موسیقی

جای خالی موسیقی رضوی
مهدی حسنی می‌گوید: موسیقی رضوی نه‌تنها باید به دور از غنا باشد، بلکه لازم است شنونده را به معرفت و شناخت رضوی برساند. ابیات «ای آستان قدس تو تنها پناه من، بر خاک باد پیش تو روی سیاه من/ می‌آید از درون ضریحت شمیم عشق، پیچیده در هوای حرم سوز و آه من» با وجود اینکه بارها و بارها در محافل مختلف خوانده شده، چون از احساس قلبی شاعر برخاسته باز هم اثرگذاری خود را دارد و هر بار دل شنوندگانش را به آستان حضرت رضا(ع) پیوند می‌دهد. ساخت آهنگ رضوی تأثیرگذار را هم کسی می‌تواند انجام دهد که دل در گنبد و بارگاه شمس‌الشموس داشته و در حریم آن چرخ زده باشد.
نغمه‌های اصیل را هرگز فراموش نکن
در میان بی توجهی بسیاری از مسئولان به موسیقی نواحی، علی قمصری (آهنگ ساز و نوازنده موسیقی ایرانی) برای پاسداشت موسیقی مقامی سفری هنری را به دور ایران آغاز کرده است. سفری که با تارنوازی او در مکان های تاریخی استان های مختلف کشورمان همراه است. قمصری که این پروژه را بدون حمایت هیچ نهادی و مستقل پیگیری می کند در برخی شهرها با نوازندگان و هنرمندان بومی آنجا نیز به هم نوازی می پردازد. سفر او چندی پیش به خراسان رسید، خراسانی که موسیقی نواحی اش گنجینه ارزشمند تاریخ ایران است.
زخمه بر تار، با سرانگشتان ترک خورده پای کوره
تف کوره آجرپزی، ملال قالب زدن هر روزه آجرها، دستان پینه بسته ستایش 8ساله، موهای کبره بسته و شانه نکرده کوثر، چهره تکیده پدر... خلاصه زندگی خانواده فضل‌احمد رستمی را می‌توان در همین چند جمله کوتاه خلاصه کرد. خانواده‌ای که در میانه آشوب زندگی می‌کنند باوجوداین اما همسایه ساده‌ترین خوشی‌ها هستند. این را وقتی می‌فهمم که مهمان خانواده آن‌ها می‌شوم در حالی که یک روز سختِ کار در کوره را از سر گذرانده‌اند. ستایش لیوان آب خنکی به دست پدر می‌دهد، فضل‌احمد عرق پیشانی‌اش را با عرق‌چین چروکیده توی جیبش پاک می‌کند، یکی از دوتارهای آویزان به دیوار را برمی‌دارد و با سرانگشتان زخمی‌اش زخمه بر تارهای آن می‌زند.
نرگس حاجتی با هزینه شخصی گروه‌های سرود حرفه‌ای را در مناطق کم‌برخوردار رهبری می‌کند
من دانش‌آموز دهه‌شصتی هستم و با همین هم‌خوانی‌ها در مدرسه بزرگ شدم و در روزهای دانشجویی هم مداحی و تواشیح را بر عهده داشتم. علاقه‌ای که از سوم دبستان در من پا گرفت، تا امروز ذره‌ای کم نشده است. به‌دنبال همین، وقتی وارد بسیج شدم، دخترهای رده سنی نوجوان و جوان را جمع کردم و گروه هنری بانوان را با نام یاس نبی (س) در پایگاه بسیج شهیدتهرانی‌مقدم در محله طلاب شکل دادم.
روایت زندگی هنرمند محله ارشاد که از آخر راه زندگی‌، آغازی دوباره ساخت
زندگی سمانه احسانی‌نیا سه قصه متفاوت دارد. یکی قصه زندگی‌اش تا آخرین روز سال 1383، دیگر قصه زندگی‌اش در همان دوران و مشکلات روزها و ماه‌های اولیه قطع نخاع شدن و قصه سوم که به نظر می‌رسد الهام‌بخش‌ترین قصه زندگی او برای ما باشد مربوط به سال‌هایی است که در آسایشگاه فیاض‌بخش زندگی کرده است. خودش این‌گونه شرح می‌دهد: «در آسایشگاه فیاض‌بخش زندگی کردن روحیه آدم را متفاوت می‌کند. دیدن تلاش و فعالیت بچه‌های آنجا و خلوتی که با خدای خودم داشتم خیلی مرا به این فکر فرو برد که باید چه کاری برای ادامه زندگی جدیدم انجام دهم.
ابراهیم شادکام قید سنگنوردی را زد تا انگشتانش را برای هنر حفظ کند
ابراهیم سازش را به داخل پادگان می‌آورد و هر زمانی که وقت داشته برای دل خودش ساز می‌زده است. تا اینکه دست بر قضا یکی از افسران او را در حال ساز زدن می‌بیند. او درباره آن لحظه‌ها توضیح می‌دهد: داخل آسایشگاه سازم دستم بود و می‌نواختم. در همان حال افسری وارد شد. خشکم زد. در یک لحظه خود را در دادگاه نظامی دیدم و کارم را تمام شده حساب کردم اما رفتارش برایم شوک‌برانگیز بود. با خوشرویی آمد مقابلم و گفت سازهای سنتی را دوست دارد، ردیف‌ها و آواز ایرانی را می‌شناسد و از طرفداران هنر است.
معماری که شش کلاس سواد دارد اما هنرش بسیاری از بناهای خراسان را ماندگار کرده است
خاطرات خلیلی به اندازه یک عمر سفر است اما نه سفری معمولی، بلکه یک عمر هنر در سفر. او ادامه می‌دهد: بعد از آن به کلات نادری رفتیم، فرش کردن کلات نادر هم ماجرای جالبی بود. اگر به کلات نادری رفته باشید حتما دیده‌اید آجرهای کف آن شش‌ضلعی است. ما آن آجرها را به روش خاصی در مصلی مشهد پختیم و در کلات نادر فرش کردیم. ما در مصلی مشهد حتی کاشی‌پزی هم می‌کردیم که کوره‌های آن هنوز وجود دارد. آن زمان بردن آجرها از مشهد تا کلات کار ساده‌ای نبود. امکانات مانند الان نبود که دو ساعته به کلات برسیم. نه جاده، جاده درستی بود و نه ماشین. در آنجا فقط یک ماشین امکان رفتن داشت ظهر که ماشین حرکت می‌کرد 12شب به کلات می‌رسیدیم.