درسخواندن برای دانشآموزان رشته سراجی تفریحی شیرین است و باعث شده هنوز دانشگاهنرفته، با تکیه بر خلاقیتشان درآمد کسب کنند.
یک اتاق کوچک از خانه گرمشان، میهمان رنگ و طرح و نقش است؛ پدر، یکی از بینقصترین قالبهای سیلیکونی بازار را میسازد، مادر با ظرافتی خاص مواد را در قالب میریزد. امیرعلی هم در فضای مجازی طرحهای مدرن را ارائه میکند.
«عدن»، بهشتی که از آن رانده شدی، بیخانمان شدی، مهاجر شدی؛ عنوان نمایشگاه است. رویدادی هنری که بخشی از مهاجرت و پناهندگی را با درددلهایش و سختیهای دلکندن به تصویر میکشد.
پشت یکی از میزهای بازارچه چهارراه مخابرات قاسمآباد زنی ایستاده است که قصهای شنیدنی دارد.
اواخر دهه70 زمانی که اعضای جهادسازندگی خانههایشان را در محدوده جاهدشهر ساخته بودند، شرکت سرمایهگذاری خانهسازی ایران، شروع به ساخت مجتمع قائم(عج) در انتهای جاهدشهر میکند. این شرکت، مجتمع را در نمایشگاه بینالمللی مشهد به بازدیدکنندگان معرفی میکند و کسانی که خواستار خرید خانه هستند با پرداخت نقدی بخشی از مبلغ، خانهدار میشوند.
یکسال مانده به کنکور، سریال «در پناه تو» از تلویزیون پخش میشد. دانشجویان این سریال که در دانشگاه هنر درس میخواندند من را عجیب جذب کرده بودند. رفتوآمد اینها در دانشگاه، درسهایشان، مراوداتشان با یکدیگر و استادان، فوقالعاده برایم جذاب بود. هر بار که این سریال را میدیدم فقط یک رؤیا در ذهنم ایجاد میشد، آن هم این بود که بتوانم یکی از اینها باشم.
اولین چیزی که در بین تابلوهای نقاشی خودنمایی میکند، چهره ارتشیهایی است که با اولین نگاه ما را یاد تمبرهای قدیمی میاندازند. نام بیشتر آنها زیر تابلوها نوشته شده است. تابلوهایی که توسط شهیدسیدمحمود امیدخدا در دهههای 30 و 40 کشیده شدهاند.
آنطور که میگویند شهید امیدخدا ذوق هنری خوبی داشته و در ایام فراغتش چهره دوستان و همرزمانش را میکشیده است.