کد خبر: ۱۱۱۵۹
۱۱ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۰
خدمت جهادی گروه ثقلین از مشهد به مناطق محروم

خدمت جهادی گروه ثقلین از مشهد به مناطق محروم

حجت‌الاسلام سیدمحمدکمال صداقت، با راه‌‎اندازی گروه جهادی ثقلین، آدم‌های توانمند مختلفی را برای خدمت به مناطق محروم دور هم جمع کرده است.

نجفی| می‌توانستم خیلی راحت منبر و مداحش را توی آن شلوغی ببینم. بچه‌مدرسه‌ای‌هایِ قد‌و‌نیم‌قد با سر‌های ماشین‌کرده، دور‌تا‌دورِ منبر ایستاده بودند و عزاداری می‌کردند. همه‌جا هم بودند. دم در، دور استانبولیِ پر از اسپند، توی کفش‌داری. شماره می‌دادند به‌ازای گرفتن کفش‌هایت. دور‌تا‌دور سماور توی آشپزخانه چایی می‌دادند دستت. دورِ دوربین فیلم‌برداری بودند. همه هم با آن سر‌های بدون مو که مدام از زیر کلاه می‌خاراندندش، فردا صبح علی‌الطلوع باید مدرسه می‌بودند.

آقای براتی، یکی از اعضای گروه جهادی، راهنمای‌ام می‌کند به دفتر مسئول گروه، سید‌محمد‌کمال صداقت. مدت‌ها بود حجره طلبگی ندیده بودم. شبیه حجره بود. دیدم آقای صداقت، پشت به میز کوچک یک‌نفره‌ای نشسته و با تلفن همراهش، هماهنگی‌ها را انجام می‌دهد. هر ۱۰ دقیقه یک بار هم از در و پنجره یک نفر می‌آمد که حاج‌آقا فلان است و بهمان است. آقای صداقت هم جوابشان را می‌داد. شب دوم محرم در مسجد‌الرضای شهرک شهید‌باهنر با آقای صداقت درباره گروه جهادیشان گپ زدیم. سینه‌زنی تازه شروع شده بود.

 

از مشهد به مناطق محروم، به عشق خدمت

 

به رفقا گفتیم: تک‌نفره حال نمی‌دهد!

سید‌محمد‌آقا حدود ۳۸ سال دارد و مو‌های اطراف شقیقه هم رو به سفیدی رفته؛ با‌این‌حال هنوز مو‌های سیاه جولان می‌دهند. او می‌گوید دو سال است که به اینجا منتقل شده و مشغول خدمت‌رسانی است؛ «از وقتی آمدیم اینجا با خودم گفتم حسش نیست که یک‌نفره کاری بکنم و به‌اصطلاح حال نمی‌دهد! رفتم با رفقا حرف زدم که برنامه خدمت‌رسانی داشته باشیم.

وقتی موضوع را مطرح کردم، اوستا بنّایی اعلام آمادگی کرد و دو‌نفر دیگر هم از بین دوستان. شدیم چهار نفر و شروع کردیم. بنده خدایی بود که برای سیمان‌کاری، نیاز به کمک داشت که به کمکش رفتیم. این کار باعث شد افراد دیگری هم به جمع ما اضافه شوند. بعد‌ها خود بچه‌ها پیشنهاد می‌دادند که فلان مسجد در منطقه، نیاز به کمک دارد و باید برویم. کم‌کم شدیم ۳۰ نفر.

استادی در حوزه کتاب‌خوانی و ادبیات می‌گفت برای تبلیغ کتاب هیچ راهی وجود ندارد، جز اینکه رفیقی از کتابی خوشش بیاید و به دیگری توصیه‌اش کند. این بهترین نوع تبلیغ برای کتاب و برای هر چیز دیگر است. حالا شما بیا خودت را بکش که آقا بیا این کتاب را بخر و بخوان! نمی‌شود. همه‌گیر‌شدن این فعالیت هم دقیقا با همین رویه بوده است. این گزاره را باید گذاشت کنار هزار فعالیت آبکی دولتی و شبه‌دولتی با آن همه سرمایه و بودجه.

اگر در تمام عمرم، کاری را خالصانه برای خدا انجام داده باشم، همین سه‌ساعت کار جهادی بوده است

 

تاثیر کار جهادی از هزار ساعت منبر‌رفتن بیشتر است

صداقت می‌گوید بعد‌از اینکه وقفه کوتاهی برای ادامه کار پیش آمد، دوباره تصمیم گرفته شد جدی‌تر وارد عمل شوند؛ «برنامه‌ها مصادف شد با محرم و صفر که وقفه کوتاهی ایجاد شد ولی بچه‌ها دلشان برای کارکردن تنگ شده بود. آنجا تصمیم گرفتیم کار را سازمان‌دهی کنیم. فراخوانی دادیم که هرکس می‌خواهد کمک کند، بسم‌ا.... حالا شده بودیم ۸۰ نفر. از طلبه بگیرید تا فرد بی‌سوادی که فقط کار خدماتی انجام می‌داد، به جمع ما اضافه شدند. با تهیه فرم‌هایی مشخص کردیم هرنفر چه فعالیتی دارد و می‌تواند چه کمکی به ما بکند. در حال حاضر هم ۱۲۰ عضو داریم. با اینکه تبلیغی برای کارمان نکردیم، چند‌وقت پیش، مسجد صنعتگران از ما دعوت کرد که فعالیت‌هایمان را تبلیغ کنیم. مسجد سلمانیه و شرکت رینگ‌سازی مشهد هم خواستند با ما در این کار مشارکت کنند. از طرف دیگر هر جا که می‌رفتیم، داوطلبان بسیاری برای همکاری به گروه اضافه می‌شدند.»

از دکتر و مهندس‌های جهادی سوال می‌کنم و اینکه وضعیت حضور قشر‌های مختلف در گروه به چه صورت است؛ «دکتر‌های جهادی هنوز به‌صورت رسمی با ما همکاری نکرده‌اند ولی ما اینجا استاد دانشگاه داریم، مهندس داریم، عضو هیئت‌علمی دانشگاه داریم. موضوعی را هم همین‌جا بگویم. من متوجه شده‌ام که اثرگذاری این کار از هزار‌ساعت منبر‌رفتن بیشتر است. واقعا به این نتیجه رسیده‌ام. این نتیجه نه‌فقط برای من، که تقریبا برای بقیه دوستان هم مسجل شده است.»

بعد خاطره‌ای تعریف می‌کند از تحول یک انسان؛ کسی که عمرش را در دستگاه اهل بیت (ع) گذارنده است؛ «یکی از موسفیدان هیئتی که عمرش را در همین دم و دستگاه گذرانده و هزاران ساعت پای وعظ و منبر نشسته و خودش نوحه‌خوان بود، یک بار برای فعالیتی جهادی به مدرسه‌ای آمد که باید میز و صندلی‌هایش را جوش می‌دادیم؛ چون خراب شده بودند.

ساعت‌۹ صبح، کار را شروع کرده بودند که من ساعت ۱۲ ظهر برای سرکشی رسیدم. ایشان همه دوستان را جمع کرد دور خودش و گفت: می‌خواهم چیزی بگویم. اگر در تمام عمرم، کاری را خالصانه برای خدا انجام داده باشم، همین سه‌ساعت کار جهادی بوده است. با این کار، داشت کارنامه قبلی کاری‌اش را زیر سوال می‌برد.» این قسمت هم رونوشتی باشد برای اهالی کارنامه و بیلان کاری و گزارش‌های چند‌صفحه‌ای از به‌اصطلاح کار‌های فرهنگی و مردمی.

 

از مشهد به مناطق محروم، به عشق خدمت

 

یک‌روزه ۸۰۰ متر دیوار نقاشی کردیم

رفت‌و‌آمد‌ها به اتاق آقا‌سید ادامه دارد. یک نفر پنجره رو به حیاط را باز کرده و دارد درباره درد دندانش با او صحبت می‌کند و یکی دیگر هم از هرج‌و‌مرج بچه‌های شلوغ‌کار! او، اما آنها را به صبر دعوت می‌کند. در هر شرایطی، اهل مداراست و اگر غیر از این بود، بیش از این، اینجا دوام نمی‌آورد.  ‌

می‌گوید این فعالیت آن‌قدر جذابیت داشته که حتی برخی از اعضای فرقه‌های شیطان‌پرستی را هم کشانده سمت کار و نتیجه خوبی هم حاصل شده است؛ «قرار شد با آنها یک گروه جهادی در طبرسی راه‌اندازی کنیم؛ با اینکه می‌دانم آنها قبلا عضو یکی از فرقه‌های شیطان‌پرستی بوده‌اند. واقعا خیلی از مردم ما دوست دارند کار خیر انجام دهند و کمک کنند. ما با یازده نفر رفتیم به مدرسه‌ای که نیاز به نقاشی داشت و توانستیم ۸۰۰ متر دیوار را نقاشی کنیم؛ درصورتی‌که نقاش می‌گفت نقاشی این مقدار ۱۱ روز زمان می‌برد! فکر می‌کنید چطور این اتفاق افتاد؟ با بگو‌و‌بخند و شوخی و البته با عشق و اعتقاد قلبی چنین شد. فردی در گروه است که روز‌هایی که فعالیت جهادی داریم، از سه‌راه فردوسی با موتور می‌آید اینجا. تا حالا هر‌روز آمده است، جز یک روز. آن یک روز هم از یک هفته قبل، کلی عذرخواهی کرده و گفته بود نمی‌تواند بیاید و کاری برایش پیش آمده است. نیازی نیست تاکید کنم که مسافت سه‌راه فردوسی که نزدیک به مقبره فردوسی است تا حُر ۲۴ چقدر می‌شود. پیمودن این راه طولانی، آن هم با موتور، دلیل می‌خواهد؛ یک سبب قانع‌کننده که نمی‌توان توصیفش کرد.»

ما با یازده نفر رفتیم به مدرسه‌ای که نیاز به نقاشی داشت و توانستیم ۸۰۰ متر دیوار را نقاشی کنیم

 

در‌حال تهیه بانکی اطلاعاتی از محرومان شهرک باهنر هستیم

صداقت می‌گوید کمک‌کردن با نیت خیر، اگر ذیل کاری سازمان‌دهی‌شده انجام بگیرد، بهتر و مطمئن‌تر جواب می‌دهد. او معتقد است از‌سوی دیگر نباید صرفا به فکر کمک باشیم، بلکه باید خانواده‌های نیازمند را همراهی کنیم؛ «اینکه می‌گویم توانمندسازی، ناظر به دو تعریف است؛ مثلا یکی از دوستان خانه‌اش را به مدت یک سال دراختیار گروه قرار داده تا به زوج‌های جوان بدهیم به این شرط که در کار خیر شرکت کنند و مجلس

عروسی‌شان را هم با گناه برگزار نکنند. یک نفر دیگر، مغازه‌اش را دراختیار ما قرار داده است. یا کسی که قولنامه برای ما می‌نویسد که کار جهادی می‌کند و از ما پولی نمی‌گیرد. اصلا کسانی، ماشین یا موتورشان را وقف کار خیر کرده‌اند. جالب‌تر آنکه افرادی هستند که زمان‌بندی‌شده کار می‌کنند؛ مثلا می‌گویند من دو هفته یک‌بار می‌توانم در فلان زمان، پرایدم را دراختیار شما بگذارم. حتی دوستانی داریم که انبارشان را برای نگهداری اسباب و وسیله منزل دراختیار ما گذاشته‌اند.»

آقا سیدکمال صداقت می‌گوید که خیلی‌ها دوست دارند کمک کنند ولی تَک‌نفره جلو می‌روند و گاهی آن کمک به دست اهلش نمی‌رسد؛ «چند نفر به‌صورت خودجوش و فردی به مستمندی کمک می‌کردند. طوری شده بود که هم‌زمان مثلا ۱۰ نفر به او کمک می‌کردند بدون اینکه بدانند که قبلا فلانی به او کمک کرده است. در‌صورتی‌که در همسایگی همین فرد نیازمند، خانواده محتاجی زندگی می‌کنند که کسی آنها را نمی‌شناسد و به قول معروف با سیلی صورت خودشان را سرخ نگه‌می‌دارند. به همین دلیل گروهی را برای بررسی وضعیت معیشتی خانواده‌های شهرک باهنر درست کرده‌ایم تا یک بانک جامع اطلاعاتی از مستمندان و محرومان شهرک تهیه شود.»

 

از مشهد به مناطق محروم، به عشق خدمت

 

شاخه توانمندسازی را هم راه انداخته‌ایم

خودش می‌گوید یک «امداد عزتمندانه» یعنی کمک متقابل. در‌واقع آنها به صرف کمک مادی، دست کسی را نمی‌گیرند؛ بلکه سعی می‌کنند طبق آن مثل کلیشه‌ای، ماهیگیری را یاد بدهند تا ماهی‌خوردن را؛ «کار را باید تمام و کمال انجام بدهیم؛ مثلا می‌رویم می‌بینیم یک خانواده‌ای چند تا پسر و دختر دارد. می‌گوییم اگر کاری جور کنیم، دختر شما در خانه خیاطی می‌کند؟ برای پسر‌ها هم همین‌طور، کمک می‌کنیم که برود سر یک کار. ولی نکته اینجاست که این کمک یک‌طرفه نیست و قرار نیست همیشه ما کمک‌کننده باشیم. بلکه از یک جا‌هایی به بعد آنها به ما کمک می‌کنند. حالا دیگر ما یک شبکه وسیع اجتماعی برای کار جهادی داریم.»

صداقت می‌گوید شاخه زنان گروه جهادی ثقلین را هم به‌زودی راه‌اندازی می‌کنند؛ «به فکر خانم‌ها هم هستیم که جریانی برای آنها راه‌اندازی کنیم؛ آن هم به‌صورت خانوادگی. به‌خصوص در کار آشپزی، خیاطی، اُتوکشی، تعمیر لباس. حتی در موضوعات تربیتی از آنها کمک خواهیم خواست. ان‌شاءا... این کار هر‌چه زودتر انجام خواهد شد.»

برق برای مدتی قطع می‌شود و دوباره برمی‌گردد. حاج‌آقا می‌گوید: بیشتر از این بنویسی، کسی نمی‌خواند؛ بس است! راست می‌گوید. من هم بیشتر از این وقتش را نمی‌گیریم. در و پنجره همچنان باز می‌شود؛ یک نفر با حاج‌آقا کار  دارد! آن‌طرف‌تر از حُر ۴۷، بیابان است و جز سیاهی چیزی دیده نمی‌شود. سرما هم که امان نمی‌دهد و سوز آن بیشتر شده است. قبل‌از اینکه بیایم به راننده تاکسی گفتم: تا اینجا هم می‌آیید یا نه؟ گفت شما آشنایید که می‌آیید. خبرنگار می‌آید.  اگر غیر از شما بود، نمی‌آمدند.

 

* این گزارش دوشنبه، ۱۹ مهر ۱۳۹۵ در شماره ۲۱۷ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44