حسین برادرانفر خبرنگار شهرآرا محله ۱ و ۲ است. او از سال ۱۳۹۹ این مسئولیت را برعهده دارد و هر هفته ظرفیتهای هویتی و فرهنگی محلههای مناطق ۱ و ۲ مشهد را به مخاطبان معرفی میکند.
ورود برادران به دنیای مطبوعات در سال۱۳۸۸ و با روزنامه شهرآرا بوده است.
در دوران اوج کرونا بهویژه در موج چهارم و پنجم کرونا قیمت برخی میوهها مثل هویج و لیمو شیرین به دلیل تأثیرات درمانی که بر بیماران کرونایی و جلوگیری از کرونا داشت به چند برابر رسید و حتی نایاب شد. ما در همین مغازه و اوج موج پنجم یک کیلو هویج را تا 35و 45هزار تومان هم فروختیم. حتی وقتی برای خرید هویج به بازار میوه و ترهبار میرفتیم در آنجا هویج نبود و اگر هم پیدا میکردیم باید با قیمت گران میخریدیم. تحت تأثیر این جوّ کرونایی فقط کافی بود یک نفر بگوید خیار خاصیت ضدکرونایی دارد تا قیمتش به اوج برسد.
محمد علی سمیعی، مدیر عامل و مؤسس خیریه انصارالحجه (عج) میگوید: هر زمان که من این افراد موفق و البته خیّر را درکنار خودم میبینم، احساس غرور و افتخار میکنم و از اینکه زحمات ۵۰ سالهام به هدر نرفته است، خوشحال هستم، دیدن موفقیت این بچهها از بهترین خاطرات زندگی من است و هر زمان که با یکی از آنها برخورد میکنم، از اعماق وجودم خداوند را به این دلیل که من را واسطه رشد و ترقی آنها قرار داد، شکر میکنم. امثال این بچههای موفق زیاد هستند.
خیابان عامل15 که در گذشته به خیابان منوچهری شهرت داشت یکی از قدیمیترین خیابانهای محله عامل است. وجود خانههایی با بافت خشت و گلی نشاندهنده قدمت 150ساله این خیابان است. ساکنانش بیشتر از طبقه متوسط شهری و صنعتگر هستند. با توجه به قدمت بالای این خیابان خانوادههای قدیمی برای چندمین نسل در آن ساکن هستند و با وجود همه تغییرات و گسترش آن اصالتشان را حفظ کردهاند.
دینا جباری در مدت 8سال ورزش حرفهای، مدالهای رنگارنگی را در مسابقات استانی، کشوری و بینالمللی کسب کرده است. خودش میگوید: سال1392 برای اولینبار در مسابقات کاراته استان شرکت کردم و مقام سوم را به دست آوردم. از آنزمان تا به امروز در رقابتهای مختلف کاراته استانی، کشوری و بینالمللی حضور داشتم. حاصل این حضور، کسب 25مدال رنگارنگ است. از این 25مدال 5مدال طلای کاراته کشوری و 2مدال طلای بینالمللی هستند.
محمد وزیری میگوید: بهخوبی به یاد دارم زمانی که در یکی از مغازههای پارچهفروشی اطراف حرم شاگرد بودم زائران عربستانی دربهدر دنبال پارچههای کرپ، مخمل و اطلس ایرانی میگشتند حتی راضی بودند قیمت بیشتری هم بدهند و این پارچهها را بخرند. آن سالها پارچهفروشی رونق و درآمد خوبی داشت. دایی من که پارچهفروش بود درمدت 5سال توانست از طریق همین شغل خانهای در بالای شهر بخرد. پارچهفروشها درمجموع زندگی مرفهی داشتند، اما حالا این شغل رونق آن سالها را ندارد و همین که بتوانیم دخل وخرج زندگیمان را بدهیم راضی هستیم.
شرایط کار در تبادکان بسیار سخت بود اما وجود دانشآموزان بااستعداد و نخبه تعهدم را برای ماندن بیشتر میکرد، تمام تلاشم را برای شکوفاشدن این استعدادهای بالقوه اما واقعا محروم انجام دادم، روزها و ساعتهای زیادی را بدون حتی یک ریال دستمزد بهطور خصوصی به آموزش و تعلیم این دانشآموزان میپرداختم تا آنها برای مسابقات و المپیادهای علمی آماده شوند. خوشبختانه نتیجه آن را نیز دیدم و دانشآموزان مدرسه ما هر سال در جشنوارههای مختلف علمیکاربردی شرکت و مقامات مختلفی را نیز به دست آوردند. اینها بخشی از روایت مژگان دلیر از شرایط تدریسش است.
فرهاد سعیدی پارچه فروش محله، میگوید: از چند سال قبل و حتی قبل از شیوع کرونا بازار پارچه در حالت رکود و کسادی بود و شیوع کرونا این کسادی را سرعت بخشید. گرانشدن دلار و تحریمهای غیرعادلانه باعث افزایش قیمت پارچه شد. بیشتر وقتها خانوادهها به مغازه میآیند اما با شنیدن قیمت گران پارچه بدون خرید خارج میشوند. هزینه دوخت را هم حساب کنید برای مشتری صرف به خرید لباس آماده است. شاید با رفتن کرونا فروش بهتر شود اما این تأثیر اندک است. چون دلیل اصلی کسادی بازار پارچه، نبود پول و درآمد کم است و تا این مشکل حل نشود رونقی نخواهد بود.
زمان رفتوآمدش هیچ وقت معلوم نبود. لباس بسیجیاش را میپوشید و از خانه بیرون میرفت. یکی 2روز پیدایش نبود و بعد از آن صبح زود خسته و کوفته به خانه میآمد. یکی 2ساعت استراحت میکرد و دوباره بیرون میزد. یک دقیقه توی خانه بند نبود. اقوام و خویشان به ما پیشنهاد دادند اگر محمد ازدواج کند با داشتن زن و فرزند پایبند زندگی خواهد شد. ما نیز تازه دست به کار شده و به دنبال همسر مناسب برای او بودیم که ماجرای داعش و تجاوزهای آنها به عراق و سوریه پیش آمد و همهچیز تغییر کرد.
بعد از گذشت مدتی استعداد مهرانه در دوخت لباسهای عروسکی آشکار شد و مهرانه از مادرش خواست که خیاطی را به او بیاموزد. برای مادرش باورکردنی نبود چون مهرانه سن و سالی نداشت و کار با چرخ خیاطی صنعتی و برقی بسیار سخت بود. مادر با هماهنگی پدر، بخشهای آسان و ساده خیاطی را به او آموخت و مهرانه نیز با علاقه و جدیت پیگیری میکرد.
دهه50 بخشی از محله خواجهربیع مشهد که خارج از شهر قرار داشت مرکز صنف آهنگران بود و بیشترین مغازههای آهنگری در آنجا قرار داشت. آهنگران به همراه خانوادههایشان در این محدوده ساکن بودند. ساخت ابزار کشاورزی مانند داس، بیل، خیش و خرخره و دوکارد و چاقو کار مهم آهنگرها بود.