وحید نصرتی میگوید: من در فوتبال ناملایمات بسیاری دیدم. آنچه برای برخی از مدیران فوتبالی مهم نیست، عزتنفس بچههاست. برای همین خودم حواسم به بچههای ضعیفتر است و همه بچهها را به یک چشم میبینم.
علی پوررجب میگوید: اگر من مسئولیتی داشتم، به رشتههای مختلف ورزشی به یک اندازه اهمیت میدادم. در هر محله معمولا زمین روباز برای فوتبال، والیبال یا بسکتبال هست.
محمد طاها اسدی، نوجوان پرتلاش میگوید: قهرمانی در این ورزش شیرین است، اما دلم میخواهد در سطح بالای این رشته مربیگری کنم و باشگاه داشته باشم؛ گاهی هم داوری مسابقات را انجام بدهم. میدانم برای رسیدن به این آرزو اول باید یک ورزشکار خوب شوم تا بعد بتوانم مربی خوبی باشم.
چهارسال است که بیبیفاطمه سیدی مربی دختران نوجوان خیابان اروند است؛ دخترانی که در سرما و گرما خود را از راههای دور و نزدیک به سالن تمرین میرسانند و تلاش میکنند با مدالهای رنگارنگی که به دست میآورند، زحمات مربی خود را جبران کنند.
این مربی حاشیه شهر برای پسربچههایی که در رعایت چارچوبهایش، تخلفاتی جزئی دارند، اغماضها و ترفندهایی درنظر میگیرد، حتی شده از آنان شهریهای کمتر بگیرد فقط برای اینکه پایشان از این دورهها قطع نشود و در این فضای سالم، رشد کنند.
محمدسینا عسکری میگوید: معلم کلاس قرآن پرسید چه کسی آیتالکرسی را حفظ است و من دستم را بلند کردم و آن را کامل خواندم. خیلی تشویقم کرد و از من پرسید چه سورههایی را از بر هستم. همانجا اسمم را برای مسابقات نوشتند.
این ورزشکار میگوید: پدرم اعتقاد داشت بچهها ابتدا باید در تحصیل موفق باشند؛ بعد درکنار آن، فعالیت ورزشی انجام دهند. از سال۱۳۹۳ بهدنبال آموزش رفتم تا اطلاعاتم را بهروز کنم و بتوانم به جامعه و کودکان و نوجوانان خدمت کنم.