طاهره محمدقلیزاده طبسی، ساکن محله گوهرشاد، ماما یی بود که در دوران انقلاب و دفاع مقدس به میدان آمد و از هیچکاری دریغ نکرد. اسفند سال ۶۰ اولینباری بود که اعزام شدم. وقتی با هواپیمای نظامی به اهواز رسیدیم، در یک بیمارستان خارج از شهر مستقر شدیم. در آنجا به ما گفتند بخشی را برای درمان مجروحان آماده کنیم. آنجا پوشش داده شده بود و شبها با یک نور کار میکردیم و بیشتر فعالیتهایمان را در روز انجام میدادیم. وقتی بخش را آماده کردیم، از طرف اداره بهداری برای بازرسی آمدند. من به آنها گفتم «اینجا آماده است و من میخواهم جلوتر بروم»، اما با درخواستم موافقت نشد. حمله «فتحالمبین» که شد من در آنجا بودم. شب آماده بودیم و از نصفهشب صداهای یازهرا (س) را میشنیدیم. نزدیک سحر که شد، اولین مجروحها را آوردند.
روایتهای مردانه بسیاری از جنگ شنیدهایم و اتفاقاتی را که برایمان روایت میکنند تصور میکنیم. این در حالی است که تجربههای زنانه از جبهه و جنگ هم کم نداریم. یکی از این تجربههای زنانه به بانوان پرستاری تعلق دارد که تلخی روزهای سخت هنوز زیر زبانشان است. یکی از این افراد، معصومه رضاپور است که -بیشوکم - از اوایل انقلاب در بیمارستان امدادی مشهد فعالیت داشته است و 6 ماه و 6 روز نیز در دزفول و زیر سقف آسمانی که گلوله و خمپاره مدام آن را شکاف میدادند به مجروحان جنگی خدمت میکند.