درباره محبوبه فرامرزی

محبوبه فرامرزی دبیر شهرآرامحله ۱ و ۲ است. او از سال۱۳۹۱ دبیری شهرآرامحله ۲ و از سال ۱۴۰۰ دبیری شهرآرامحله ۱ و ۲ را برعهده دارد و هر هفته ظرفیت‌های هویتی و فرهنگی محله‌های این مناطق را به مخاطبان معرفی می‌کند.

ورود فرامرزی به دنیای مطبوعات در سال۱۳۸۶ با نشریه ایوان و آستان حرم بود و پس از آن با روابط عمومی آستان قدس رضوی نیز همکاری کرده است.

او از سال ۱۳۸۸ در روزنامه شهرآرا مشغول به کار است.

محبوبه

نوشته های محبوبه فرامرزی در سایت مشهد چهره

محله مطهری میزبان آرامستان صد ساله ارامنه مشهد

اندازه گورستان کوچک شده است ولی چیزی از قبور تخریب نشده و سنگ‌مزارها و بقایای اجسادی که در آن سوی خیابان مانده بودند، به مکان فعلی منتقل شد حتی بار دیگر با انجام تشریفات دفن شده‌اند.
کد خبر : ۲۲۲۵
۱۴۰۰/۱۰/۱۱ - ۰۰:۰۰

شب‌های سیاه مشهدقلی

وضعم خوب بود گاهی برای رفع خستگی با کارگرها تریاک می‌کشیدم همسرم بو برده و هر روز بساط دعوا در خانه به راه بود. برای فرار از درگیری بیشتر سرکار می‌ماندم و به خانه نمی‌رفتم. کار کوره که خوابید تعطیل کردم و خودرویی خریدم که با آن کار کنم. تصادف کردم و خودرو را هم فروختم. این تصادف باعث شد در آمدم صفر شود. زنم در خانه مردم کار می‌کرد و اختلافمان هم آن‌قدر زیاد شد که به خانه راهم نمی‌داد. برای اینکه خرج موادم را در بیاورم مجبورم شدم ضایعات جمع کنم.این روایتی از کارتن‌خوابی در مشهدقلی است.
کد خبر : ۱۷۸۰
۱۴۰۰/۰۸/۰۸ - ۰۰:۰۰

میم‌های انگور در خاطره یک کوچه

قدیمی‌های خیابان حجت، این محدوده را به نام آسیاب می‌شناختند. علت این نام‌گذاری هم وجود آسیابی در ابتدای این خیابان بود. انتهای حجت هم به کوره آجرپزی می‌رسید. کوچه حجت18یکی از کوچه‌های میانی این خیابان است. کوچه‌ای که فاصله مناسبی با کوره آجرپزی داشته و زمینش استقامت ساخت و ساز و تراکم زیاد را داشته است به همین دلیل از کوچه‌های پرجمعیت محدوده حجت محسوب می‌شود.
کد خبر : ۱۵۹۱
۱۴۰۰/۰۷/۱۷ - ۰۰:۰۰

در جستجوی هویت بولوار توس تا زیر زمین

نزدیک به 700برگه که هر کدامشان بخشی از تاریخ مشهدقلی و حتی شهرمان است در جعبه مهمات روی هم ریخته شده است: نزدیک به 5سال است از اسناد قدیمی گرفته تا سماور و ظروف قدیمی را از پستوها و زیرزمین‌ها جمع کرده‌ایم. در این بین هر عکس را که از دفاع مقدس پیدا کردیم به بنیاد حفظ آثار تحویل دادیم تا اسکن کرده و از آن به عنوان تاریخ جنگ حفاظت کند. اما هنوز نتوانسته‌ایم با کل اسناد کار خاصی انجام بدهیم. این بخشی از روایت محمود جنگی درباره هویت محله است.
کد خبر : ۱۵۶۳
۱۴۰۰/۰۷/۱۰ - ۰۰:۰۰

کوچه مهاجران

20متری شهید خاوری در توس91 و محله شهید بصیر قرار دارد. از شهید خاوری اطلاعاتی در دست نیست و خانواده‌اش در این محله ساکن نیستند. این کوچه تا حدود 15سال پیش خاکی و محله بدون امکانات شهری اداره می‌شد. تا 30سال پیش کوچه شهیدخاوری فقط 20خانوار داشت اما اکنون پر از مهاجران افغانستانی و پاکستانی است.
کد خبر : ۱۳۸۲
۱۴۰۰/۰۶/۲۰ - ۰۰:۰۰

مرگ هیچ وقت عادی نمی‌شود

ایمان سکنایی پرستار بیمارستان شریعتی شاهد مرگ‌های بسیاری بوده است. می‌گوید: بیماری داشتم که پسر جوانی بود و با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد این بار برای کرونا بستری بود حالش خوب شد و برادرش با ماشینش که یک پراید بود به دنبالش آمد. بیمار که مرخص می‌شد خیلی خوشحال بود. 20دقیقه بعد از ترخیص با صدای بوق‌های ممتد خودرو خودمان را به حیاط بیمارستان رساندیم. پسر جوان در دوراهی طرقبه ایست قلبی کرده و از دنیا رفته بود.
کد خبر : ۱۲۷۶
۱۴۰۰/۰۶/۰۶ - ۰۰:۰۰

یاد سبز2شهید در کوچه درخت توت

سال 1359مردم در این کوچه ساکن شدند. سال‌ها پیش از حضور مردم یک درخت توت در آن، جا خوش کرده بود و کوچه به درخت قدیمی‌اش شهرت داشت. چیزی نگذشت که با شروع جنگ، جوان‌های محله راهی جبهه شدند. در کوچه درخت توت نیز 2جوان شهید شدند. نام یکی از آن‌ها روی این کوچه گذاشته شد. شهید هادی چوپان بین 5برادرش به جبهه رفت و در 17سالگی به شهادت رسید.
کد خبر : ۱۲۲۶
۱۴۰۰/۰۵/۲۳ - ۰۰:۰۰

گل‌فروش محله هنرور زبان گل‌ها را می‌فهمد

سیدقاسم درودی ۳۰ سال در امور اداری سپاه مشغول کار بوده و در زمان خدمتش در سپاه مسئول خرید بوده است. رفتن به گلخانه برای خرید گل باعث شد متوجه شود چقدر آن فضا و گل‌ها را دوست دارد و همین باعث شد وارد این کار شود: وقتی در گلخانه به اطرف نگاه می‌کردم، حس کردم چقدر حالم در میان گل‌ها خوب است. با خودم تصمیم گرفتم یک روز خودم گلخانه راه بیندازم. آن موقع در قم مأمور بودم. وقتی بازنشست شدم و به مشهد آمدم، تصمیمم را عملی کردم.حالا ۷ سال از آن تصمیم و آن زمان می‌گذرد.
کد خبر : ۱۱۷۳
۱۴۰۰/۰۵/۱۷ - ۰۰:۰۰

سه قلعه و ماجرای ارباب روستا؛ نگاهی به خاطرات بزرگ‌تر‌های مشهدقلی

اگر ارباب می‌دید زمین زراعی‌اش محصول خوبی داده است، دهقانش را تشویق می‌کرد و در بیشتر مواقع یک کت و شلوار به او پاداش می‌داد یا اگر ارباب در روستا دور می‌زد و می‌دید تعداد آفتاب‌نشین‌ها زیاد است، عصبانی می‌شد، به ویژه که اگر جوان‌ها بین آفتاب‌نشین‌ها بودند حتما صدایش در می‌آمد و می‌پرسید فلانی چرا بیکاری و سرکار نرفته‌ای؟ اگر بهانه می‌آورد که حتما ارباب تنبیهش می‌کرد، اما دیده بودم که جوان بیکار می‌گفت بیمارم و نتوانسته‌ام سرکار بروم. ارباب می‌گفت چرا نگفتی کدخدا تو را دکتر ببرد. فوری دستور می‌داد جوان را به شهر ببرند و حتما به بیماری‌اش رسیدگی شود.
کد خبر : ۱۰۵۸
۱۴۰۰/۰۵/۰۵ - ۰۰:۰۰

داستان روزهای یخ حوض شکستن و در اتاق سه‌در‌چهار زندگی کردن خانواده سرابی

همسایه‌ای داشتیم که اعتقادی به امام و انقلاب نداشت، اما دو پسر انقلابی داشت. پسرهایش برای کمک به مجروحان انقلاب، خون می‌دادند، اما از ترس، به مادرشان حرفی نمی‌زدند. آن دو به خانه ما می‌آمدند و از من می‌خواستند برایشان غذایی درست کنم تا جلوی ضعفشان گرفته شود. آن خانم همسایه که به انقلاب اعتقادی نداشت حالا خیلی تغییر کرده و مادر دو شهید است.از همان اول از شاه و نظام شاهنشاهی‌اش دل خوشی نداشتم حتی در فعالیت‌های انقلابی به همسرم کمک می‌کردم.
کد خبر : ۱۰۳۳
۱۴۰۰/۰۵/۰۴ - ۰۰:۰۰