محمد اویسی بعد از سه سال خواندن پزشکی دانشگاه را رها کرد و با ایدههایش به کاشمر برگشت و «طلوع دهکده جهانی روستا» را راهاندازی کرد و دستکم روزی بیش از ۱۰ نفر بهصورت مستقیم و بیش از صد خانواده را تأمین کرده است.
در این سالها اسماعیل احمدی هیچوقت محصولاتش را در گلشهر نفروخته یا مثلا کسی از همسایهها برای سفارشی شخصی سراغش نیامده است. میگوید: مجبوریم به هر نوع شرایطی تن بدهیم تا تولیدات روی دستمان نماند.
محمدرضا ریاحینژاد میگوید: متاسفانه پارچههای ایرانی جدید مانند پارچههای قدیم مرغوبیت و مقاومت لازم را ندارند. این کار باعث استقبالنشدن از جنس ایرانی و اقبال مردم به جنس خارجی شده است.
محمد حاجیپور از همان کودکی شروع به جمعکردن وسایل مختلف میکند؛ از سکه و اسکناس گرفته تا پوست آدامس، کتاب و مجلههای قدیمی. او حالا، بعد از سالها، یک مجموعه بزرگ از اشیای قدیمی دارد.
حسن زرگر میگوید «اولین مکان امتحان و صدور گواهینامه دوچرخه، خیابان ارگ (ساختمان جدید ثبت اسناد) بود. هر روز صبح تعداد زیادی با دوچرخههایشان در محل صف میکشیدند.»
رزیتا پُراتعلی در تولید قند و نبات با طعمها و شکلهای فانتزی و متفاوت فعالیت دارد و علاوه بر تولید محصولات جذاب، با برگزاری دورههای آموزشی، بانوان زیادی را نیز در این مسیر توانمند کرده است.
آنچه این دربند مغازه دو در سه را از سایر فروشگاهها متمایز کرده، انبوه جملاتی است که از حال خوب صاحب جوان آن حکایت دارد. شادی عمیق محمد آقا، ثمره دیدن داشتههایی است که شاید گاهی حواسمان به بودنشان نباشد.






