سردیس شهید فخرائیزاده از سوی شهرداری مشهد به پایگاه هوانیروز مشهد اهدا شد تا در ورودی این پایگاه قرار بگیرد و با حضور مسئولان کشوری و لشکری چهره از نقاب بیرون بکشد. پایگاه پنجم هوا نیروز مشهد که همسایه فرودگاه شهید هاشمینژاد است میزبان مسئولان زیادی از نیروی زمینی، نیروی هوایی، پدافند هوایی و سپاه بود تا ادای دینی به همه شهدای نیروی هوایی کنند.
«علی حسنی قرقی» یکی از دلاور مردان محله قرقی است. او سال 1366 عازم جبهه میشود و در برابر کوملهها سینه سپر میکند تا امنیت به شهر و روستاهای کردستان بازگردد. در عملیاتی کوملهها به سمتش شلیک میکنند و تیر درست از دهانش وارد و از گردنش خارج میشود و به طرز معجزه آسایی زنده میماند.
گلدسته و گنبد ندارد؛ اما 25 سال است صدای اذان در این خانه طنینانداز شده است. این خانه نیاز به نشانی ندارد، نشانیاش را همه اهل محل میدانند. کافی است بگویید «در جستوجوی نمازخانه هستم»، آنوقت است که نشانی دقیق این خانه را در خیابان امامیه 3 به شما میدهند؛ مکانی که به موزه شهدا نیز معروف است.
مسجد موسی بن جعفر(ع) را که در حاشیه بولوار پایداری قرار دارد بیشتر اهالی محله سرافرازان میشناسند؛ اما داستانی را که پشت ساخت محرابش قرار دارد شاید کمتر کسی بداند. بیشتر آنهایی که برای نماز میآیند نمیدانند که شهدا برای ساخت محراب، برادرشان را به این مسجد کشاندهاند تا بالأخره بعد از گذشت 14سال از ساخت مسجد، محراب سروسامانی بگیرد.
آن دوره بیشتر تظاهرات و فعالیتهای انقلابی در خیابان مشهدقلی انجام میشد. آقای علیزاده که اکنون یکی از فعالان فرهنگی این محله است برگزاری تظاهرات را به عهده داشت. یکی دوبار که تجمعات مردمی در توس85انجام شد ژاندارمری آمد و جمعیت را متفرق کرد. این محله در خیابان توس تنها محلهای بود که مردمش برای انقلاب قطعنامه صادر کردند. با اینکه جمعیت زیادی نداشت، اما از اتفاقات انقلاب عقب نمیماند. مردم خیابانهای اطراف هم با این جمعیت همراه میشدند.
هر زمان شاه و فرح به مشهد میآمدند دانشآموزان مدارس موظف بودند با لباس فرم و موهای مرتب و شانه کرده به استقبال آنها بروند. با اینکه ما دوست نداشتیم در این مراسم حاضر باشیم اما اجبار بود. هربار پدر میآمد مدرسه و میگفت دخترها مریض هستند و نمیتوانند به مراسم بیایند اما آنها راضی نمیشدند. پدر میگفت حالا که مجبورید بروید اگر خوراکی به شما دادند آن را نخورید. یادم هست یکبار خوراکی کیم بود. آن زمان تازه بستنی و کیم آمده بود وقتی کیم را در دستم دیدم خیلی خوشحال شدم.
شهادت فرزند و برادر، پایان قصههای 8سال دفاع مقدس زهرا انفرادی نیست، او به دلیل عشق و ارادتش به انقلاب و امام(ره) با ازدواج دودخترش با دو مجروح جنگ تحمیلی موافقت میکند. یکی از این دامادها، پس از چندین سال تحمل درد ورنج ناشی از جراحات شدید جنگی به درجه رفیع شهادت نائل میشود. باشهادت او زهرا انفرادی، افتخار مادری سه شهید را به دست میآورد.






