کد خبر: ۱۱۵۵۳
۰۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۰
کتابفروش محله رضاییه قبا فروش شد

کتابفروش محله رضاییه قبا فروش شد

علی میرزایی‌مقدم روز‌های بازنشستگی‌اش را می‌گذراند. او قبلا کتاب‌فروش بوده است و کنارش جانماز و مهر می‌فروخته است.می‌گوید: یک روز داخل حجره کتاب‌فروشی نشسته بودم. طلبه جوانی برای خرید قبا وارد مغازه شد.

تاکید می‌کند وقت گفت‌و‌گو و دیدار قبل از نماز باشد. مرام و مسلک خاصی دارد حاج‌آقا. ریتم حرف زدنش هم مثل نگاه و رفتارش آرام و باطمأنینه است. شاید بر‌می‌گردد به شغلی که سال‌هاست با آن دمخور بوده و جریان جالبی برای تعریف کردن از آن دارد. گفتگوی ما یک روز باران‌خورده اردیبهشتی در حجره کوچک و ساده‌ای که حاج‌آقا از دور ناظرش است و مدیریتش می‌کند، انجام می‌شود. حجره را فرزند حاج‌آقا میرزایی می‌چرخاند که طلبه‌ای جوان است و حالا مشتری‌های زیادی در وحدت مشهد دارد.

یک لیوان آب باعطوفت ما را شرمنده مهمان‌نوازی ساده و بی‌ریایی می‌کند که پدر و پسر، میزبانی آن را در محله رضائیه برعهده دارند. هر‌چند حرف‌های حاج‌آقا درباره گذشته محله، مسیر گفت‌و‌گو را از جریان اصلی‌اش جدا می‌کند، این گفت‌و‌گو خواندن دارد و شنیدنی است.

 

رضائیه این شکلی پاگرفت

حاج‌آقا روز‌های بازنشستگی‌اش را می‌گذراند. او قبلا کتاب‌فروش بوده است و کنارش جانماز و مهر می‌فروخته، اما بیشتر از آن فعال فرهنگی و مذهبی است و میان اهالی این‌طور شهرت دارد. علی میرزایی‌مقدم که حالا مویی سفید کرده است و کهن‌سالی شیرینی دارد، کلی حرف و تجربه از روزگار رفته‌اش دارد. او که متولد و ساکن محله رضائیه است، اطلاعات خوبی درباره سرنوشت و گذشته محله دارد. به قول خودش، با بزرگ شدن او محله نیز بزرگ و آباد شده است؛ محله‌ای که روزگاری خارج از حصار شهر قرار گرفته بود و ساکنان اولیه آن پناهندگانی بودند که برای فرار از قحطی و گرسنگی در پناه امام‌رضا (ع) آرام‌وقرار گرفته بودند. حاج‌آقا قبل از هر شروعی دوست دارد درباره این گذشته حرف بزند؛

«هشت‌سالگی من دیوار قدیمی و حصار شهر که به آن بره (باره) می‌گفتند، هنوز وجود داشت. دیواری که به‌گفته پدربزرگم، در دوره نادرشاه ساخته شده بود و با چند دروازه محکم تنها محل‌های ورود و خروج به شهر را تشکیل می‌داد. دروازه پایین‌خیابان یکی از دو دروازه مشهور مشهد بود که تا اوایل حکومت پهلوی اول پابرجا بود و در این زمان به‌خاطر گسترش و توسعه شهر مقداری از دیوار‌ها را اهالی خراب کردند. بیشتر دوران کودکی من در میان دیوار‌های همین باره تازه‌ویران‌شده گذشت. پهنای این حصار به اندازه‌ای بود که درشکه‌های جنگی و اراده‌های توپ به‌راحتی بر روی آن حرکت می‌کردند. آن زمان هنوز محله‌ای به نام رضائیه وجود نداشت.

بیرون حصار، زمین‌های وسیع و بایری بود که کسی ساکن آن نبود و بیشتر زباله‌های مردم شهر در آنجا ریخته می‌شد. هم‌زمان با سال‌های اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، قحطی و گرسنگی گسترش یافت. تعدادی از خانواده‌های قاینی به طرف مشهد حرکت کردند و در این محل ساکن شدند. مردم مشهد و روحانیان به کمک آنها آمدند و با ساخت خانه و جمع‌و‌جور کردن مایحتاج زندگی، اوضاع روبه‌راه‌تری پیدا کردند. در این میان تعدادی از طلبه‌های جوان حوزه علمیه مشهد تلاش زیادی برای ساخت خانه و کمک به آنها انجام دادند؛ هرچند شایع شده بود خانواده‌های مهاجر مبتلا به بیماری‌های واگیر مثل وبا، طاعون و... هستند.»

 

کتابفروش محله رضاییه که قبا می‌فروشد

 

نشد طلبه شوم

در خانواده ما این موضوع قوت بیشتری داشت. پدرم وقت نماز خواندن عبا (لباس روحانیت) روی شانه‌اش می‌انداخت، چون اعتقاد داشت خواندن نماز با این لباس ثوابی چندبرابر دارد و من از همان زمان عاشق طلبگی بودم، اما طلبه نشدم و این جریان دلایل مختلفی داشت ولی همیشه آرزو داشتم حالا که خودم طلبه نشدم، فرزندانم وارد این حوزه و رشته شوند که خوشبختانه دختر و پسرم آرزوی همیشگی مرا برآورده کردند و طلبه شدند. حاج‌آقا از ماجرایی تعریف می‌کند که موجب پاگرفتن یک حجره خاص بین این همه شغل متفاوت می‌شود؛ ماجرایی که به تولیدوفروش لباس روحانیت منجر می‌شود. می‌گوید: یک روز داخل حجره کتاب‌فروشی نشسته بودم. طلبه جوانی برای خرید قبا وارد مغازه شد. تا آمدم به او پاسخ منفی بدهم، چشمم به لباسی افتاد که برای پسرم خریده بودم.

از اینکه طلبه دست خالی بر‌نمی‌گردد، ذوق‌زده شدم. با خوشحالی لباس را برداشتم و به طلبه جوان دادم. این موضوع اولین جرقه فروش لباس روحانیت در مغازه کتاب‌فروشی را زد. روز بعد برای سفارش و دوخت چند دست لباس به دیدن یکی از دوستان قدیمی رفتم. اتفاقا استقبال خیلی خوب بود و لباس‌ها با سرعت به فروش رسید. اشتیاق برای خرید تا آنجا بود که تصمیم گرفتم جایی جداگانه برای فروش لباس روحانیت اختصاص دهم و این‌طور بود که این حجره پاگرفت.

قصاصی که بخشیده شد

از همان گذشته اعتقاد مردم بر این بوده که لباس روحانیت پوشش خاص و شایسته احترام است؛ به‌ویژه اگر روحانی از طبقه سادات بود، احترامش چندبرابر بود. برخی اهالی اعتقاد عجیبی به سادات روحانی داشتند و نفسشان را گرم می‌دانستند، برای همین در شرایط خاص و بیماری‌های لاعلاج به آنها مراجعه می‌کردند. هنگام مشاجره و نزاع هم اولین جایی که برای وساطت به فکرشان می‌رسید، مراجعه به روحانیان بود. یادم است در یکی از نزاع‌های محلی دونفر کشته شده بودند و ولی‌دم خواستار قصاص بود. چند نفر از روحانیون و سادات محله واسطه قرار گرفتند و خانواده مقتولان به‌خاطر قداست مقام روحانیان و احترامی که برای آنها قائل بودند، از قصاص گذشتند.

 

در ایران لباس روحانیون شیعه همان پوششی است که شیخ طوسی (عالم بزرگ شیعه) هزار سال قبل داشته است

این حجره خاص روحانیت است

حرف از ویژگی‌های لباس روحانیت که می‌شود، می‌گوید: لباس‌های روحانیت دو دسته کلی را شامل می‌شوند؛ لباس روحانیون شیعه و لباس روحانیون سنی که با هم متفاوت است. در ایران لباس روحانیون شیعه همان پوششی است که شیخ طوسی (عالم بزرگ شیعه) هزار سال قبل داشته است؛ همان عمامه، عبا، قبا، پیراهن، شلوار و نعلین (کفش) و بعد تعریف می‌کند: تا مدتی قبل کارگاه‌های دستی عبابافی در شهر‌های مذهبی مثل مشهد و قم فعالیت می‌کردند و مرغوب‌ترین عبا‌ها در این کارگاه‌ها تولید می‌شد، اما امروز فعالیت کارگاه‌های دستی کمتر شده است، با این وجود عبا‌های دست‌ساز به علت استفاده از الیاف طبیعی پنبه و پشم و... هنوز هم مرغوب‌ترین نوع عباست.

عبا‌های دست‌دوز کیفیت عالی و عمر طولانی دارند. طلاب هم اگر تمکن مالی داشته باشند، به خرید عبا‌های دست‌دوز تمایل بیشتری نشان می‌دهند؛ البته شهر‌های یزد و کاشان تولید‌کننده بودند که حالا کمتر شده است، با این وجود هنوز هم عبا‌های دست‌ساز قم مرغوب‌ترین نوع عباست.

عمامه (شال) از لوازم اصلی لباس روحانیت است، تا جایی که اولین عمامه‌گذاری باید در مراسم خاص و توسط استادان و علمای برجسته حوزه انجام شود. جنس و طول عمامه بستگی به سلیقه روحانی دارد، اما به‌طور معمول نباید کمتر از ۶ متر باشد. بستن عمامه کار بسیار سختی است و افراد غیرطلبه بدون آشنایی قبلی قادر به انجام آن نیستند.

او در این‌باره خاطره‌ای به‌یادماندنی از روز‌های انقلاب تعریف می‌کند: «اوایل انقلاب عده‌ای از ساواکی‌ها برای شناسایی انقلابی‌های محله، ملبس به لباس روحانیون وارد جلسات مذهبی می‌شدند. اتفاقا یکی از انقلابی‌های مجلس، موضوع را فهمیده بود و در یکی از جلسه‌ها برای رسوا کردن یک ساواکی به‌عمد عمامه روحانی‌نما را به زمین انداخت. مرد هر‌چه تلاش کرد که عمامه را دوباره ببندد، نتوانست و به‌ناچار از مجلس خارج شد.»

نعلین از دیگر ملزومات روحانی است که جنس مرغوب آن از چرم خام است. مرغوب‌ترین نوع آن نعلین دست‌دوزی‌شده تبریز است؛ البته امروز عبا، قبا، نعلین و... چینی هم به‌فراوانی در بازار موجود است!

 

کتابفروش محله رضاییه که قبا می‌فروشد

 

دامادی با لباس طلبگی

محسن میرزایی‌مقدم، پسرحاج‌آقا به‌علت کهولت سن پدر جانشین او شده است و حجره را می‌چرخاند. خوبی‌اش این است که خودش طلبه است و شیفته روز‌های طلبگی و روحانیت. او روز‌های متفاوتی از یک شغل متفاوت دارد که به‌خاطرش مانده است. یک روز طلبه نوجوانی به مغازه آمد و از من خواست یک دست لباس کامل به او بدهم.

در این هنگام مرد میان‌سالی همراهش وارد مغازه شد و با او شروع به گفت‌و‌گو کرد. مرد میان‌سال (پدر طلبه) رو به من کرد و گفت: هفته دیگر قرار است ازدواج کند. کت‌وشلوار دامادی هم برایش خریده‌ایم، اما او راضی نمی‌شود و می‌گوید: می‌خواهد در شب دامادی، لباس طلبگی بپوشد. من که تعجب کرده بودم، به علاقه و عشق این نوجوان به لباس روحانیت غبطه خوردم.

یک‌بار هم چند نوجوان خریدار بودند و سفارش لباس دادند. موقع خرید یکی از بچه‌ها به بقیه گفت: خدا کند اندازه آقای موسوی بشود! با لبخند گفتم: اگر خودش بیاید، بهتر است. در این لحظه یکی از بچه‌ها گفت: ما این لباس را به‌خاطر قدردانی از روحانی محله که به ما قرآن یاد می‌دهد، می‌خریم و نمی‌خواهیم متوجه موضوع

بشود. این دو خاطره باعث خوشحالی من شد، چون نشان‌دهنده احترام به مقام و لباس روحانیون است و اینکه آنها هنوز برای مردم معتمدند.

 

* این گزارش در شماره ۱۴۷ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۲۱ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴منتشر شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44