امام رضا (ع) - صفحه 74

برگی از تاریخ نقش زنان در بازار داد و ستد مشهد
چه کسی فکر می‌کرد یک برگه بی‌ارزش در داد و ستد روزانه بازار محلی، یک روزی سند تاریخی و هویتی برهه‌ای از زمان بشود؟ برگه‌هایی که با دورریختنی‌ها همراه نشده‌اند و در صندوقچه‌های انباری باقی مانده‌اند، این روزها سندی شده‌اند و سر از اتاق‌های ایزوله درآورده‌اند و بار هویتی یک زمان به‌خصوص را به دوش می‌کشند. شمار این اسناد کم نیست و به بیش از 200 هزار رسیده‌ است. به طور کلی در تعریف سند باید گفت سند تاریخ، هویت ملی، فرهنگی و اقتصادی یک شهر و کشور است و یکی از منابع تجدیدناپذیر برای تدوین تاریخ گذشته است.
نان و ماست؛ نذر 300ساله گنبدخشتی
«یادم می‌آید وقتی هفت‌هشت سالم بود، در حیاط خانه‌مان تئاتر یوسف و زلیخا اجرا شد. خانه سیصدمتری‌مان پر شده بود و حتی پشت‌بام همسایه‌ها هم مردم جمع شده بودند. هنوز هم صحنه‌ها و نورپردازی‌های عجیب آن را یادم می‌آید. حالا اما به‌جای آن خانه بزرگ و آدم‌هایش هتل و مهمان‌سرا ساخته‌اند.» این‌ها را جعفر منسوب‌آستانه می‌گوید؛ کسی که به‌سبب ۲۸سال خادمی گنبدخشتی، شده است صندوقچه اسرار و تاریخ سال‌های ۱۳۳۰ به بعد.
علامه حافظیان؛ بانی چهارمین ضریح حرم مطهر امام هشتم بود
ضریح مطهری که تا آغاز دهه هشتاد، دست‌به‌سینه مقابلش خم می‌شدیم تا از سر ارادت سلامی به سلطان خراسان بدهیم، هنر اندیشه مردی بود که ارادتش به اهل‌بیت(ع) مثال‌زدنی بود؛ بزرگ‌مردی که از سر همین ارادت طرح نخستین ضریح طلایی امام‌رضا(ع) را در سال‌های ابتدایی دهه1330 داد تا جای ضریح فولادی را بگیرد؛ عارفی به نام علامه سید ابوالحسن حافظیان که اقدامات افتخاری‌اش برای جدش حضرت‌رضا(ع) بود.
حسینیه بی‌فرش مشهد
داستان حسینیه ممد(محمد) سرخه شنیدن دارد. حسینیه‌ای که 100سال پیش ساخته شده و یکی از حسینیه‌های به‌نام محله عیدگاه است. دلیل انتخاب این حسینیه معماری آن نیست، چرا که این حسینیه معماری خاص یا معمار به‌نامی ندارد، بلکه دلیلش به خاطر نام حسینیه است. حسینیه‌ای که تا دلتان بخواهد، حرف و روایت دارد. روایت‌ها از بانی و خیری که اتفاقا مشهدی هم نبوده و در این شهر غریب بوده است
معلم دبستان رئیس جمهور: «سید ابراهیم» باادب و بااستعداد بود
محمدتقی میرحافظ که معلم خیلی از بزرگان مشهد و شخصیت های برجسته در کلاس اولشان بوده است. معلم آیت الله سیدابراهیم رئیسی، رئیس جمهور کشورمان، در کلاس اول نیز بوده است.
 50سال پیش به عشق امام هشتم(ع) از افغانستان به ایران آمدم
بیش از 46سال است که در همین مغازه اجاره‌نشین است و میوه‌فروشی دارد. مغازه زرق و برق خاصی ندارد و آن بالای مغازه هم نام نوه‌اش روی بنر چاپ شده است. اجاره‌اش زیاد است ولی بغض می‌کند و می‌گوید: تکیه‌ام به خدا و امام هشتم(ع) است. اینجا غریب بودم و سال‌های سال است که در این مغازه کاسبی می‌کنم و وا نمانده‌ام. درباره اینکه چطور 46سال در همین شغل مانده است می‌پرسم، می‌گوید: کاسبی این مغازه یعنی با کم ساختم. قدیمی‌ها می‌گفتند کم بخور مدام بخور.
مهمات ما‌ ایمان بچه‌ها بود
رزمنده‌های ایرانی قصد کرده بودند در عملیات والفجر8 پیروز شوند و همین هم شد، اما آن نبرد نابرابر سخت پیش می‌رفت. باران آن شب به دادشان رسید. رطوبت، گازهای شیمیایی عراق را خنثی می‌کرد. فرمانده‌ها می‌گفتند بزرگ‌ترین عملیات جنگ همین عملیات بود که تا 29فروردین1365 یعنی 75روز ادامه داشت. گلوله‌ها و ترکش‌های زیادی به رزمندگان ایرانی شلیک شد. حوالی 1:30دقیقه اولین شب عملیات،‌ یعنی 20بهمن‌ماه، یکی از آن گلوله‌ها بر سینه‌ علی کاشانی محمدی اصابت کرد.