یک میکروفن با نشان سازمان دانشآموزی پانا از بین جمعیت خبرنگاران بالا میآید. مسئول توجهش به آن جلب میشود. چشمهای سرگردانش دنبال صاحب دستی کوچک که میکروفون را گرفته است، میگردد.
حسنای کوچک از بین جمعیت، خودش را به مسئول میرساند و با همان هیاهوی همیشگی، سؤالات جنجالیاش را با اعتمادبهنفس میپرسد؛ سؤالاتی که خاص او هستند و قبل از آمادهشدن برای تهیه گزارش خبری، کلی برای آنها مشورت گرفته و با آنها کلنجار رفته است.
حسنا داریوش تاکنون مصاحبههای اختصاصی بسیاری با مسئولان استانی و کشوری گرفته است؛ گفتگوهایی با سرداررادان و مسئولان ردهبالای نیروی انتظامی در استان و کشور و برخی مسئولان شهری و استانی و وزرای کشور و گزارشهای میدانی از مناسبتهای مهم شهر مانند پوشش خبری در پایگاههای انتخاباتی. اما خودش میگوید آرزویش دیدار با رهبری و گفتوگوی اختصاصی با ایشان است.
حسنا که کلاس ششم را تمام کرده و ساکن محله حجاب است، چندماه پیش دوازدهمین مقام اول کشوری اش را به دست آورده است. او این عنوان را در چهارمین سال فعالیتش بهعنوان خبرنگار افتخاری پانا، در جشنواره فیلم عمار کسب کرده است. فیلم کوتاه «خانم مدیر» درباره زندگی و کار طاهره روضه، مدیر موفق مدرسه استثنایی همیاران صالحه است.
«رئیس جمهور شهید» تازهترین ویدیوی حسناست که در مراسم ترحیم شهید رئیسی تهیه شده است.
مادر حسنا، مادربزرگش و کوچکترین پسر خبرنگار کشور، یعنی برادر کلاساولی حسنا در دفتر خانممدیر حضور دارند.
طاهره روضه که خیلی پیشتر از اینکه در فیلم کوتاه خبرنگار کوچک استان، موفقیتهایش مطرح شود، طرفدار پروپاقرص پویشهای حسنا بوده است، میگوید: من همیشه پویشهای حسنا را در کانال پیشتازان دنبال میکردم و با همکاران و معلمها تحسینش میکردیم که چه دختر توانا و پرتلاش و باذکاوتی است.
یک روز حسنا به مدرسه ما آمد و به من گفت که میخواهد از زندگیام بهعنوان یک زن موفق برای «جشنواره فیلم عمار» فیلم کوتاه بسازد. خدا را شکر با موفقیت این فیلم در جشنواره عمار و مقام اول کشوری، زحمتهای این دختر خواستنی و پرتلاش جبران شد.
او با نگاهی مهربان به حسنا، حرفهایش را اینطور ادامه میدهد: روزهایی که حسنا روی فیلم من کار میکرد، من خیلی بیشتر از قبل، متوجه تلاش و نبوغ او شدم. میدیدم که در حیاط ارتباط خیلی صمیمانهای با بچههای استثنایی برقرار میکند و درباره من با آنها گفتگو میکند. تعامل با این بچهها کار آسانی نیست. بعد هم با صبر و حوصله سؤالاتش را از من پرسید و چندروز برای آن فیلم زحمت کشید. این همه پشتکار در دختری به سنوسال حسنا ستودنی است.
حسنا در ادامه صحبتهای خانم روضه میگوید: مادربزرگم، خانم روضه را میشناخت و برای تهیه فیلم «خانم مدیر»، او را پیشنهاد کرد و گفت بهدلیل آنکه مادر سه پسر است و ۱۰سال است که از ابتدای خدمتش در مدارس استثنایی تدریس میکند و همزمان در دانشگاه فردوسی هم دکترا میخواند، سوژهای عالی بهعنوان یک زن موفق است.
حسنا یک لحظه نگاهش سمت مادربزرگ و مادرش میچرخد. چشمانش برق شوق دارد. دستانش را دور گردن مادرش حلقه میکند و بعد بر گونه مادربزرگش بوسهای میزند و میگوید: من همه موفقیتهای این روزهایم را مدیون مادر و مادربزرگم هستم. خیلی برای پیشرفت من و سینا زحمت کشیدهاند. از بدو تولدمان مادرم حتی زمانهای زیادی که ماشین نداشتیم، من و سینا را بههرترتیبی بود، به کلاس ورزشمان میرساند تا موفق شویم.
در راه کلاس، خیلی وقتها دست من در دستش بود و سینای دوسهساله هم توی بغلش و ما را به کلاس میبرد، بدون اینکه خم به ابرویش بیاورد. کلاس اول، اما دانشآموز مامانجونم (مادربزرگم) بودم. او ۳۲سال سابقه معلمی کلاس اول را دارد و الان هم دوسالی میشود که معاون پرورشی است.
این همه پشتکار در دختری به سنوسال حسنا ستودنی است
او به همه بچههای کلاسش تأکید میکند که فعال باشند و در پویشهای دانشآموزی پیشتازان شرکت کنند.
الهام غنایی، مادر حسنا و پدرش احمدآقا همهجا پیگیر بودند تا بچهها در مسیر خوبی هدایت شوند و زندگی سالمی را پی بگیرند. داستان خبرنگاری حسنا، از کلاساول او شروع میشود که دانش آموز دبستان شهدای فرهنگی بود؛ «کلیپهای تصویری بسیاری از فعالیتهای خوب مدرسه و موضوعات متعدد پویشهایی که در کانال پیشتازان ناحیه۷ آموزشوپرورش پویش برگزار میشد، با کمک مادر و مادربزرگم تهیه میکردم.
اینطور بود که بعداز اعلام هر پویش داخل اتاقم میرفتم و یک طرح برای شرکت در آن پویش مینوشتم و بعد آن را به مادر و مادربزرگم هم نشان میدادم و با مشورتگرفتن سناریویی برای آن کلیپ مینوشتم.»
مسئول سازمان دانشآموزی، همان زمان که حسنا کلاس دوم است، به مشهد میآید و میخواهد کسی را که طی سال در همه پویشهای دانشآموزی شرکت کرده است، ببیند. حسنا میگوید: یک روز از آموزشوپرورش ناحیه۷ با مادرم تماس گرفتند و خواستند برای خوشامدگویی پیش ایشان بروم. ایشان به من میگفت «تو خیلی بااستعدادی و من تصمیم گرفتم در حکمی، تو را بهعنوان کوچکترین خبرنگار سازمان دانشآموزی کشور منصوب کنم.»
میگفتند از پویش نیکوکاری و پویش مربوطبه شهادت امامجعفرصادق (ع) که هردو آنها مقام اول کشوری را در پیشتازان آورده بود، خیلی خوششان آمده است.
حسنا از همان زمان به عنوان کوچکترین خبرنگار پانا در کشور منصوب میشود؛ «آن روز یکی از بهترین خاطراتم برای من رقم خورد، چون عاشق خبرنگاری هستم.»
مادر حسنا ماجرای آن کلیپ را که برای شهادت امامجعفرصادق (ع) تهیه کرده بودند، اینطور تعریف میکند: من و مادرم برای تهیه آن کلیپ، حسنا را تا حرم امامرضا (ع) همراهی کردیم. قرار بود عکسی از حرم امامجعفرصادق (ع) را به زائران امامرضا (ع) در آن روز خاص نشان دهیم و حسنا نظرشان را درباره تصویر بپرسد.
حسنا در ادامه حرفهای مادرش، آن تجربه را اینگونه تعریف میکند: من آنجا موفق شدم با سه نفر صحبت کنم، اما شاید به حدود پانزدهنفر برای گفتگو گفتم، ولی آنها موافقت نمیکردند و نه میگفتند. من وقتی نه میشنیدم، اصلا ناراحت و خسته نمیشدم و با خودم میگفتم شاید شرایطش را ندارند.
در حکمی، من را بهعنوان کوچکترین خبرنگار سازمان دانشآموزی کشور منصوب کرد
این کلیپ یکی از چهار پویش موفقی بود که آن سال به کسب چهاررتبه اول کشوری برای حسنا انجامید.
سال گذشته، طرحی به نام «مفاخر» در کانال کشوری پیشتازان اجرا شد که یک بخش آن شامل زندگینامه رهبر معظم انقلاب و بخش دیگر، زندگینامه چهارنفر از شعرای معاصر بود؛ «با خودم فکر کردم اطلاعات زندگینامه شعرا که همهجا هست؛ خوب است درباره زندگینامه رهبری، فیلم کوتاهی تهیه کنم تا همه بیشتر با ایشان آشنا شوند. خیلی دوست دارم روزی رهبر را از نزدیک ملاقات و با ایشان اختصاصی گفتگو کنم.»
اینجای کلام حسنا، برادرش سینا، میگوید: یکی از آرزوهای مهم من هم مثل خواهرم، دیدار با رهبری است.»
حسنا آن خاطره شیرین را تعریف میکند: مادربزرگم با ماشین شخصی، من و چهارپنجنفر از بچههای مدرسه را به خانه کودکی رهبری بردند. در خانه ایشان، آقای شمقدری بودند که زندگی آقا را برای ما روایت میکردند. من نکات مهم توضیحات ایشان را یادداشت کردم. بعد همه را خیلی سریع حفظ کردم و برای تدوین کلیپم، آنها را با صدای خودم روایت کردم. این کلیپ سال گذشته، مقام اول کشوری را کسب کرد.
مادر حسنا میگوید: مسئولان از تهران آمدند و در سالن آمفیتئاتر آموزشوپرورش خواستند حسنا تصویرهایی از مراحل زندگی رهبری را که در کلیپ ادغام کرده بود، بگذارد و بهعنوان راوی درباره آنها توضیح دهد. حسنا با صدایی رسا زندگی آقا را برای مخاطبان توضیح داد و آن کلیپ مقام اول کشوری را آورد. حسنا برای تهیه آن کلیپ، عکسهای رهبر معظم انقلاب را با راهنماییهای مادربزرگش طوری انتخاب کرده بود که بتواند از روی آنها بخشهای کلیدی زندگینامه ایشان را توضیح دهد.
سینا با شوق درباره کار هنرمندانه خواهرش برای تهیه فیلم کوتاه آن پویش میگوید: خواهرم همان زمان با کمک مادربزرگم، نمایشگاهی در مدرسه برگزار کرد که موضوعش زندگی رهبری بود. بچههای مدرسه هم بسیار از آن استقبال کردند. او آن روزها سر صف مدرسه هم درباره زندگی رهبر معظم انقلاب برای دانشآموزان توضیح میداد.»
چندماهی است برادر کلاس اولیاش، سینا داریوش، هم حکم خبرنگار افتخاری پانا را دارد و کلیپهای بسیاری از او در سایت سازمان دانشآموزی بارگذاری شده است. آنها برای بسیاری از گزارشهای خبری و پویشهایی که برای آموزشوپرورش تدارک میبینند با هم حضور پیدا میکنند و سینا هم تاکنون کلی کلیپ از گفتگوهای خودش با مسئولان در سایت پانا بارگذاری کرده است.
او همچنین خبرنگار ویژه مدارس استثنایی، سازمان محیط زیست و اولین خبرنگار دانشآموز پلیس در کشور هم هست و حالا عضو باشگاه دانشآموزی خبرنگاران پلیس است.
سینا خیلی دوست دارد خبرنگاری مثل خواهرش باشد، اما یک شغل دیگر هم هست که خیلی دوستش دارد؛ «دو ماه پیش وقتی سرداررادان برای دیدار محرمانه با خانواده شهدا به مشهد آمدند، ما را خبر کردند که برای پوشش خبری برویم. از موقعی که ایشان را دیدم، دوست دارم بعداز خبرنگاری، مانند ایشان پلیس شوم؛ چون ایشان برای مردم کشور خیلی زحمت میکشند.»
خانه هشتادمتری حسنا و سینا و پدر و مادرشان علاوه براینکه مکانی برای تبادل اطلاعات حسنا در خبرنگاری و عکاسی و تدوین با برادر کوچکش است، یک باشگاه کوچک ورزشی با کلی وسایل ورزشهای رزمی هم هست. حسنا و سینا بههمت مادرشان، که خودش هم پابهپای بچهها ورزش کرده و در همان رشته ورزشی قهرمان کشوری است، هردو از دوسهسالگی در رشته ژیمناستیک و کونگفو توآ تمرین میکنند و هر سهشان حالا به کمربند مشکی رسیدهاند.
حسنا میگوید: من ژیمناستیک و کونگفو کار میکنم. سینا هم همینطور.
حسنا در کنگفوتوآ حدود هفتمقام اول در استان و کشور و یک مقام بینالمللی در مسابقات آسیایی دارد و در ژیمناستیک یازدهمقام کشوری. سینا همانطورکه نگاهش به صورت خواهرش است، وقتی او کلامش تمام میشود، میگوید: من هم در ورزش کنگفوتوآ هفتمقام استانی و یک قهرمانی کشوری و یک قهرمانی مسابقات آسیایی دارم و در ژیمناستیک هم چند مقام استانی.
سال۱۴۰۲ حسنا در مدرسهاش بود که با مادرش تماس گرفتند که او سریع بیاید، چون الان هواپیمای احمد وحیدی، وزیر کشور، نشسته است و میخواهند از نمایشگاه دستاوردهای دولت سیزدهم در زیرگذر حرم بازدید کنند؛ «مامان سریع دنبالم آمد و من را برد. آن روز ما از ساعت ۴ تا ساعت ۹ شب در آن نمایشگاه ماندیم. بالاخره آقای وزیر آمد. بادیگاردها نمیگذاشتند که من جلو بروم. اما من هرطور شده، خودم را به ایشان رساندم.
جلو در اتاق جلسات به حسنا گفتند «تو چقدر پیلهای!»، اما آقای وحیدی اشاره کردند و گفتند بگذارید بیاید و سؤالاتش را مطرح کند
وقتی گفتم خبرنگار پانا هستم و مجوزم را نشان دادم، راضی شدند که گفتگو کنند. میخواستم مصاحبه اختصاصی بگیرم، اما زمان کم بود و نمیشد همه سؤالاتم را بپرسم. باید عکس هم میگرفتم. چون سؤالاتم تمام نشده بود، تا ساعت۱۱ آنجا ماندیم تا وزیر جلسهشان تمام شود و دوباره بتوانم اجازه گفتگو بگیرم.
مادر حسنا میگوید: جلو در اتاق جلسات به حسنا گفتند «تو چقدر پیلهای!»، اما آقای وحیدی اشاره کردند و گفتند بگذارید بیاید و سؤالاتش را مطرح کند. وزیر خیلی تعجب کردند که خبرنگاری به این کوچکی میخواهد با ایشان گفتگو کند. پرسیدند «کلاس چندمی و کدام مدرسه هستی؟» حسنا با افتخار گفت «کلاس ششم، مدرسه شهدای فرهنگی ناحیه۷».
حسنا سعی میکند از خبرنگارانی که از او بزرگتر هستند، یاد بگیرد و شاید بزرگترین درسی که از آنها یاد گرفته این است که «شمرده صحبت کنم و در کارهایم از بزرگترها مشورت بگیرم.» مادرش با لبخندی ادامه حرفش را میگیرد؛ «درست است که حسنا درزمینه خبرنگاری و عکاسی و تدوین آموزش دیده و خیلی چیزها را به برادرش هم یاد داده است، اما هنوز هم دوربین عکاسان را از کنار نگاه میکند که ببیند کادر عکسی که میگیرند چگونه است و خبرهای خبرنگاران دیگر را میخواند تا ببینند کدام دلنشینتر است.»
حسنا و برادرش سال گذشته با اتاق فکر کولهپشتی شهرآرا آشنا شدهاند. میگوید: آن کلاسها درزمینه خبرنگاری به من و برادرم بسیار کمک کرد. سینا در ادامه حرف خواهرش میگوید: خانم طیبه ثابت در آموزش خبرنگاری و داستاننویسی محشر است.
حسنا بعداز تمامشدن جمله برادرش، حرفهایش را اینطور ادامه میدهد: به ما میگفتند داستانهایی را بنویسید که ساخته ذهن خودتان است. برادرم در آن کلاس یاد گرفت داستانهای تخیلی خوبی بنویسد. خانم ثابت روی متنهایمان کار میکرد تا خیلی بهتر بنویسیم و کلاسشان بسیار تأثیر داشت.
* این گزارش چهارشنبه ۱۳ تیرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۶ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.