ریتم دلنشین دفه که از میان چلههای نازک قالی رد میشود و روی گرههای رنگارنگ فرود میآید، طنینی است که سالها در خانه نازآفرین آرش تداوم دارد.
این بانوی هنرمند ساکن محله لشکر علاوهبراینکه در و دیوار خانهاش را با هنر دستش زیباتر کرده است، هنرجویان بسیاری هم آموزش داده است تا بتوانند با هنر معنی زندگی را بهتر درک کنند. چندسالی است که هنرجویان او دختران توانیابی هستند که علاوهبر دستورزی، با یادگیری گلیم و قالی، هم مهارتهایشان را افزایش دادهاند و هم به درآمدزایی رسیدهاند.
مثل همه دختران دهه ۵۰ هنرهایی مثل گلدوزی و خیاطی را یاد گرفت. بعداز گذراندن رشته کودکیاری سیزدهسال مربی پیشدبستانی و مهد کودک بود و آنجا هم با درستکردن انواع کاردستیهای خلاقانه، روحیه هنریاش را زنده نگه داشت. اما غرقشدنش در دنیای هنر از زمانی اتفاق افتاد که بهخاطر کار همسرش از این شهر به آن شهر کوچ میکردند.
اولین قدم در شروع کلاس این بود رفتاری داشته باشم که توانیابان قبولم کنند؛ عاشق کارکردن با آنها هستم
نازآفرین، طبس را مهد هنر میداند و میگوید: همسرم نظامی است و بهخاطر کار او در شهرهای مختلف زندگی میکردیم. تربت جام، فردوس، بیرجند و بعد رفتیم طبس. شهر طبس به گلیم و قالی شهرت دارد. در آن شهر برای اینکه سختی غریبی را فراموش کنم، با همسایهها رفتم به کلاس و بافت گلیم و بعد قالیبافی را شروع کردم. آنقدر با علاقه رج روی رج میبافتم که همانجا دورهها را کامل کردم و دار قالی گرفتم و کمکمربی شدم.
اولین گلیمی را که بافته، هنوز در اتاق کارش نگه داشته است؛ گلیم کوچکی با طرح عقرب. دستی روی آن میکشد و میگوید: طرح عقرب، یکی از طرحهای اصیل طبس است. سه تا از گلیمهایم را نگه داشتم، اما بعداز آن هرچه بافتم، فروش رفت. برای خیلی از آنها روی دار مشتری پیدا میشد؛ قالیهایی که بافتم نیز همینطور.
او ظرافت نخهای دار کوچک اتاقش را نشان میدهد و میگوید: ما با نخهای پشمی ظریف فرشهای نفیس پرکار با گرههای زیاد میبافیم که هنر قالیبافی را بیشتر عیان میکند. سال ۹۶ که به مشهد آمدیم، به اداره میراث فرهنگی رفتم و بهعنوان مربی بافندگی در خانه ملک کارم را شروع کردم. به یاد دارم هنرمندان دیگری که آنجا کار میکردند، میگفتند صدای قالیبافیهایت ریتم دلنشینی دارد که حتی رنگهای شاد قالی را در ذهن آدم تداعی میکند.
تابلوفرش کوچکی را روی طاقچه اتاق گذاشته است که مادر و خواهرش را در باغ زیبای وکیلآباد نشان میدهد. میگوید: این قالیچه را از روی یک عکس بافتم. بعد از گلیم وارد فضای قالیبافی شدم. قالیبافی هم چندمرحله دارد. بعداز منظره و تصاویر حیوانات، وقتی توانایی بافت بدون کوچکترین ایراد را پیدا کردیم، آخرین مرحله بافت چهره افراد است. چهره افراد بسیاری را بافتهام و الان هم چهره همسرم را در دست بافت دارم. بزرگترین کاری که داشتم، چهره بود با ۱۲۰هزار گره و ابعاد ۵۰ در ۶۸سانتیمتر.
نازآفرین پسرش نیما را صدا میزند تا یک سینی مسی قلمکاریشده را بیاورد. با لبخند میگوید: اهل هنرهای بسیاری هستم که قالی و گلیمبافی یکی از آنهاست. سوفبافی، چرمدوزی و قلمزنی را هم بهصورت حرفهای انجام دادهام. دو پسر دارم که هردو اهل هنر هستند و همراه همسرم در تمام کارها به من کمک میکنند، در چلهکشی قالیها، جابهجاکردن دار یا جابهجاکردن مس که بسیار هم سنگین است. البته مدتی است به دلیل گرانی مس، به این هنر نمیپردازم.
این بانوی هنرمند در مرکز نیکوکاری توانیابان مشهد که نبش وکیلآباد۵۹ قرار دارد، کارش را با ششهنرجو شروع کرد و الان هجدهبانو از سنین مختلف ۲۵ تا ۵۰ سال در کلاس او حضور دارند.
میگفتند صدای قالیبافیهایت ریتم دلنشینی دارد که حتی رنگهای شاد قالی را در ذهن آدم تداعی میکند
برای نازآفرین بهترین قسمت کارش از زمانی شروع شده که با توانیابان همراه شده است.
میگوید: از زمانیکه کارگاههای خانه ملک جمع شد، در مرکز نیکوکاری توانیابان فعالیتم را شروع کردم. کار با بچههایی که مشکل جسمیحرکتی دارند، خیلی قشنگ است. درکی که آنها از رنگ و طرح دارند، آنقدر که برای یادگیری با حوصله زیاد وقت میگذارند، ذوقی که بعد از هر مهارتآموزی در چهرهشان دیده میشود، وصفناپذیر است.
به قدری با عشق به شاگردانش هنر را یاد میدهد که کلاسهایش بیشتر به دورهمیهایی شاد شباهت دارد. شاگردانش در میان شوخی و خنده گره روی گره میزنند و رجبهرج بیشتر با هنر عجین میشوند.
آرش میگوید: اولین قدم در شروع کلاس این بود رفتاری داشته باشم که توانیابان من را قبول کنند. من عاشق کارکردن با آنها هستم. در کلاسم افرادی هستند که قطع نخاعاند یا فقط یک دست و یا حتی دو انگشتشان تحرک دارد، اما با استعدادی که دارند، میتوانند بهخوبی هنر را یاد بگیرند، حتی بهتر از افرادی که معلولیت ندارند.
درمیان هنرجویانی که هرکدام زیباتر از دیگری میبافند، طرح عقرب نظرم را جلب میکند. خدیجه اسلامخراسانی، هنرجوی پنجاهساله این کلاس، میگوید: این طرح را خود خانم آرش پیشنهاد کردند. من هیچ آشنایی با گلیم و قالی نداشتم و شنیده بودم قالیبافتن سخت است، اما با راهنمایی خانم آرش به این کلاس آمدم و با اخلاق خوبش در کلاس ماندگار شدم؛ یعنی من را پاگیر کلاسش کرد.
مانند یک مادر دلسوز سؤال همه بچهها را جواب میدهد و توقعش هم از بچهها به اندازه توانایی آنهاست. حتی وقتی میبیند که فردی هنر دیگری مثل گلدوزی و سرمهدوزی دارد، به او کمک میکند تا از توانایی دیگرش هم استفاده کند.
مرضیه زاهدی هم یکسال است در کلاسهای آرش حضور دارد. روی دار دستی، سه کار بافته است. یکی از گلیمهایش را دستش میگیرد و میگوید: من خودم انتخاب کردم به این کلاس بیایم و دوست دارم با رنگهای شاد کار کنم. تا بتوانم، کار جدید میبافم که دستانم کار کند و تقویت شود. دفتر خط هم دارم و خوشنویسی هم میکنم. خانم آرش به ما انگیزه میدهد تا کارهایمان را بهتر ببافیم و کمک میکند آنها را
بفروشیم.
سمیه عطاران هم که یک سال است کمکمربی این کلاس شده است، میگوید: نازآفرین اینقدر به فکر ماست که از جاهای مختلف بازدیدکننده دعوت میکند و بسیاری از کارها وقتی هنوز روی دار هستند، به فروش میرسند و آنها را برای سوغات به کشورهای دیگر میبرند.
* این گزارش چهارشنبه ۲۷ شهریورماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۶ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.