علی میرزاییمقدم روزهای بازنشستگیاش را میگذراند. او قبلا کتابفروش بوده است و کنارش جانماز و مهر میفروخته است.میگوید: یک روز داخل حجره کتابفروشی نشسته بودم. طلبه جوانی برای خرید قبا وارد مغازه شد.
کنار بانک ملی فعلی در خیابان سعدی کوچه باریکی قرار داشت که گوارگاه سراب نامیده میشد. گوارگاه مکانی بود که احشامی مانند گاو و گوسفند در آنجا نگهداری میشد. گاریهای اسبها در این کوچه استقرار داشتند.
در نوشتار زیر به بهانه هفته کتابخوانی سه کتابفروشی، سه کتابخانه و سه انتشارات مشهد را کوتاه معرفی کردهایم.
داخل مجتمع زیستخاور و در طبقه منفی یک مجتمع، کتابخانه «گلستان» قرار دارد جایی که «محمد اقبال» یکی از کتابفروشهای قدیمی مشهد در آن -به قول خودش- کتاب هدیه میدهد.
بدون شک بسیاری از کتابخوانهای شهر حداقل یکبار سروکارشان به محمد رجبی یا به قول خودش «محمد آرزونفروش» افتاده است. او که خوره فیلم و کتاب بوده، در جوانی تصیم گرفت خودش کتابفروش شود.
هیچکس مثل عباسعلی پاسبان جرئت سرمایهگذاری برای انتشار کتابهای قطور و پرحجم را نداشت؛ به همین دلیل کتابفروشیاش، گعده استادان دانشگاه بود و اهل فن.
اسدالله غفوریثانی داستان کتابفروششدنش را که در ادامه به راهاندازی جمعهبازار کتاب منتهی شد، اینطور روایت میکند: من و آقایان مقدسی، سیدآبادی، امیری، آخوندی و... در زیرزمین پاساژ مدرس مغازه داشتیم.