منطقه ۱۰

منطقه ۱۰

منطقه مهندسی‌ساز

قرارگرفتن در یکی از مبادی ورودی پرتردد شهر (بزرگراه آزادی)، آب‌وهوای مناسب، ساخته‌شدن معابر و ساختمان‌های منطقه براساس اصول و ضوابط شهرسازی، وجود قطعات به‌نسبت زیاد زمین‌های با کاربری فضای سبز و در نتیجه برنامه‌ریزی برای افزایش سرانه فضای سبز، منطقه ۱۰ را به منطقه‌ای خوش‌نشین و مملو از مجتمع‌های مسکونی تبدیل کرده است. این منطقه به‌دلیل در بر گرفتن تعداد زیادی از مجتمع‌های تفریحی آبی و استخر‌های سرپوشیده، به منطقه تفریح‌های آبی مشهد معروف شده است. ویژگی دیگر منطقه ۱۰ وجود مراکز درمانی مجهز مانند بیمارستان رضوی، بیمارستان عباس ناظران و... در آن است که به گردشگری سلامت در این منطقه رونق می‌بخشد. قرارگرفتن شهر سنگ و همچنین تعداد زیادی واحد‌ صنعتی در این منطقه ظرفیت اقتصادی مناسبی را برای تولید و رونق اقتصادی در این منطقه ایجاد کرده است.
این منطقه با داشتن شماری از دانشگاه‌های مهم، یکی از قطب‌های علمی و دانشگاهی در مشهد است. در مساحت ۲۳۳۳ هکتاری منطقه ۱۰ شهرداری مشهد ۲۹۷ هزار نفر زندگی می‌کنند.

اگر شهردار می‌ماندم نمی‌گذاشتم قاسم‌آباد به این شکل درآید
اکبر صابری‌فر، که در ابتدا و انتهای دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ شهردار مشهد بوده می‌گوید اگر پایبندی به طرحی که از ابتدا برای قاسم‌آباد وجود داشت، ادامه می‌یافت، با همان شیوه سرسختانه‌ای که او به آن شهرت داشت، امروز به‌جای الهیه به قاسم‌آباد می‌گفتند «سجاد دوم». مشکل دوره دوم مدیریت من همین بود که ۹ خرداد پیش آمد و من قاطعانه عمل کردم. الان هم اگر شهردار بشوم، دوباره خراب می‌کنم. قانون می‌گوید شهرداری موظف است از هرگونه احداث بنای غیرمجاز جلوگیری کند. اگر از من حمایت کرده بودند، امروز یک‌ونیم میلیون حاشیه‌نشین نداشتیم.
تهیه آجر ساختمانی با زباله‌های سمج
طرح آجر بومیار یا اکوبریک به صورت پایلوت و نمادین در منطقه10 و در مدرسه ما اجرا شد و به‌زودی در سایر مدارس شهر اجرا می‌شود. هدف از این طرح کمک به محیط زیست و استفاده از زباله‌های بازیافت‌نشدنی در ساخت سازه‌ها و المان‌های شهری و مکان‌های بازی برای کودکان است. این بطری‌ها به جای آجر در سازه‌‌ها استفاده می‌شوند. به این طرح آجربومیار یا اکوبریک می‌گویند.
120 المان شهری هنر علی لایقی است
علی لایقی، طراح پوستر می‌گوید: وارد هنرستان که شدم استادم گفت در هنر به دنبال پول نباشید، اگر برای پول آمده‌اید، پرونده خود را بگیرید و جای دیگری سراغش بروید. او به ما آموخت به عنوان هنرمند باید دیدی متفاوت داشته باشیم و بالاتر از دید عموم جامعه به زندگی نگاه کنیم. حقیقت این است که هنرمند باید باید وسعت و عمق نگاهش را گسترش دهد و جلوتر از دیگران ببیند. اولین مبحث مبانی هنر فرق بین دیدن و نگاه کردن است. عموم شهروندان جامعه با چشمان خود می‌بینند، اما هنرمند نگاه می‌کند. نگاه کردن همراه با تفکر، بررسی و تحلیل کردن است.
 جانباز استوار؛ روایتی از زندگی علیرضا صادقی که 11بار مجروح شده است
علیرضا صادقی می‌گوید: دردهای یک جانباز برایش همیشگی است و تمامی ندارد. اما چیزی که اهمیت دارد، این است که دارو و درمان‌های موقتی می‌تواند تسکین این دردها باشد؛ ولی متأسفانه افزون بر اینکه داروهایم به راحتی پیدا نمی‌شوند و کمیاب هستند، هزینه بالایی هم دارند که از پس پرداخت آن‌ها برنمی‌آییم. بیمه‌ ما بنیاد است که با توجه به اینکه یک جانباز بیمار به درمان و مراقبت نیاز دارد، هرجایی مراجعه می‌کنیم، می‌گویند قرارداد ما با بیمه تمام شده است و باید آزاد حساب کنید.
از «بهارآباد» تا «بحرآباد»؛ روایتی از ماجرای عجیب الحاق روستای بهرآباد به شهر مشهد
روستای بحرآباد یا آنچنان‌که بومی‌های قدیمی آن می‌گویند «بهرآباد» یا «بهارآباد»- وجه تسمیه آن به علت آب و هوای خوش و قنات‌های متعددی بوده که داشته است- یکی از همان روستاها بود که اربابش، محمد حبیب‌اللهی، توانست قبل از انقلاب سفید شاه تمام 1100 هکتار «بهرآباد» را قطعه‌بندی و از اصلاحات ارضی حفظ کند. حبیب‌اللهی از اولاد حاج میرزا حبیب‌ا... مجتهد معروف خراسانی و از رهبران دینی معروف مشهد در عصر مشروطه بود.
شهر سنگ بر گُرده‌ پهلوان حسنعلی غلامی می‌چرخید
حاج آقا برای همه ما الگو بود. یادم است پدرم یک بار معامله سنگینی با او انجام داد و قله‌ای را به پهلوان حسنعلی غلامی فروخت. بعد فهمیدیم قیمت قله‌ها گران‌ شده است. مرحوم غلامی آمد به پدرم گفت: این‌طوری ضرر می‌کنی، بیا یک چیزی بیشتر بگیر که پدرم گفت: نه دیگر، صحبت کردیم. چند نفر بیشتر نبودند در شهر سنگ که بچه‌ها قلبا دوستش داشتند. یک روز خانه یکی از کارگران شهر سنگ آتش گرفت و با خاک یکسان شد. ظرف 3 روز برایش پول جمع کرد و از نگرانی و استرس درآمد. اول خودش مبلغی می‌گذاشت، بعد می‌رفت سراغ بقیه.
بیابان قاسم‌آباد در دهه 80 با حضور جانبازان آباد شد
بنیاد که زمین‌ها را بین جانبازان تقسیم کرد، دو تا راه جلوی ما گذاشت، گفت یا خودتان بروید زمین‌ها را تقسیم کنید و سهم همدیگر را بخرید و بسازید، یا اینکه کار ساخت‌وساز را به من واگذار کنید. آن خانه‌های دو طبقه‌ آجرسفال که هنوز تعدادی‌شان باقی مانده همان‌هایی است که بنیاد ساخت و تحویل جانبازان داد. تعدادمان خیلی زیاد نبود و نهایت 2000-1000نفر بیشتر نبودیم. در هرکوچه‌ای به زحمت یکی دو خانه ساخته شده بود و اینجا خلوتِ خلوت بود. پرنده پَر نمی‌زد.