اسدالله غفوریثانی داستان کتابفروششدنش را که در ادامه به راهاندازی جمعهبازار کتاب منتهی شد، اینطور روایت میکند: من و آقایان مقدسی، سیدآبادی، امیری، آخوندی و... در زیرزمین پاساژ مدرس مغازه داشتیم.
داستاننویس مشهدی میگوید: عیدگاه نمونهای از یک شهر کوچک بود که چند قهوهخانه خیلی خاص داشت. یکی از آنها، قهوهخانه «دربانها» بود که پاتوق آدمهای درستوحسابیتر بود.
سیدسعید طباطبایینایینی در سال ۱۳۳۲ خورشیدی تصمیم میگیرد باقیاتصالحاتی از خود بهجا بگذارد و نخستین گزینهاش، ایجاد یک کتابخانه است.
نجمه باباغیبی در بخش نسخ خطی و کتب نفیس کتابخانه عمومی مرکزی امام خمینی(ره) میگوید: بیشتر افرادی که به ما مراجعه میکنند، محققانی هستند که برای تکمیل تحقیقاتشان به اسناد تاریخی معتبر نیاز دارند.
اسماعیل عطش خاصی برای یادگرفتن داشت. درکنار کارش و سختیهایی که داشت، عصرها به کتابخانه میآمد و تست میزد. نتایج دانشگاه که آمد، او رشته مکانیک قبول شد.
کتابخانه ، یک وقف فرهنگی گسترده و ارزشمند است که شاید از هزار پارچه آبادی و زمینی که حاج حسینآقا ملک وقف کرده، گرانبهاتر بوده است.
قرائتخانه مسجد حاجآخوند با مساحت ۵۰ متریاش، هر روز میزبان جوانانی است که درسخواندن در مسجد را به کتابخانه های عمومی ترجیح دادهاند.