاد و برای شروع بد نبود، اما قطعا کافی نیست.

با همه این چالش‌ها او تصمیمش را گرفته و در این راه مانده است. این مرشد جوان علت این انتخاب را چنین توضیح می‌دهد: در زورخانه، فضایی معنوی و روح پهلوانی حاکم است. من به ورزش‌های دیگر هم علاقه‌مندم، اما منش و معرفتی که از بزرگ‌تر‌های این ورزش آموخته‌ام، باعث شده است در این رشته بمانم.

 

* این گزارش چهارشنبه ۲۷ فروردین‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۲ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44