درباره محبوبه فرامرزی

محبوبه فرامرزی دبیر شهرآرامحله ۱ و ۲ است. او از سال۱۳۹۱ دبیری شهرآرامحله ۲ و از سال ۱۴۰۰ دبیری شهرآرامحله ۱ و ۲ را برعهده دارد و هر هفته ظرفیت‌های هویتی و فرهنگی محله‌های این مناطق را به مخاطبان معرفی می‌کند.

ورود فرامرزی به دنیای مطبوعات در سال۱۳۸۶ با نشریه ایوان و آستان حرم بود و پس از آن با روابط عمومی آستان قدس رضوی نیز همکاری کرده است.

او از سال ۱۳۸۸ در روزنامه شهرآرا مشغول به کار است.

محبوبه

نوشته های محبوبه فرامرزی در سایت مشهد چهره

بانوی هنرمند محله مشهدقلی از 3 نسل فرت‌باف در خانواده‌اش می‌گوید

از وقتی دست چپ و راستم را شناختم دلم می‌خواست دکتر بشوم، اما چاره‌ای نبود باید خرج خانه در می‌آمد. هر روز 6صبح بیدار می‌شدیم. مادر و خواهرم نماز می‌خواندند و دیگر نمی‌خوابیدند من هم همراهشان بیدار بودم. تا وقتی سرکار برویم کارهای خانه را انجام می‌دادیم و صبحانه می‌خوردیم. بعد مسیری طولانی را پیاده می‌رفتیم تا به کارگاه قالی‌بافی برسیم. خانه ما بالای روستا بود و کارگاه پایین روستا. وقتی برف می‌آمد مسیری را از بالا تا پایین روستا روی برف‎ها سر می‌خوردیم، اما روزهایی هم بود که خیلی سخت می‌گذشت.
کد خبر : ۶۵۸
۱۴۰۰/۰۳/۲۵ - ۰۰:۰۰

گفت‌وگو با زوجی که از تلاطم اعتیاد و خودکشی گذشتند و با هم ازدواج کردند

اگر جایی دیگر با این زن و شوهر روبه‌رو می‌‌شدم حتی برای یک بار هم که شده این فکر به ذهنم خطور نمی‌‌کرد که هر دو از چه مهلکه‌ای نجات پیدا کرده‌اند. چند روزی بیشتر از ازدواج این زن و شوهر نگذشته که مقابل ما می‌‌نشینند و از تجربیاتشان می‌‌گویند. از روزهایی که هر دو به آخر خط رسیدند. محبوبه و حسین هر دو یک بار مرگ را تجربه کرده‌اند، آن‌ها روزهای سختی را پشت سر گذاشته‌اند و بعد از پشت سر گذاشتن دردهایشان بسیار بیشتر از من و امثال من خدا را باور دارند.
کد خبر : ۶۴۴
۱۴۰۰/۰۳/۲۴ - ۰۰:۰۰

کودک 11 ساله‌ای که از چناران به مشهد فرار کرد، یکی از آبادگران محله زرکش است

پدرو مادرم می‌خواستند من را باقیمت سالانه ۷۰۰ تومن به آن مرد کرایه بدهند. تعداد بچه‌ها زیاد بود و خرج و مخارج بالا. پدرم از پس هزینه‌هایمان بر نمی‌آمد، اما من دلم راضی نمی‌شد. هرچه می‌گفتم آن‌جا نمی‌روم حریف خانواده نمی‌شدم. شبی که قرار بود من را به خانه آن روستایی بفرستند به مشهد فرار کردم.
کد خبر : ۵۳۸
۱۴۰۰/۰۳/۱۷ - ۰۰:۰۰

الهی کرونا بمیرد

مامان ثریای بچه‌های همدم آن‌قدر عاشق بچه‌هاست که دخترها هم به او دلبستگی خاصی دارند: زینب گل‌کار دختر هجده ساله‌ و معلول جسمی و حرکتی است. او وابستگی زیادی به من دارد، راستش را بخواهید من هم خیلی دوستش دارم هر وقت وارد همدم می‌شوم حتما سری به او می‌زنم و حالش را می‌پرسم. من هم وقتی مرخصی باشم او سراغم را می‌گیرد و از علت نبودنم سؤال می‌کند. این دخترها واقعا فرشته‌اند. وارد خوابگاه که می‎شوم دورم جمع می‌شوند و بغلم می‌کنند. آن‌ها تشنه محبت هستند
کد خبر : ۵۰۵
۱۴۰۰/۰۳/۱۱ - ۰۰:۰۰

دکتر محله عبادی پا در راه دکتر شیخ گذاشته است

دکتر مظفری با وجود سال‌ها طبابت نه خانه‌ای دارد و نه ماشینی! از همان سالی که به مشهد آمده تا حالا در خیابان عبادی مستأجر است، خودروی شخصی هم ندارد. او همه ویزیتی که مردم می‌دهند را به حساب رهبری واریز می‌کند چون اعتقاد دارد اگر امام قوی باشد با قدرت بیشتری به مردمش رسیدگی می‌کند.
کد خبر : ۴۲۲
۱۴۰۰/۰۳/۰۸ - ۰۰:۰۰

داستان «کامل» انقلاب

آن دوره بیشتر تظاهرات و فعالیت‌های انقلابی در خیابان مشهدقلی انجام می‌شد. آقای علیزاده که اکنون یکی از فعالان فرهنگی این محله است برگزاری تظاهرات را به عهده داشت. یکی دوبار که تجمعات مردمی در توس85انجام شد ژاندارمری آمد و جمعیت را متفرق کرد. این محله در خیابان توس تنها محله‌ای بود که مردمش برای انقلاب قطعنامه صادر کردند. با اینکه جمعیت زیادی نداشت، اما از اتفاقات انقلاب عقب نمی‌ماند. مردم خیابان‌های اطراف هم با این جمعیت همراه می‌شدند.
کد خبر : ۲۷۰
۱۴۰۰/۰۲/۲۸ - ۰۰:۰۰

روایت رنج بی‌بی سکینه بعد از شهادت همسرش

همسر شهید زیر لب امام زمان را صدا می‌زند. می‌گوید راضی‌ام به رضای خدا. می‌گوید شوهرم در راه خدا رفته توقعی ندارم. حسن زیرچشمی به مادرش نگاه می‌کند و می‌گوید: «پس چرا صدقه قبول می‌کنی؟ چرا تخم مرغ و ماستی که فلانی دورسر بچه‌هایش چرخانده و آورده بود در خانه را گرفتی؟»؛ بی‌بی بغض می‌کند. گوشه چادرش را به دندان می‌فشارد. با خشمی که در گلو خفه‌اش می‌کند می‌گوید: اصلا هم صدقه نیست. صدقه برای سید حرام است...
کد خبر : ۲۵۴
۱۴۰۰/۰۲/۲۷ - ۰۰:۰۰

3 قلعه در ورودی‌های مشهدقلی

سال‌ها است که تنها پیرمردها و پیرزن‌های مشهدقلی، کوچه علیزاده 11را به عنوان ورودی قلعه به خاطر دارند. این کوچه به افتخار حضور خانواده شهید علیزاده بیش از 35سال است که به این نام مفتخر شده است. خانواده شهید خودشان از قدیمی‌های محله هستند و بیش از 50سال است که در این کوچه ساکن‌اند.
کد خبر : ۲۳۶
۱۴۰۰/۰۲/۲۵ - ۰۰:۰۰

بازی آنسوی دیوارهای سیاه

بچه‌ها با دیدنمان بازی را رها می‌کنند، دورمان جمع می‌شوند. یکی از آن‌ها 10ساله است؛ شیرین حرف می‌زند «خانم، ما که بازی می‌کنیم معتادها می‌آیند مواد می‌کشند.»
کد خبر : ۲۰۷
۱۴۰۰/۰۲/۲۱ - ۰۰:۰۰

داستان زباله‌گردها زیر پوست شهر

اینجا یکی از فرعی‌های خیابان ایثارگران است. 2کوچه بالاتر پیرمردی ژولیده کیسه بزرگی در دست دارد و زباله‌ها را زیرورو می‌کند. او آرام و بی‌توجه به اطرافش میان پلاستیک‌های زباله چراغ‌قوه می‌اندازد.
کد خبر : ۱۶۶
۱۴۰۰/۰۲/۱۸ - ۰۰:۰۰