شکوه و رونق بازار فرش مشهد برای نخستین بافندگان فرش در شهر ما به همان اندازه دور مینمایاند که روز و روزگار کنونی آن برای طراحان و بافندگان و تاجران فرش مشهد در اواخر سده ۱۳ خورشیدی؛ از زمانی که به دستور شاه عباس صفوی، نخستین قالی مشهد برای حرم حضرترضا (ع) بافته شد، دهها سال گذشت تا بازار سوت و کور فرش مشهد رونقی بگیرد.
در این دوران بود که مهاجرت بازرگانان تبریز به مشهد، نبوغ بزرگان فرش مشهد را به بار نشاند تا ذکاوت هنری کسانی، چون عمواوغلیها، هنر فرش مشهد را به اوج برساند؛ اوجی که البته حسن از قرب کاخ نشینان گرفت تا شاید آه کوخ نشینان باشد که رفته رفته نفس فرش مشهد را به شماره بیندازد.
توان دستان سختی دیده روستاییها برای استمرار حیات فرش مشهد کفاف نداد تا بازار پررونق فرش مشهد رفته رفته جان بدهد و نفس فرش مشهد که با جنگ جهانی دوم بهشماره افتاده بود، با تحریمهای اقتصادی و سیاستهای دولتی، قطع شود.
در حال حاضر، منطقه۸ شهری، محل تمرکز بازاریان فرش مشهد به شمار میآید. دو خیابان خسروینو و شهید رجایی (آزادی سابق) در ادامه هم، محل اصلی بازار فرش مشهد به شمار میآیند که علاوه بر دهها فرشفروشی در آنها، همه سراهای بزرگ فرش مشهد (بازار سرشور، سراهای مهدیه، امیر و سعید) در خیابان خسروینو و مجتمع تازه تاسیس فرش مشهد در خیابان رجایی قرار دارد. همچنین دیگر مجموعه مهم عرضه فرش مشهد، «بازار فرش» است که در خیابان امامرضا (ع) در منطقه ما قرار گرفته است.
در روزگاری که پیر و جوان بازار فرش مشهد از «خداحافظی با فرش» میگویند، سری زدهایم به این بازارها و حال و روز قالیها و قالیفروشهای مشهدی را جویا شدهایم. پیش از آن، نگاهی انداختهایم به تاریخ مهمترین بازارهای فعال مشهد که همه آنها به جز بازار بزرگ در منطقه ما قرار گرفتهاند.
بازار سنتی فرش که به دلیل گستردگی سابق خود به «بازار بزرگ» مشهور است، مانند همه بازارهای سنتی مشهد در خرابیهای توسعه قرار گرفته و اکنون تنها یکی از راستههای این بازار کم نظیر با تلاش سازمان میراث فرهنگی برجای مانده است، راستهای که از قدیم به فرشفروشها اختصاص داشته و از همین رو «بازار فرش» نیز نامیده میشود. این بازار، امتداد بازار سرشور به شمار میآید که سالها قبل با ساخت خیابان خسروینو، از محله سرشور جدا شده است.
در گذشته نه چندان دور، امتداد این بازار به دور بست حضرت (ع) میرسیده است و حالت کاروانسرایی داشته است، با این حال امروزه تنها راسته به جا مانده از بازار در سه راهی قدیم آن به پیشرویهای طرح نوسازی میرسد، پیشرویهایی که از بازار سنتی شهر، کمتر از ۴۰ حجره به جا گذاشته است و البته حیاطها و سراچههایی که آخرین نشانههای برخی مشاغل سنتی مرتبط با فرش همچون پرداخت، چینکشی و دارکشی در آنها به چشم میخورد.
اگرچه عمر برخی مساجد و حمامهایی که قبلاً در این بازار قرار داشتهاند به اواخر دوره قاجاریه میرسد و سرداب موجود در بازار کنونی هم در آغاز قاجاریه ساخته شده و قدمت استفاده از این محیط را به بیش از ۲۰۰ سال پیش میرساند، با این حال عمر راسته فرشفروشها و احتمالاً بازار قدیم به کمتر از یک سده قبل و دهههای آغازین قرن ۱۴ میرسد.
این بازار هم اکنون دچار خرابیها و آسیبهای زیادی شده، قدیمیهای بازار فرش در آن حضور ندارند و فرشهای ماشینی، برخی حجرههای آن را اشغال کردهاند، با این حال سقف چوبی، معماری اصیل و قالیچههای دستباف آن، جذابیت زیادی برای گردشگران داخلی و خارجی دارد.
در حال حاضر، منطقه۸ شهرداری مشهد، محل تمرکز بازاریان فرش مشهد به شمار میآید
بازار فرش، کمی دورتر از چهار بازار مهم دیگر فرش مشهد، در خیابان امامرضا (ع) نزدیکی سهراه دانش واقع شده است. کار ساخت و ساز این بازار زودتر از دیگر سراهای جدید فرش مشهد در سال ۱۳۵۰ آغاز شد و ۱۳۵۵ به پایان رسید و معماری آن در طی سالیان دست نخورده باقی مانده است. داستان تشکیل این بازار، همچون دیگر سراهای جدید فرش، به خرابی بازار سابق فرش مشهد در عباسقلیخان برمیگردد. بیشتر بانیان بازار فرش خیابان امامرضا (ع) در سرای عبدلخان کار میکردهاند که توسط ولیان تخریب شد.
پس از آن، این بازاریان و برخی دیگر که عموماً از طبقه متوسط و فرودست مشغول در بازار فرش بودند و فرشهای ارزانقیمت به فروش میرساندند (درکل ۱۰۵نفر)، محمود پهلوانی، علی موسوی، احمد عامل و حکمتپور را به نمایندگی خود انتخاب کردند و این افراد کلنگ ساخت بازار جدید را زمین زدند تا ساختمانی در چهار طبقه با بیش از صد حجره بسازند.
ساخت بازار جدید پنج سال به طول انجامید و در این مدت، بازاریان سرای عبدالخان در «حیاط حاج مهدی» که سراچهای کرایهای در کوچه عباسقلیخان بود، به کار فرش مشغول بودند. اگرچه در روزهای پررونق این بازار، بیش از ۳۰۰بازاری و کارگر در آن مشغول به کار هستند، رکود بازار فرش، بسیاری از حجرهها و کارگاههای آن را تعطیل کرده است و بازار رفوگرها در طبقه بالای آن هم، داغتر از بازار فروشندهها نیست.
اهمیت سرای مهدیه بیش از هر چیز در اصالت و ثروت تاجران و فروشندگانی بوده است که نفیسترین قالیها و قالیچههای عصر خود را در حجرههای آن به نمایش و فروش میگذاشتهاند.
پس از فرو ریختن دیوار سراها و سراچههای قدیمی فرش در دوران تولیت ولیان، قشر مرفهتر بازاریان فرش- حدود ۸۰نفر- جعفر احدیان، عباس براتی و افضلزاده نائینی را برای ساخت سرایی جدید در خیابان خسروینو نماینده قرار دادند تا سرای مهدیه که ساخت آن در ۱۳۵۳ آغاز شده بود، سال۱۳۵۵ گشایش یابد. زمین این مجموعه بزرگ با حدود هزار مترمربع زیربنا، با صرف ۴ میلیون تومان خریداری شد و کل هزینههای خرید زمین و ساخت بنا به ۱۱میلیون تومان رسید.
در ساختمان چهار طبقه این مجموعه بیش از ۲هزار و۵۰۰ تن آهن به کار رفت تا ۸۰دربند دکان آن با بیش از صدنفر از متولیان بازار فرش مشهد، در ساختمانی امن مشغول به کار شوند. این امنیت، اما تنها در برابر سیل و زلزله طبیعت برقرار ماند و سیل اقتصاد و زلزله سیاست، پایههای این بازار بزرگ را چنان به لرزه درآورد که هماکنون تنها درهای حدود ۳۰ باب از دکانهای آن به روی مشتریان باز است. معماری داخلی و خارجی سرای مهدیه در ۳۷ سال برقراری آن، هیچ تغییری نکرده است.
ساخت بنای این سرا در سال ۱۳۵۳ آغاز و سال ۱۳۵۵ به پایان رسید. ۱۰ نفر از بازاریان فرش مشهد، دو تن از خود به نامهای اصغرزاده و حسینی را نماینده کردند تا ساخت این مجتمع را بر عهده گیرند. بیشتر کسبه آن روزهای سرای امیر از میان قالیفروشها- اصطلاحاً بزرگ فروشهای بازار- بودند؛ بیشتر آنها از سرای تخریبشده سودمند و برخی از بازار دور فلکه حضرت (ع) به اینجا آمدند.
سرای امیر که با چهار طبقه و پارکینگ در ۷۱۰مترمربع زیر بنا ساخته شده است، ۵۶کسبه دارای پروانه را در ۶۸حجره مشغول به کار کرده است که تعدادی از دکانهای آن، اکنون خالی از کسبه است. طبقه بالای مجتمع، کارگاه ترمیم و رفو است.
سرای سعید، برادر دوقلوی سرای امیر به شمار میآید که همزمان با آن ساخته شده و به بهرهبرداری رسیده است. این سرا پس از دو سال ساختوساز، در سال۵۶، ۱۳ آغاز به کار کرد و در بنای ابتدایی آن ۱۴نفر از بازاریان فرش سهیم بودند که به میزان مساوی هر یک ۵۰هزار تومان در ساخت آن شرکت کردند و این مجتمع تجاری با هزینهای ۷۰۰هزار تومانی احداث شد.
بیشتر اعضای این گروه ۱۴نفره، بازاریانی بودند که حجرههای آنها در «سرای دودر» پایین خیابان قرار داشت، آنها سه نفر از میان خود به نامهای زوّار، خاکشورنیا و محمدرضا احمدی را برای پیگیری تاسیس این ساختمان انتخاب کردند که بانی اصلی این حرکت، زوار بود.
سرای سعید که همچون دیگر سراهای جدید فرش مشهد، در طی سالیان هیچ تغییری در معماری به خود ندیده است، هماکنون حدود ۴۰نفر کسبه صاحب پروانه کار را در مغازههای خود میزبانی میکند و بیشتر دکانهای آن فعال است.
ساختمان سرای سعید در خیابان خسروینو با چهار طبقه و پارکینگ، ۷۰۰متر زیربنا و حدود ۵۰۰متر زیربنای مفید دارد و طبقه بالای آن به کارگاههای ترمیم و رفوگری فرش اختصاص یافته است.
در بازار فرش مشهد چه خبر است؟ این پرسش، ما را به سراغ فعالان بازار فرش مشهد در منطقه۸ برد، جایی که مهمترین بازارها و سراهای عرضه قالی و قالیچه را در خود گرد آوردهاست. نتیجه، ۱۱ گفتگوی پیش رو با برخی از بنیانگذاران و شخصیتهای موثر بازار فرش و همچنین هنرمندان مشاغل گوناگون پیوسته با این هنر-صنعت در بازار فرش منطقهمان شد.
تلاش کردیم با حفظ امانتداری، بخشی از این گفتگوها را در اینجا بازتاب دهیم. با این حال انتشار متن گسترده گفتگوها را در شهرآرا آنلاین دنبال خواهیم کرد. احمد بزمی، از بزرگان هنر و بازار فرش مشهد نیز شرکتی در محله خامنهای در منطقه هشت مشهد و حجرهای در بازار بزرگ در منطقهثامن داشت، به همین دلیل انتشار گفتگوی مفصل باوی را که داستانی بود پر آب چشم، به شهرآرامحله منطقهثامن سپردیم و به انتشار سطرهایی از آن در اینجا اکتفا کردیم.
گردآوری این گفتگوها، روزهای پیاپی ادامه داشت و آنچه در تمام این رفتوآمدها مشترک بود، فضای سوتوکور سراهای فرش مشهد و دلخستگی بانیان این بازارها بود. در شرایطی که بیشتر دستاندرکاران بازار فرش، همصدا بودند که «فرش مشهد مرده است» و به اصطلاح «علیهالسلام شده»، به دنبال روزنههای روشن امید، گوشه و کنار این بازارها را گشتیم تا شاید یادمان نرود که فرش، بخشی از هویت و اصالت ماست. اصل داستان را از زبان شخصیتهای آن بخوانید.
جعفر احدیان، فروشنده فرش و از بانیان سرای فرش مهدیه:
نه برای صادرات و نه برای استفاده شخصی، کسی سراغ فرش نمیآید. فرش ایران مُرده است. همین امروز، فقط دو تا مشتری داشتهایم، دو تا آدم نیازمند که آمده بودند و کمک میخواستند! قبلاً صبح تا ظهر ۵۰ نفر مشتری داشتیم، اما الآن یکی نمیآید بگوید سلام. دیگر تمام شد. فایده ندارد.
فکر خودتان را مشغول فرش نکنید. نقشهکشش بیچاره است. بافندهاش بدبخت است. فروشندهاش هم مثل همانهاست. یک نفر نمیآید بگوید در بازار فرش چه خبر است؟ دیگر هیچجای دنیا فرش ما را قبول ندارند. همه رفتهاند پی کارشان. دکانها را تخته کردهاند. مرحمت زیاد. وقتی دماغ من سرمایهگذار سوخته است و کار نمیکنم، طراح کجا و برای چه کار کند؟ شکم نان میخواهد. شکم مردم که گرسنه باشد، هنر چه فایده دارد؟ پیشنهاد میکنم این بازار را بکوبند و جایش هتلآپارتمان بسازند.
احمد بزمی، بافنده و تولیدکننده فرش:
یک دورهای ۷۰، ۸۰دستگاه بزرگ داشتم با ۲۱۰بافنده. از دو سال پیش شروع شد به کمشدن. الان دستگاههای باقیماندهام هفتهشت تا بیشتر نیست. اگر عمری باشد، تا عید سال دیگر، کل کارخانه و دستگاهها و سالنها را جمع میکنم.
عمرم را روی یک قالی میگذارم، پنج سال، چهارپنج کارگر، ۶۰، ۷۰میلیون گره میزنند تا اثری استثنایی خلق کنند، آن وقت، ثروتمندی این قالی را میاندازد زیر پایش، منقل و وافورش را میگذارد روی آن، زغالش در میرود و یک تکه از فرش سوراخ میشود. برای او اصلا مهم نیست، اما انگار جگر من را سوراخ کردهاند. من دو تا آسپرین را از این قالی مهمتر میدانم. یک نفر خونش غلیظ شده، این دو تا آسپرین را میخورد و از سکتهاش جلوگیری میکند. فرش من چکار میکند؟ به دَرَک! میخواهم فرش من، زیر پای آن آقای ثروتمند نباشد. من خون دلم بخورم که آن آقا...
یک چیزهایی به اعتقاد آدم برمیگردد. خدا را گواه میگیرم که تا حالا با کارگرم، مزدش را طی نکردهام ولی باز هم میبینم نمیتواند نیمکیلو گوشت بخرد. چکار کنم؟ بنیاد این کار غلط است. همیشه طوری بوده که یک عده نورچشمی بخورند و بقیه گرسنگی بکشند.
صدرا ضابطیان حسینی، فروشنده فرش و از بانیان سرای فرش سعید:
در ۵۰سالی که اینجا کار میکنم، بازار فرش فراز و فرود زیادی به خود دیده ولی هیچوقت اینطور نبودهاست. الآن فرش مُرده. اگر نفت را دشمنان ما تحریم کردند، تحریم فرش، کار دوستانمان است. دولت آنقدر تعهدات جورواجور پیش پای صادرکنندهها گذاشته است که تجارت برای ما عملاًً غیرممکن شده است.
فرش از نفس افتادهاست. قیمت مواد اولیه، در یک سال، دو برابر شده است. پدر من بافندگی داشت و با افغانستان کار میکرد. الآن اوضاع برگشته، افغانها از اینجا فرش میبرند و صادر میکنند، چون دولت آنها صادرکنندهشان را تشویق میکند و دولت ما جریمه میکند.
علی شیرمحمدی، تولیدکننده فرش و از بانیان بازار فرش خیابان امامرضا (ع):
جوان بودم که به مشهد آمدم و مستقیماً وارد کار فرش شدم. هیچوقت هم سراغ کار دیگری نرفتم. عاشق فرش بودم. هنوز هم عاشقش هستم. قبلاً از همه جای کشور به اینجا میآمدند و برای تهیه فرش مشهد مشتاق بودند. فرش اینجا به همهجای کشور فرستاده میشد. فرش مشهد زبانزد بود، اما الآن بازار فرش راکد است. نخ نیست، القاچ و تون و وسایل کار نیست. بافندگی گران شده و فرش هم کم است. بافنده خیلی کم است. بافندهها نمیبافند. از وقتی یارانه میدهند، روستاییها فرش نمیبافند.
محمد نیکخو (نجاتی)، تولیدکننده فرش و از بانیان سرای فرش امیر:
بازار کنونی فرش رونق چندانی ندارد. در همین سرا، برخی دکانها و حجرهها را به مشاغل غیرمرتبط با فرش اجاره دادهاند، چون بازار فرش خراب است و چارهای نیست. بهترینکار این است که سراهای فرش را هتل کنند که در این مورد هم بین بازاریان توافق حاصل نمیشود.
رقبای خارجی ما فرش خود را به راحتی صادر میکنند و ارزانتر از ما به فروش میرسانند. اگرچه نمیتوانند مثل فرش ما ببافند، اما در رقابت از ما پیشی گرفتهاند. هم دولت و هم خود ما و اتحادیه باید فکری به حال این وضعیت بکنیم.
محمدرضا شریفی، فروشنده فرش:
کارخانههای فرش ماشینی ضربه مهمی به فرش زد. شیوه تبلیغات هم به این آسیب دامن میزند. اگر دولت مثل گذشته روی فرش ماشینی سرمایهگذاری میکرد، برای تولید فرش دستی وام میداد، تبلیغات میکرد و فرش دستی را به خانهها میبرد، سرمایه این مملکت بود. پول مملکت خارج نمیشد و به بیکاری مردم هم دامن نمیزدند. دیگر کسی سراغ فرش نمیآید.
مهدی دادگر مقدم، پرداختکننده فرش:
کار من از کارگری در فرشفروشی شروع شد و وقتی دست بردم به پرداخت فرش، آلودهاش شدم. با اینکه کار سختی است، اما از آن راضیام، فوت کار را یاد گرفتهام و، چون کار خوب تحویل مشتری میدهم، درآمد خوبی هم دارم.
زمانی در مشهد حدود ۹۰ پرداختی فرش بود، اما حالا تعدادمان به انگشتهای یکدست هم نمیرسد. مغازه خیلیهایشان را گرفتند و از کار بیکار شدند. جوانترها هم بههیچعنوان سراغ اینکار نمیآیند. با این وضعیت، عمر این حرفه در مشهد به پنج سال دیگر هم نخواهد رسید.
اگر به گذشته برگردم، کار دیگری انتخاب میکنم و سراغ این کار نمیآیم. الآن اگر جوانی نان هم برای خوردن نداشته باشد، حاضر نیست دو روز را اینجا کار کند. با این حال من اعتقاد دارم که قالی سرمایه مملکت ماست. اگر آن را خوب پرداخت کنم، به این سرمایه اضافه کردهام وگرنه به مردم ضرر زدهام. اگر کار پرداخت قالی درست انجام نشود، همه زحمتهای قبلی برای فرش از بین میرود.
یکی از خیانتهایی که به فرش ما شده، نخهایی است که الآن در بیشتر فرشها استفاده میشود. این نخ، پشم نیست و پلاستیک به آن اضافه کردهاند، به همین دلیل، رنگبردار است و فرش تولیدشده با آن، زیبا به نظر میرسد، اما بعد از مدتی کیفیتش را بهکلی از دست میدهد. بزرگترین مشکل کار ما به خود کسانی بر میگردد که در این کار مشغولند. بیسوادی و ضعف مالی، آنها را مورد استثمار و سوءاستفاده قرار داده است.
سه ماه پیش، شخصی از تهران تماس گرفت و یک قالی ۶ متری ۸۰ رج برای پرداخت به اینجا آورد. به خاطر بافتی که داشت، پرداخت آن را قبول نکردم. بارها رفت و آمد. از او اصرار و از من انکار. تا اینکه «بزمی» و «مردانی» به کارگاه آمدند و گفتند که این قالی ماشینی است. اگر کسی این قالی را موقع بافت فیلمبرداری کند و در اینترنت منتشر کند، فرش ما تعطیل میشود، به اصالت فرشمان شک میکنند. دولت باید جلوی این کارها را بگیرد. چرا با ماشین، فرش ۸۰رج میبافند؟ چرا کسی نیست جلوی اینها را بگیرد؟
حسین عباسی، کارهای پس از پرداخت (چینکشی و دارکشی):
تعداد کسانی که مجوز کار ما را دارند به ۱۰ نفر نمیرسد، اما خیلیها ضمن کارهای دیگر، این کار را هم انجام میدهند. کارهای فنی فرش دستباف، سه هنر مختلف است: پرداخت، چینکشی و دارکشی و لبه دوزی، رفو. کار ما برطرف کردن عیبهای فرش است و معمولاً پس از پرداخت و در مرحله نهایی تولید فرش انجام میشود.
برای دور بودن کارگاههای ما از حاشیه بازار و قرار گرفتن در چنین جای دور از دسترسی، دو دلیل وجود دارد؛ یکی تفاوت اجارهبهای دکانهای حاشیه بازار و اینجاست، اما عامل مهمتر به ذات کار ما برمیگردد. کار ما اگر در معرض دید مشتریان فرش باشد، آنها را از فرش دلزده میکند. فکر میکنند همه فرشهای بازار مشکلدار است.
در مشهد به هنر ما بها داده نمیشود. از بعضی کارهای دیگر بهتر است، اما به طور کلی از این کار راضی نیستم. منافع کل قالی را قالیفروش میبرد و به ما و بافندهها چیزی نمیرسد. اگر به دوره جوانی برگردم، دیگر سراغ این کار نمیآیم.
جوانها سراغ این کار نمیآیند. قبلاً همیشه چند شاگرد داشتم، اما الآن دیگر کسی نیست. کار سختی است و کسی حاضر نمیشود سلامتیاش را خرج چنین کاری کند.
آینده فرش به خطر افتاده؛ نخ و رنگ شیمیایی، امروز و فردای فرش ما را نابود کرده است. همسرم هنوز محل کارم در اینجا را ندیده است. دوست ندارم من را در اینجا ببیند. درعوض، وقتی فرشهای زیر دستم را در بازار وکیل شیراز میدیدم به وجد میآمدم و با افتخار، آنها را به خانوادهام نشان میدادم. دوست دارم فرزندانم به محل کارم سر بزنند، اما حتی مشتریها هم از آمدن به این خرابه وحشت میکنند.
فرش گلبرجسته عتیقه و بسیار زیبایی برایم آوردند که به آن رسیدگی کردم. یک ماه بعد، من را فرستادند خانه سرهنگی که عیب دیگر فرش را برطرف کنم. وقتی دیدم با آن اثر کمنظیر هنری چطور برخورد کردهاند و میز و صندلی ناهارخوریشان را روی آن گذاشتهاند، دلم برای فرش و هنرمندش سوخت که اینطور مظلوم واقع شدهاند.
امیر احسانی، رفوگر:
سر رشته کار رفوگری در بافندگی فرش است. اینطور نیست که بتوان برای یادگیری کامل آن زمانی معینکرد، اما برخی فنون آن در دورههای چندماهه قابل آموزش و یادگیری است. رفوی فرش به تعمیرات فرش شامل ترمیم پارگی، سوختگی، پوسیدگی، لک شدن و دیگر آسیبها گفته میشود و مجموعهای از کارها مانند بافندگی، چلهکشی، پود و القاچکشی، شیرازه، دوگره، رنگرزی فرش، رنگکردن نخ، بافت نخ، خواب زدن، خوابرو زدن مشهدی و امثال اینها را در برمیگیرد.
من هم مثل خیلی دیگر از افراد شاغل در بازار فرش، در نوجوانی از طریق پدرم به این هنر وارد شدم و با وجود مشکلات زیاد این کار، شغلم را عوض نکردم. چهارونیم سال برای یاد گرفتن این کار شاگردیکردم و الآن هم تا روزی ۱۰ساعت کار سخت انجام میدهم و چشم و کمرم در معرض آسیب است، اما وضع بازار کفاف زندگی را نمیدهد.
رضا حقیقی، رفوگر:
بازار رفو حساب و کتاب درستی ندارد و قیمت و کنترلی در کار نیست. تا دوسال پیش از کارمان راضی بودیم، اما الآن دیگر کارگرها تن به این کارها نمیدهند و کمتر سراغ رفوگری میآیند. رنج این کار زیاد است. خود من برای یاد گرفتنش پنج سال شاگردی کردم و حتی به من مزد هم نمیدادند. چک و چانه مشتریها هم بیشتر برای رفوگر است و تا جاییکه بتوانند مزد کمتری به رفوگر میدهند.
قبلاً رفوگرهای ایرانی حرف اول را در جهان میزدند، اما الآن پاکستانیها و افغانها که در اینجا کار یادگرفتهاند، با حمایت دولتهایشان پیشرفت کردهاند. در اروپا، یک رفوگر به اندازه یک دکتر درآمد دارد، اما اینجا حتی رفوگرها را نمیشناسند. خیلی از دانشجوها رفوگری را همینجا یاد گرفتند و به خارج کشور رفتند.
حسن سلیماننژاد، رفوگر:
دوره ابتدایی درس میخواندم که دستم را گرفتند و آوردند سر این کار. الآن دیگر کسی سراغ این کار نمیآید، اگر هم بیاید، اینقدر دشوار است که خیلی زود منصرف میشود. در اینکار، فشار زیادی به چشم و کمر وارد میشود و بیشتر ما دچار آرتروز گردن میشویم. آیندهای هم ندارد. آنهایی که خارج کشور قوم و خویش داشتند، رفتند و موفق شدند، اما آنهایی که اینجا ماندند، یا رها کردند و رفتند سراغ کار دیگری یا اگر ماندند، کاری پیش نبردند. این هنر مُرده است. ما آلوده این کار شدیم وگرنه پشیمانیم. همیشه خدا کار میکنیم و باز هم بدهکاریم.
*این گزارش در شماره ۴۹ شهرآرا محله منطقه ۸ مورخ ۲۷ فروردین ۱۳۹۲ منتشر شده است.