بازار

تسبیح، سوغاتی به نام مشهد به کام چین
در این روزهایی که هنوز در حال دست و پنجه نرم‌کردن با کرونا هستیم، برخلاف تصورمان بازار رضا خیلی شلوغ است و شور و حال عجیبی در آن موج می‌زند. انگار همه به دنبال خریدن سوغات هستند. برخی قیمت می‌گیرند و برای خرید می‌مانند و برخی هم فقط قیمت می‌پرسند و گذر می‌کنند. وضعیت تسبیح‌فروشان فرق می‌کند، تنوع رنگ و شکل تسبیح‌ها و قیمت ارزان برخی از آن‌ سبب می‌شود تا مشتریانش حداقل تعدادی تسبیح بخرند و دست خالی نروند.
مشتری‌مداری و به‌روز بودن
در سال‌هایی که او شروع به این‌کار کرده کلیدها ساختار ساده‌ای داشته‌اند. آن‌قدر طرز کار کلید‌ها و قفل‌ها ساده بوده که با یک کلید امکان باز شدن قفل‌های زیادی بوده است. این کلیدساز قدیمی محله امام خمینی(ره) درباره قفل و کلیدهای قدیمی توضیح می‌دهد: «آن‌ها دست‌ساز بود، آخر آن زمان دستگاه جوشی نبود. بعدها که دستگاه جوش آمد ساختار کلیدها هم تغییر کرد و پیشرفته‌تر شد.»
چله کشی بازار فرش تا چله بزرگ
«نه مرمتش خوب پیش می‌رود، نه کاروکاسبی در آن.» این جمله نتیجه صحبت با کسبه و اعتراضشان به روند مرمت و بازسازی بازار تاریخی فرش مشهد است؛ بازار ی که روزگاری نه‌چندان دور محل رفت‌وآمد مردم شهر بود و رونقش زبانزد تجار ایرانی و قالی‌های لاکی و دستی‌اش حتی یک روز هم در دکان‌ها روی زمین نمی‌ماند.
روایت زندگی جوان نابینایی که با عبور از ترس‌هایش خالق زندگی‌اش شد
مسعود هدایت، جوان روشندل از پانزده سالگی فهمید زندگی حتی بدون دیدن قشنگی‌های دنیا می‌تواند زیبا باشد. از دامن افسردگی ناشی از معلولیت بیرون آمد و روی پای خودش ایستاد. درس خواند، ورزش کرد، مدال آورد و وارد بازار کار شد تا به همه ثابت کند که تسلیم هیچ محدودیتی نمی‌شود.
اوقات فراغت مادربزرگ‌های مشهدی در پاساژ کاموای مشهد
وارد پاساژ کاموا در بولوار مدرس که شدیم، همان طبقه همکف، روبه‌رویمان مغازه‌های رنگارنگ کاموا به چشم می‌خورد. زیبایی رنگ‌ها برای چندلحظه ما را مقابل مغازه‌ها نگه داشت. از پله‌ها به سمت طبقه منهای یک رفتیم. تعداد مغازه‌های این طبقه بیشتر بود. انگار وارد شهر رنگ‌ها شده بودیم. کامواهای رنگارنگ هوش از سر آدم می‌برد. نمی‌دانستیم اول کدام مغازه را انتخاب کنیم.
«جواهری» در فیروزه‌تراشی
«سیدمحمد جواهری فرد» که هر چه زندگی به او سخت گرفت کم نیاورد، بلکه با آن ساخت و سعی کرد مسیر درست را برای حل مشکلات و گذران زندگی‌اش پیدا کند. آن‌طور که شنیده‌ایم قبل از هفت‌سالگی او زمان کشف حجاب، سربازان رضاخان چادر را از سر مادرش می‌کشند و پدرش با آن‌ها درگیر می‌شود و در نهایت پدر و مادرش برای فرار از دست سربازان و در امان ماندن فرزندانشان آن‌ها را به یکی از بستگان می‌سپارند و خودشان می‌روند.
سرایی که دوباره «عزیز» می‌شود
این بازار قدیمی‌ همچنان پویا و فعال است و می‌توان گفت تنها تجارتخانه تاریخی مشهد است و کمترین فاصله را با حرم مطهر دارد. همچنین این سرا بر اساس موقعیتی که دارد، می‌تواند ظرفیت خوبی برای جذب گردشگر باشد. کاروان‌سرای عزیزا...اف را شخصی به همین نام ساخته است. عزیزا...اف از نسل کلیمی‌هایی است که نادرشاه آن‌ها را برای توسعه مشهد از قزوین دعوت کرد. درواقع کاروان‌سرای او تجارتخانه‌ای برای صادرات محصولات مختلف بود.