حسن وزیرنژاد شصتوهفتساله که زمانی در فنون «سر زیر بغل» و «درختکَن» کشتی، زبانزد علاقهمندان به کشتی در خراسان بوده، با وجود کارنامه پربار ورزش ی همواره مورد بیمهری قرار گرفته است.
احمد جاودانی، سال1334 در تپلمحله به دنیا میآید و از سنین نوجوانی ورزش زورخانهای را از همین محله شروع میکند. احمد جاودانی که سابقه دوستی50ساله با علیاکبر قاسمی (پهلوان رستم) را دارد، در همکاری با پهلوان رستم و گسترش ورزش زورخانهای نقش مهمی داشته است. او سال 1361که پهلوان ساخت و راهاندازی گود زورخانه وکیلآباد را شروع کرد، به همراه تعدادی از قدیمیهای این محل از جمله فضائلی، ملکینژاد، کاردان و... حمام قدیمی این محله را بازسازی و تبدیل به گود زورخانه کردند.
علی موسوی از سیزدهسالگی فوتبالش را از کوچهپسکوچههای شهرک شهید بهشتی مشهد مشهور به شهرکعربها آغاز کرد و بعدها مرزهای خوشبختی را با درخشش در استقلال، بایرلوکوزن و تیم ملی فوتبال درنوردید. موسوی حالا دوران بازنشستگی و سکوت خبری را پشتسر میگذارد و به قول خودش «میخواهد در آرامش باشد».
«احمد محمدنژاد جوان» کشتیگیر آزادکار و آیندهدار محله مقدم توانسته است بعد از 17سال برای خراسان رضوی مقامآوری کند و در رده نوجوانان مقام جهانی به دست بیاورد. او ورزش را از دهسالگی و به تشویق پدرش شروع کرده است. این دانشآموز کلاس دوازدهم با آنکه فقط چند سال است کشتی را شروع کرده است، اما به دلیل حمایتهای پدر و مربیهایش پلههای موفقیت را یکی از پس دیگری پشت سرگذاشته است.
سارینا موجریان از پنجسالگی ورزش را با ژیمناستیک و تکنیکهای پایه در باشگاه ورزش ی طهماسبی شروع میکند. در ششسالگی وارد هنرهای رزمی شده و رشته ووشو را تحت مربیگری پدرش (استاد عزیزالله موجریان) ادامه میدهد. خودش میگوید: با تشویق پدرم برای انعطاف و آمادگی جسمانی بیشتر کارم را با ژیمناستیک شروع و بعد از یکسال ورزش ووشو را شروع کردم. برادرم نیز بهعنوان حریف ورزش ی در خانه با من تمرین میکرد. ما با هم رزم دونفره انجام میدادیم. در کنار خانواده معلمهای مدرسه هم برای حضور در میدانهای ورزش ی تشویقم کردند.
مجتبی پورغلام آنقدر در کاراته زبده و آبدیده میشود که در همان سن کم وقتی پا به میدان مسابقات میگذارد، بیشتر حریفانش را در همان راند اول ناک میکند و در نهایت هم سر از اردوی تیم ملی درمیآورد، او حالا در هشتسالگی به درخشیدن در پیراهن ملی و قهرمانی در المپیک میاندیشد. خودش با زبان کودکانهاش روزهای اول را اینطور تعریف میکند: مبارزهکردن را خیلی دوست دارم. دلم میخواهد شب و روز مبارزه کنم. وقتی آمدم اینجا و مبارزه بچهها را دیدم خیلی خوشحال شدم. از آن روز به بعد هر روز منتظر بودم تا عصر شود و به باشگاه بیایم.
خاطرات کودکی یلدا صفائیان پر است از همراهیهایش با پدر در کوههای هزارمسجد و زمینهای شالیزار برنج. در آن طبیعتگردیها، آقای صفائیان به دخترش میگفت: تو هم مثل من استعداد ورزش داری. خودش غیر ازآنکه به اقتضای شرایط زندگی کوهنورد و طبیعتگرد بود، والیبال هم کار میکرد. بعد که به مشهد آمدند دخترش را به سالن دوومیدانی استاد باغبانباشی در مجموعه ورزش ی شهید بهشتی برد و گفت از او امتحان بگیرند. یلدا تعریف میکند: گفتند کفش مناسب نداری، نمیشود امتحان بدهی. گفتم خب کفشهایم را درمیآورم. اشتیاقم را که دیدند اجازه دادند با همان کفشها امتحان بدهم.