نانواییها، بقالیها، کارگران وکارمندان و همه و همه مثل یک روز عادی به کار مشغول شدند اما روز یکشنبه ۱۰دی سال ۵۷ همه چیز عادی نبود.
در مطبوعات و کتابهای تاریخی از این بخش شهر به نام اراضی پادگان یاد شده است. ساختمانهای این پادگان را در دوره قاجار؛ روسها و انگلیسیها ساخته بودند و در زمان پهلوی با تشکیل ارتش، ساختمانهای جدید جایگزین آن شدند. اکنون پادگان لشکر ۷۷ در این محله قرار دارد. پیش از انقلاب این محله را به نام «پهلوی» میشناختند.
سواره باشید یا پیاده، فرقی نمیکند، جلوی شما را میگیرند و دلارهایشان را به رخ میکشند تا شاید وسوسه شوید و پای خرید دلار توقف کنید.
این معلم فیزیک نهتنها در فضای مجازی به دانشآموزانش درس میدهد، بلکه دوباره همان درسها را در خانه تدریس میکند و در دیگر شبکههای اجتماعی برای دانشآموزانش میفرستد، مبادا یکی از آنها بهدلیل مشکل اینترنت نتواند به محتوای کلاس دسترسی پیدا کند. او در کارش جدی، اما مهربان است. همیشه تلاش میکند تا دانشآموزانش درس را یاد بگیرند نه اینکه حفظ کرده و نمرهای کسب کنند.
گلایه شهروندان از پمپ بنزین انتهای خیابان شهید نامجو و ترافیک پمپ گاز انتهای خیابان ثامنالائمه است. برخی از آنها بهاندازهای شاکی هستند که چیزی از بمب ساعتی کم ندارد و چهبسا ممکن است زودتر از پمپها حادثهساز شوند.
سردر بیمارستان امام رضا علاوه بر تاریخی بودن بنایش، نمادی از مقاومت و گذشت مردم و کادر درمان است که با بنای این سردر تلاش داریم خدماتشان را ثبت کنیم.
سردار اکبر نجاتی از همان روزهای نخست جنگ به جبهه رفته و با آنکه پای راستش را از دست داده، تا آخر کارزار، لحظهای سنگر را خالی نکرده است. این روایت از لحظه بعد از فتح خرمشهر است که سردار وارد شهر شده است. آنقدر از دیدن شهر یا به قول خودش آن «ویرانه» شوکه شده بودند که تا ساعتها در گوشه و کنار میگشتند و به حال شهری که روزی عروس شهرهای ایران بود افسوس میخوردند.
زمان جنگ تحمیلی اگر اشتباه نکنم نزدیک همین میهمانسرا جنگزدههای جنوب از شهرستان شادگان آمده و در اینجا جمع شده بودند. همسایهها به آنها آب و برق داده بودند. یک تنور انتهای خانه داشتیم که زنها برای پختن نان در آنجا جمع میشدند و دور هم نان میپختند.