حرم مطهر - صفحه 74

سفره ماندگار «آقا‌بزرگ»و «شاه‌باجی‌خانم»
سید محمد نوربخش نوه صدیقه خانم، دختر سوم آقا بزرگ است. می‌گوید: پدربزرگ خوش‌چهره بود و با اینکه سنش زیاد نبود اما محاسنش سفید شده بود. صورت مهربان و اخلاق خیلی خوبی داشت. بسیار معتقد و مؤمن بود. دو پسر و هشت دختر داشت و برای همین نوه و نبیره زیاد دارد. بعد از فوت مادربزرگم فاطمه امیدوار که به «شاه باجی خانم» معروف است دخترها به نوبت پیش پدر می‌رفتند تا از او مراقبت کنند. ما چشم می‌کشیدیم کی نوبت مادر ما می‌شود تا پیش پدربزرگ باشیم و به ما خوش بگذرد. رفتار پدربزرگ برای آقای نوربخش درس زندگی بوده و از ایمان و صداقت تا مردم داری را از او الگو گرفته است.
هم صدابودن گروه خادم الرضا(ع)
وقتی به شکل گیری گروهشان فکر می کنند می بینند چقدر زود گذشت، پنج سال! بعد از این مدت حالا به پختگی رسیده اند و اجراهایشان مقبول همه واقع می شود. نه تنها خانواده هایشان، بلکه دوست و آشنا به کار آن ها افتخار می کنند. این را بچه های گروه سرود خادم الرضا(ع) می گویند که به مناسبت دهه ولایت در بوستان ها و مساجد شهر برنامه دارند و در این 10شب اجراهای مختلفی داشته اند. این گروه سرود از یک حرکت کوچک در دل مسجد امام رضا(ع) در محله طرق شکل گرفت.
کوچه پر رفت و آمد طلاب در خیابان آیت‌الله بهجت3
یکی از محدوده‌هایی که هنوز هم حضور طلاب در آن زیاد به چشم می‌خورد، همین کوچه است. کوچه‌ای در خیابان آیت‌الله بهجت3 که به‌واسطه وجود مدرسه علمیه امام‌رضا(ع) و همچنین دو خانه شخصی که وقف اسکان طلاب شده‌، محل رفت‌وآمد بسیاری از طلبه‌هاست.
گشت‌وگذار شبانه زائران در شب‌بازار
قدم‌زدن زیر سقف آسمان همراه با خنکای مطبوع تابستانی آن هم در نزدیک‌ترین نقطه به حرم‌مطهر شرایط را مهیا می‌کند تا شب‌بازار قدیمی مشهد رونق بگیرد.اینجا شارستان شهید شوشتری است که یک‌طرف آن به‌واسطه شب‌بازار پر از جمعیت است. شب‌بازاری که با همه سختی‌ها و جابه‌جایی‌هایش هنوز بعد از هجده سال زنده است. همه‌چیز در این بازار پیدا می‌شود؛ از عروسک و اسباب‌بازی بگیرید تا لباس و بدلیجات و ابزار کار.
پرونده ملک‌الشعرای بهار؛ سیاستمدار، شاعر و روزنامه‌نگار معاصر
محمدتقی بهار، معروف به ملک‌الشعرا در ۱۳ ربیع‌الاول ۱۳۰۴ قمری دیده به جهان گشود. او از چهارسالگی به مکتب‌خانه رفت و در مدت‌زمانی کوتاه علاوه بر خواندن و نوشتن، قرآن را نیز فراگرفت. بهار که از همان سال‌های جوانی فعالیت‌های مطبوعاتی و سیاسی خود را آغاز کرده و از طریق کتب و مجلات نوانتشار مصری، با افکار و اندیشه‌های جدید آشنا شده بود، پس از استقرار مشروطیت، به مشروطه‌خواهان پیوست. او در طول عمر پرثمر و البته پر فراز و نشیب خود، چندین روزنامه منتشر کرد و در چندین دوره مجلس به‌نمایندگی از مردم شهر‌های مختلف انتخاب شد.
پروانه بهار: هیچ‌وقت پهلوی‌ها را نمی‌بخشم
هیچ‌وقت تصویر روزی را که نیروهای حکومت پهلوی به خانه ما آمدند، فراموش نمی‌کنم. بیش از پنج سال نداشتم که یک روز صبح زود در فصل زمستان با وحشت زیاد از خواب پریدم. صدای بلندصحبت‌کردن چند مرد با بستن محکم در حیاط مرا از خواب بیدار کرد. در همین موقع مهرداد هم از خواب پرید. هر دو به طرف راهرویی که میان اتاق ما و اتاق خواب پدر و مادرم بود، دویدیم. پنجره بسته بود و قد ما به شیشه پنجره نمی‌رسید. مهرداد متکای خودش را به طرف پنجره کشید، هر دو روی متکا ایستادیم و به طرف حیاط نگاه کردیم.
ملک‌الشعرای بهار از نگاه «چهرزاد»، کوچک‌ترین دختر بهار
زندگی بهار فرازونشیب‌های بسیاری داشت؛ گاهی در لباس شاعری خوش‌بیان قلم می‌زد و گاهی به‌عنوان سیاست‌مداری وطن‌پرست جلو استبداد زمانش می‌ایستاد. چهرزاد بهار، آخرین فرزند محمدتقی بهار، اکنون در قید حیات است و در تهران زندگی می‌کند. او سال‌های آخر عمر پدرش را به‌خوبی درک کرده است و حتی در مواقعی برای پدرش روزنامه می‌خواند و پدر را از اتفاقات روز آگاه می‌کرد. در گفت‌وگو با چهرزاد بهار برخی زوایای زندگی محمدتقی بهار را بررسی کردیم.