کفشهای زنانه مقابل در ورودی ردیف شدهاند و صدای خنده بچهها به گوش میرسد پردهای که جلو در نصب شده را کنار میزنیم، چند دختر خردسال در حال بازیکردن هستند و چند نفر از بانوان نیز با پارچه و الگو تمرین میکنند. دو سالی میشود که قسمتی از فضای مسجد حضرت ولیعصر (عج ) به کارگاه خیاطی برای زنان سرپرست خانوار تبدیل شده است با مسئول پایگاه بسیج حضرت زهرا(س) که این کارگاه کوچک را راهاندازی کرده است همصحبت میشویم تا از شکلگیری آن بشنویم.
به بیریاترین میهمانی و سفرهای که میشود به نام اهلبیت(ع) پهن کرد، دعوت شدم. سفرهای که از 80 سال پیش حاج علیاکبر زابلیمقدم برای جمعی از مسافران و در راه ماندگان زیارت حضرت رضا(ع) در حسینیه زابلیها پهن کرد و تا امروز هم جمع نشده است. سفره دنبالهداری که شاید حتی او هم فکرش را نمیکرد این کارش تبدیل به یک سنت چندینساله حسینیهای شود که باعث و بانیاش بوده و خشت خشتش را با عشق به ائمه(ع) بالا برده است.
سال 93 بود که یکی از بانوان فعال فرهنگی و پیشقدم در کارهای خیر و نیکوکارانه محله تصمیم میگیرد کلاسهای مشاوره برای خانمهای محله و دختران جوان برگزار کند. کلاسهای مشاوره، فرزندپروری، اعتماد بهنفس، خودباوری و ... این اقدام زمینهای میشود برای پایهگذاری بزرگترین کانون فرهنگی در محله میثمشمالی که طبق آمار، نه تنها هزاران نفر از دختران و بانوان محله که از محلاتی چون مهرآباد، حسینآباد، دروی، گاز و ... نیز از برنامههای آموزشی این کانون بهرهمند میشوند.
پیشینه این نام در این کوچه تاریخ بلندبالایی دارد و به اواخر دوره قاجار میرسد. در آن سالها حاجتقی و برادرش از سمنان راهی مشهد شدند و در نوغان و طبرسی تجارتخانه پوست و پشم راه انداختند. حاجتقی پس از ازدواج با مرواریدخانم که فرزندی برایشان نداشت، در همین خیابان خانه بزرگی ساخت؛ خانهای که درش به روی نیازمندان باز بود. به همین دلیل وقتی مردم میخواستند نشانی بدهند، نام «حاجتقی» را میآوردند که آشنای مشهدیها بود.
زهرا سمنانی متولد۱۳۴۱ و بزرگشده محله پایینخیابان است. زهراخانم دختر مادری است که دستبهخیربودنش زبانزد همه قدیمیهای محله پایینخیابان است و کمکهای زیادی برای تهیه جهیزیه، سیسمونی و درمان بیماران نیازمند کرده است. حتی پیش آمده است که طلاهایش را فروخته و خرج مستمندان کرده است.
آنطور که از صحبتهایشان میفهمیم 16فروردین امسال کودکان و نوجوانان مسجد امام حسین(ع) در محله طرق ساعات تلخی را پشت سر گذاشتهاند. ساعت از 2ظهر گذشته است، آنها در آشپزخانه مسجد مشغول مهیا کردن بساط افطاری هستند. ناگهان خبر تلخی میشنوند، یادشان نیست چه کسی اول از همه این موضوع را مطرح میکند، فقط این صدا را هنوز به خاطر دارند؛ «بچه ها حاج آقا پاکدامن شهید شد!»
دکتر سید ضیاءالله حقی که در دوران جنگ به صورت داوطلبانه در جبهه حضور داشته در تعریف خاطرهای میگوید: «عکس قفسه سینه مجروحی ۱۷ ساله را دیدم که جسمی گلابی شکل درون قفسه سینه او به چشم میخورد معمولا اجسام گلوله یا ترکش توپ و خمپاره بود که به شکل تکههای فلزی مشخص دیده میشد به همین دلیل نتوانستم این جسم گلابی شکل را تشخیص دهم.
زمانی که بچههای سپاه عکس را با توضیحات من دیدند، گفتند که این جسم خارجی، ماسوره خمپاره عمل نشده است و هر آن امکان انفجار دارد به همین دلیل باید این مجروح سریعتر از دیگر مجروحان جدا شود و به سرعت به اتاق عمل منتقل شود.»