زهرا خادم میگوید: اوایل دوران دفاع مقدس ساکن رضاشهر شدم. آنزمان در مسجد المهدی(عج) بولوار رضوی و مسجد رضوی واقع در پیروزی6 فعالیت میکردم. یادم هست برای رزمندگان لباس میدوختند، من هم نشستم پابهپایشان یکی از لباسها را بدوزم پس از پایان کارم یکی از خانمها خندید و گفت بهتر است شما بروید پیگیر کمکهای مردمی باشید، در آن زمینه موفقتر هستید. همانزمان هم در کار تدارکات بودم و کمکهای مردمی را جمع میکردم.
طنین صدای صلوات در حیاط خانه پیچیده است. گوشه حیاط عدهای برنج پاک میکنند؛ دو سه نفر از بانوان پرتلاش محله هم در حال هم زدن دیگ غذا هستند. بار و بنشن را یکی پس از دیگری داخل دیگ میریزند و هرچند دقیقه یکبار ذکر یا ذالجلال والکرام را بلند تکرار میکنند و صلوات میفرستند.فاطمه احمدنیا سالهاست که دیگ غذای هیئت را در خانهاش بار میگذارد، دیگی که غذای 500نفر را در آن میپزند، او بارها پای دیگهایش بغض کرده، روضه خوانده و غذا را با ذکر و نام اهل بیت(ع) معطر کرده است.
قرارمان با نفیسه فاضلزاده (تهرانی) در منزلش است. خانهای که از سال96 در روزهای شنبه و یکشنبه محل قرار بانوان نیکاندیش و دغدغهمندی است که برای تهیه جهیزیه و سیسمونی به آنجا میآیند. البته خانم تهرانی سالهاست که دستش به کار خیر است و تا کنون حدود 50زندانی را آزاد کرده است. او برای انجام نیکوکاریهایش خیریه «حضرت نجمه خاتون» را تأسیس کرده است. مجید گچکار تهرانی، پسر این بانوی نیکاندیش نیز در بخشی از خانه که به او تعلق دارد در زمینه مشاوره خانوادهها فعالیت میکند. به عبارتی افرادی که مشکلی در زندگیشان دارند از سمت مادر برای مشاوره به پسر معرفی میشوند. امروز آمدهایم تا بیشتر با او و کارهایش آشنا شویم.
یکی از افتخارات دکتر مدبرعزیزی راهاندازی بیمارستانی برای تسهیل پیوند اعضا در کلانشهر مشهد است. بیمارستان منتصریه، ملکی وقفی و قدیمی بود. آستان قدس تصمیم میگیرد با مشارکت دانشگاه علوم پزشکی آن را به بیمارستانی مبدل کند. از زمان پیشنهاد تأسیس بیمارستان با هدف پیوند اعضا تا زمان بهرهبرداری چهارسال زمان میبرد. چهارسالی که دکتر مدبر با رایزنی آستان قدسرضوی و دانشگاه علوم پزشکی برای احداث و تجهیز این بیمارستان، مسئول نظارت بر ساخت این بنا و پیگیریهای مرتبط به آن بود.
سیدمحمد باقرزاده درباره طرح مدارس شهدایی توضیح میدهد: ایده اولیه کار از مسجد قمر بنی هاشم(ع) واقع در هاشمیه62 شروع شد. بچهها در حال بازی بودند و من برای نماز رفته بودم. یاد حدیث پیامبر(ص) افتادم که میفرمایند اگر میخواهید دعایتان مستجاب شود بچهها را دور خودتان جمع کنید، دعا کنید و آنها آمین بگویند. یک بسته شکلات خریدم و آنها را جمع کردم و به آنها گفتم من دعا میکنم، آمین بگویید، من هم به شما شکلات میدهم. این شکلاتدادن همانا و جمعشدن بچهها همانا و جلسه قرآن بزرگی تشکیل شد.
این نوجوان جهادی که هنگام شیوع کرونا در دوخت ماسک و تهیه بستههای معیشتی نیز حضور فعال داشته است، برای نیازمندان و محرومان در تهیه و توزیع غذای گرم هم مشارکت دارد. میگوید: من در حالت عادی روزی هفتاد هشتاد هزار تومان خرج میکنم اما از وقتی اردوهای جهادی میرویم، خرج خودم را به 20هزار تومان رساندهام و باقی این پول را کنار میگذارم تا در اردوهای جهادی صرف نیازمندان کنم.
دو برادر او شهیدان بسیجی «ابراهیم اصلانی» و «حسین اصلانی» نیز جانشان را تقدیم این آب و خاک کردهاند. تنها برادرش هم جانباز اعصاب و روان است که شهید از او در منزلش پرستاری میکرد. ناگفته نماند که مزد خودش هم در راه دفاع جانبازی بوده است. بعد از جنگ هم که سلاحش را به زمین گذاشت، رخت خدمت به تن کرد و در جبهه خدمت برای مردم حاشیه شهر فعالیت جهادی انجام داد.
این طلبه جهادگر تا آخرین لحظهای که با زبان روزه در حرم مطهر رضوی به فیض شهادت رسید برای خدمت به مردم حاشیه شهر تلاش کرد.