سحر چوپان میگوید: در این مسابقات بینالمللی، بهترینهای کاراته از 18کشور آسیایی از جمله چین ژاپن و کره که از بانیان و رتبهداران ورزشهای رزمیدر جهان هستند حضور داشتند. پیروزی بر چنین حریفان قدری کاری بسیار سخت بود، اما من با توکل به خدا با شکست دادن چند حریف به مرحله پایانی رسیدم و با شکست حریف چینی مقام اول و مدال طلای مسابقات را به دست آوردم. با کسب این مقام بینالمللی به عنوان یکی از گزینههای اصلی حضور در تیم ملی کاراته مطرح شدم.
محله شهیدمطهری پنجمین محله شلوغ مشهد است و مزار «شمسالدین میرکاریزی»، یکی از میرابهای معروف مشهد در دوره تیموری در آن قرار دارد. روستا و مزرعه تاریخی نکاح که در این محله قرار دارد را میرزا ابراهیم رضوی سال ۱۰۳۸هجری قمری وقف فرزندان پسر و سادات رضوی شهر مشهد کرده است.

کرونا و افزایش قیمت رنگ و لوازم کار تأثیر چندانی برکار ما نداشته است، چون مشتریهای ما بیشتر به دنبال زیبایی تجملی منازل و باغویلاهای خود هستند و برای آن پول خرج میکنند، در قید افزایش قیمتها نیستند و کارشان را انجام میدهند. در واقع نقاشی کاری است که میتوان به تعویق انداخت اما مشتری برای زیبایی منزل و به قولی برای دلش هزینه میکند.
کوچه انفرادی4 از سال59 همراه محله مطهری آرام آرام شکل گرفت. تا سال82 مانند تمامی کوچههای همجوار جزو محدوده روستایی بود. از همین روستا که امکانات خاصی نداشت 4رزمنده در زمان جنگ به جبهه رفتند. حاج تقی کرمانی که جانباز جنگ تحمیلی است، حاج محمد غفوری، ابراهیم کرمانی و سید محمد هاشمی از رزمندگان ساکن همین کوچه هستند. این معبر منازل ویلایی دارد و همسایهها همدیگر را خوب میشناسند. سراغ هر کدامشان را که بگیری همسایه کناری خبر دارد حالش چطور است کجا رفته و کی برمیگردد.
نصف شب احساس کردم که صدایی را در بیرون از چادر شنیدم. با احتیاط از گوشه چادر به بیرون نگاه کردم. چراغ قوه را که انداختم روبهرویم یک خرس سیاه ایستاده بود، حسابی ترسیده بودیم. هر لحظه امکان حمله خرس وجود داشت. من و 2نفر دیگر از گروه 3تفنگدار از چادر بیرون آمدیم و نور چراغ قوه را به چشمان خرس انداختیم. با درآوردن صدایی شبیه شلیک اسلحه و تیر خرس ترسید و از ما دورشد.
علی جاهد قزلباش ماجرای آمدن برق به محله مطهری را اینطور تعریف میکند: «آقای جواهری شرکت برق جواهری را در سه راه شاه عباس یا همان سه راه کاشانی راه انداخت و مردم از این شرکت که موتور برق داشت، برقشان را تهیه میکردند. مردم میگفتند میخواهیم برویم برق جواهری بخریم که منظورشان تهیه برق و سیمکشی به در منزلشان از شرکت برق جواهری بود. با آمدن برق رفته رفته محله مطهری هم آباد شد.»
یک روز بیمار بدحالی را به بخش آوردند که خیلی ضعیف و ناتوان شده بود.نزدیک 2ساعت به دنبال پیداکردن رگی میگشتم که بتوانم به او آنتیبیوتیک بزنم، در جریان این تلاش بدون اینکه متوجه بشوم، فیلتر ماسکم افتاده بود. چند روز بعد از این اتفاق علائم بیماری با سرفه و سردردهای شدید شروع شد. در خانه به استراحت پرداختم متأسفانه عوارض بیماری کرونا بعد از چند روز در همسر و 2پسر کوچکم آشکار شد. من نیز بهحدی وضعیتم وخیم شد که در بیمارستان بستری شدم.
وقتی دلتنگیها به پایان میرسید و پدر محمدمهدی از جبهه برمیگشت برای او و خواهرهایش روز خاصی بود: وقتی پدرم از جبهه برمیگشت را کاملا به یاد دارد. ما در کوچه بازی میکردیم پدرم از ماشین پیاده میشد او را که میدیدیم. با اشتیاق به طرفش میدویدیم و خودمان را در بغلش رها میکردیم. این حس را وقتی از سفرهایم برمیگشتم و بچههایم به سمتم میدویدند دوباره تجربه کردم.