کد خبر: ۱۰۸۱۴
۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰

جواد لطف‌آبادی برای نوشتن کتاب، پای صحبت مردم زادگاهش نشست

«روز‌هایی که گذشت»، «مشهد به روایتی دیگر»، «فرهنگ عامه نیشابور» از‌جمله آثار و تألیفات این نویسنده ساکن محله دانشجوست. لطف‌آبادی می‌گوید: ۱۰‌اثر از هفده‌اثر منتشر‌شده‌ام در کمتر از یک دهه اخیر است.

دست چپ و راست را که شناخت و قلم به دست گرفت، نوشتن را هم شروع کرد؛ خاطرات روز‌هایی را که برایش جذابیت بیشتری داشت و دوست داشت با خواندنش، خوشی آن روز‌ها را دوباره مز‌مزه کند. مثل خاطره خوش شب‌های سرد و بلند زمستان و قصه‌گویی مادربزرگ و پدربزرگ زیر کرسی گرم. تا اینکه بعداز بازنشستگی تصمیم گرفت به‌سراغ جعبه جادویی نسخه‌های دست‌نویس دوره نوجوانی و جوانی برود و نوشتن را رنگ و بویی دیگر ببخشد.

از جواد لطف‌آبادی می‌گوییم. متولد سال‌۱۳۳۴ و زاده نیشابور است و از سال‌۱۳۴۴ به‌همراه خانواده به مشهد مهاجرت کرد. او بازنشسته شرکت توزیع برق خراسان رضوی است و از سال۹۰ و بعد‌از بازنشستگی به‌سراغ دفتر و قلم رفت تا در فراغت، نوشتن را از سر گیرد.

«روز‌هایی که گذشت»، «مشهد به روایتی دیگر»، «فرهنگ عامه نیشابور» از‌جمله آثار و تألیفات این نویسنده ساکن محله دانشجوست.

میراث‌دار پدر هستیم

سخن از نویسنده‌شدنش که می‌شود، حرف را می‌کشاند به روزگار کودکی و روشن‌فکری مرحوم پدرش، عباسعلی. به روز‌هایی که پدر با خریدن کتاب‌های رمان و قصه‌های نویسندگان مطرح، او و برادرش را با دنیای شیرین کتاب‌خوانی آشنا کرد.

تعریف می‌کند: پدرم معلم بود و از دغدغه‌مندان فرهنگ و ادب. او کسی بود که سال‌۱۳۳۸ کتابخانه عمومی شهر نیشابور را با حضور وزیر فرهنگ وقت راه‌اندازی کرد. پس دور از ذهن نبود رسیدگی به فرزندان و دغدغه آموزش‌و‌پرورش آنها را داشتن. قاسم، برادرم، یک سال از من بزرگ‌تر بود و علاقه‌مند به آموختن زبان انگلیسی. پدر برای او رمان انگلیسی می‌خرید. 

قاسم آنها را ترجمه می‌کرد و هر‌شب با صدای بلند برای من می‌خواند، ازجمله «بینوایان»، «شاهزاده و گدا» و‌...؛ رمان‌هایی که بعد‌از بزرگ‌تر‌شدن و آشنایی با ادبیات خودمان، متوجه قرابت و نزدیکی آن قصه‌ها با روایت‌هایی در برخی داستان‌های ایرانی شدم و این موضوع، علاقه‌ام را به ادبیات خودمان بیشتر کرد.


جواد لطف‌آبادی برای نوشتن کتاب، پای صحبت مردمان زادگاهش نشست

 

کتاب پدر برای خطه نیشابور

لطف‌آبادی کیف چرمی قهوه‌ای‌رنگی را که سنگین هم به نظر می‌رسد، روی میز می‌گذارد. یک، دو، سه و‌.... ۱۰‌کتاب را از آن بیرون می‌آورد و در حالی‌که آنها را مقابلم می‌گذارد، می‌گوید: اینها ۱۰‌اثر از هفده‌اثر منتشر‌شده‌ام در کمتر از یک دهه اخیر است؛ آثاری که درست چند‌ماه بعد‌از بازنشستگی تصمیم به نوشتنشان گرفتم.

قطور‌ترین کتاب بین کتاب‌های روی میز، کتاب «فرهنگ عامه نیشابور» است؛ کتابی جامع شامل الفاظ و تعابیر بعضا منسوخ‌شده یا رو‌به‌زوال زبان و لهجه نیشابوری که پدرش، مرحوم عباسعلی لطف‌آبادی، آن را به رشته تحریر درآورده است و جواد‌آقا و قاسم‌آقا آنها را جمع‌آوری و منتشر کرده‌اند.

نویسنده کتاب «روز‌هایی که گذشت» تعریف می‌کند: مرحوم پدرم هفده‌سال از عمر خود را درکنار معلمی مشغول فیش‌برداری الفاظ و عبارات اصیل نیشابوری بود. برای این کار سال‌ها روستا به روستا رفت و پای صحبت موسپیدان روستا‌های نیشابور و حوالی آن نشست.

لطف‌آبادی خوب به خاطر دارد که در مسیر سفر با اتوبوس یا مینی‌بوس، پدر درکنار موسپید‌ها به گپ‌و‌گفت می‌نشسته است تا از لا‌به‌لای صحبت‌ها به واژه‌ها و اصطلاحات ناب و اصیل نیشابوری برسد. اگر‌چه عمر مرحوم عباسعلی تا به‌ثمر‌نشستن زحماتش قد نداد و به رحمت خدا رفت، پسرانش، جواد و قاسم، کمر همت بستند تا کار نیمه‌تمام پدر بر زمین نماند.

او تعریف می‌کند: پدرم در بازه زمانی هفده‌ساله، اطلاعات به‌دست‌آمده به نقل از مردم قدیمی نیشابور و حوالی آن را که نزدیک ۲۵‌هزار نسخه فیش می‌شد، جمع کرد.

نظم‌دادن به این تعداد فیش که حاوی عبارات و جملات با لهجه غلیظ نیشابوری بود، کار هر‌کسی نبود. پس برادران لطف‌آبادی باید یکی را پیدا می‌کردند که با گویش محلی این خطه آشنا و بَلد کار باشد. همین، کار آنها را کمی سخت می‌کرد تا اینکه عباسعلی حشمتی، شاعر محلی زادگاهشان، قبول زحمت کرد و بعد‌از قریب سه‌سال آن کتاب آماده چاپ شد.


اقبال خوب و دلگرم‌کننده از روز‌هایی که گذشت

«روز‌هایی که گذشت» نخستین اثر لطف‌آبادی است؛ کتابی که بخشی از آن، خاطرات جوانی و روز‌های پر‌تب‌و‌تاب انقلاب است و بخشی به خاطرات روز‌های جنگ برمی‌گردد؛ «انقلاب که شد، ۲۵‌سال بیشتر نداشتم. آن روزها سر پرشوری داشتم و با هم‌سن‌و‌سال‌ها کف خیابان بودیم.

ماجرا‌ها و حوادث روز‌های نهم و دهم دی‌ماه‌۵۷ و اتفاقات بیمارستان امام‌رضا (ع) و استانداری و به خاک و خون کشیده‌شدن مرد و زن توسط سربازان پهلوی را خوب یادم هست. در همه این سال‌ها اتفاقات خاص زندگی را روی کاغذی آوردم و در اندیشه چاپ آنها بودم.»

لطف‌آبادی که به مدت سی‌سال در شرکت توزیع برق، مدیریت انبار‌های استان خراسان را عهده‌دار بوده، همیشه به فراغت از کار و نوشتن فکر می‌کرده است. «روز‌هایی که گذشت» برای لطف‌آبادی پنجاه‌و‌نه‌ساله شروع دل‌چسبی بود.

پدرم ۱۷سال از عمرش برای فیش‌برداری الفاظ و عبارات اصیل نیشابوری روستا به روستا رفت 

استقبال خوب از نخستین اثر، آن هم برای نویسنده‌ای تازه‌نفس، دلگرم‌کننده بود؛ «بعد‌از چاپ اولین کتابم در آبان سال‌۹۶ چند‌تن از دوستان و آشنایان که برای تحصیل و کار در اروپا و آمریکا زندگی می‌کردند، در سفر به ایران، این کتاب را تهیه کردند و با خود بردند. آنها چند‌ماه بعد تقاضا کردند کتاب را برای دیگر دوستان ایرانی‌شان بفرستم،، اما هزینه ارسال خیلی گران تمام می‌شد؛ به‌همین‌دلیل تصمیم گرفتم فایل تایپی را برایشان بفرستم.»‌

حلاوت اقبال از نخستین اثر چنان به مذاق لطف‌آبادی خوش آمد که تصمیم گرفت بدون دریافت وجهی، متن تایپی کتاب را در‌اختیار علاقه‌مندان به اثرش قرار دهد.

 

نوشتن برای نیشابور

با آنکه شش‌دهه از عمرش را در مشهد گذرانده و در این شهر، نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشته است، عِرق و علاقه به نیشابور سبب شد چند‌اثرش را به شهر زادگاهش اختصاص دهد؛ تألیفاتی که اگرچه برای نگارشش در قلاب، اما و اگر‌های اداری گیر کرد، با رفتن به سراغ مردم بومی و محلی توانست آنچه را به‌دنبالش بود، به دست آورد.

لطف‌آبادی تصمیم خودش را برای نوشتن درباره بنا‌های تاریخی و قدیمی شهرش گرفته بود؛ نوشتن از خانه‌های تاریخی، قهوه‌خانه‌ها، سراها، تیمچه‌ها و حمام‌ها تا بنای آرامگاه خیام، عطار و‌....

او درباره این اثر پژوهشی بیان می‌کند: اوایل دوره شیوع کرونا بود و تعطیلی برخی مراکز، کار را کمی سخت می‌کرد. اما مردم نیشابور به قدری میهمان‌نواز هستند که درِ خانه‌شان همیشه به روی میهمان باز است. البته که به‌خاطر مرحوم پدرم که در نیشابور شناخته شده بود، من را به چشم غریبه نگاه نمی‌کردند و بسیار حرمت می‌نهادند. شاید یکی از دلایلی که این کار راحت جمع شد، همین ارتباط‌گیری بدون تکلف و صمیمانه با محلی‌ها بود.

«خشت‌خشت خانه‌های قدیمی با آدمیزاد حرف می‌زنند. این خانه‌ها بوی ناب زندگی می‌دهند؛ آرامشی که دیگر در خانه‌های مجلل سنگ و آجری امروزی حس نمی‌شود.»

اینها را نویسنده کتاب «بنا‌های تاریخی نیشابور» می‌گوید و با حسرت ادامه می‌دهد: در آن دو‌سال‌و‌اندی که به‌دنبال ثبت آثار تاریخی و بنا‌های هویتی شهرم بودم، به دور از هیاهوی شهر، واقعا حس خوشی داشتم. دوست داشتم با ثبت حرف‌های صاحبان آن بنا‌ها و ثبت عکس، این دل‌خوشی و حال خوشی را که در آن مکان‌ها حس کردم، با خواننده به اشتراک بگذارم.

 

به یاد مادربزرگ قصه‌گو

قصه‌گویی مادربزرگ‌های مهربان، از خاطرات لذت‌بخش هر‌کسی می‌تواند باشد؛ درست مثل خاطره صغرا کوثری، مادربزرگ لطف‌آبادی، که زمینه نگارش اثری با همین عنوان می‌شود؛ «قصه‌های مادر‌بزرگ».

لطف‌آبادی تعریف می‌کند: در نیشابور که بودیم، مادربزرگم در یکی از اتاق‌های خانه ما زندگی می‌کرد و اغلب شب‌ها برایمان قصه تعریف می‌کرد. به‌قدری صدایش آرامش‌بخش و گویشش با لهجه غلیظ نیشابوری دل‌نشین بود که بعد شصت‌سال هنوز صدای مهربانش در گوشم هست. نگارش اثری با اقتباس از قصه‌ها یا همان اوسنه‌های مادربزرگ، به عشق و حرمت و حق‌شناسی کسی انجام شد که خاطرات خوشی در کودکی برایش رقم زده بود.

جواد لطف‌آبادی برای نوشتن کتاب، پای صحبت مردمان زادگاهش نشست

 

دوران طلایی بعد‌از بازنشستگی

‌جواد لطف‌آبادی از سال‌های بعد‌از بازنشستگی در اوایل دهه‌۹۰ می‌گوید و کلافگی بعد از عمری پشت‌میز‌نشینی؛ اینکه بعد‌از سی‌سال که ساعت‌۶ از خانه بیرون می‌زده و در جمع دوستان و همکاران بوده، چقدر برایش سخت آمده است آن بیکاری‌ها.

او از پیشنهاد‌های شغلی‌ای می‌گوید که به‌سبب طولانی بودن ساعت کاری، همه را رد کرد و در‌نهایت در یک اسباب‌کشی، چشمش به جعبه دست‌نوشته‌های روزگار جوانی و نوجوانی می‌افتاد.

این‌چنین می‌شود که برنامه پر‌کردن روز‌های فراغت با نوشتن کلید می‌خورد؛ «لحظه‌لحظه این ۱۰ سال نوشتن به‌قدری برایم لذت‌بخش بود که از عمرم حساب نشد. هم‌نشینی و مراوده با مردم و نشستن پای حرف و نقل‌هایشان برایم بسیار شیرین و دل‌چسب بود. در این مسیر با انسان‌های فرهیخته بسیاری آشنا شدم. از اتفاقات خوب این مسیر آشنا‌شدن با استاد حقیقت‌خواه، بنیان‌گذار انجمن اهل قلم، و پیوستن به این انجمن ادبی بود؛ انجمنی که در پر‌و‌بال‌دادن به نویسندگان نقش بسیار پررنگی دارد.»

لحظه‌لحظه این ۱۰سال نوشتن به‌قدری لذت‌بخش بود که از عمرم حساب نشد

 

جای خالی اوسنه گو‌های قدیمی

- اگر بخواهید به گذشته برگردید، مسیر نوشتن و چاپ آثارتان را از کجا شروع می‌کنید؟

بی‌تردید اگر به گذشته برگردم، خیلی زودتر از این، به سامان‌دادن نوشته‌هایم اقدام می‌کنم. چاپ اثر و دیدن ثمره کار و بازخورد و نگاه دیگران به اثر، بسیار لذت‌بخش و شیرین است.

- کدام یک از تألیفات برای خودتان دل‌نشین‌تر بوده است؟

همه‌شان برایم عزیز هستند، اما تألیفاتی که تحقیقاتی و پژوهشی است، برایم شیرین‌تر است. مثل کتاب «معموری» که اثری هویتی‌تاریخی درباره زادگاه خیام است. یا کتاب «بنا‌های تاریخی نیشابور» و «مشهد به روایتی دیگر» که هر‌کدام از این کتاب‌ها برای من پر است از خاطرات خوش و به‌یادماندنی.

- از دستاورد‌های نوشتن و تألیفاتتان برایمان بگویید.

در نمایشگاه‌های کتاب، کتاب «فرهنگ عامه نیشابور» بسیار مورد‌اقبال قرار گرفت. خاطرم هست نویسنده‌ای از استان خوزستان بعداز دیدن آن کتاب تشویق شده بود کتابی مشابه درباره مردم شهر خودش گردآوری کند. این اتفاق خوبی است که گویش‌ها و لهجه‌های مردم سرزمینمان د‌ر گذر زمان به فراموشی سپرده نشود.

- اثری هم درباره مشهد قدیم دارید به نام «مشهد به روایت دیگر»؛ چه شد که تصمیم گرفتید برای مشهد بنویسید؟

مشهد قدیم پر بود از خانه‌ها و بنا‌های تاریخی که در گذر زمان و غفلت متولیان، یکی‌یکی تخریب شد. به واسطه علاقه‌ای که به این بنا‌ها و تاریخچه شهر داشتم، تصمیم گرفتم در‌این‌زمینه پژوهش کنم. نوشتن از بزرگ‌ترین واقف مشهد، حاج‌حسین ملک و گفتگو با بازماندگان او، رفتن به محلات قدیم دور و اطراف حرم و پرس‌و‌جو درباره چهره‌هایی، چون دکتر‌شیخ، حاج‌آق‌علی عطار، محمدرضا شجریان و‌... که زاده مشهد بودند، برایم جذابیت داشت.

- علت این همه بی‌مهری به یار مهربان چیست و چرا نوجوانان و جوانان امروز به مطالعه بی‌علاقه شده‌اند؟

متأسفانه دغدغه‌های زندگی امروزی و مشغله‌های والدین سبب شده است به این موضوع بی‌تفاوت باشند. قدیم که زندگی‌ها صمیمانه‌تر بود، اگر پدر و مادر مشغله داشتند، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها اوسنه‌گو و قصه‌گوی بچه‌ها بودند. الان یک گوشی دست کودک و نوجوان داده می‌شود و تمام سر‌گرمی او کارتون و بازی‌های انیمیشنی است.

البته موضوع گرانی کتاب هم هست، اما کتابخانه‌های بسیاری در سطح شهر و در هر کوچه و محله هست که کودکان و نوجوانان می‌توانند از کتاب‌های آن به‌رایگان استفاده کنند؛ اما متأسفانه دنیای دیجیتال، دنیای سرگرمی بچه‌های امروزی است و با کتاب بیگانه اند! 


* این گزارش پنج‌شنبه ۲۳ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۷ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44