کد خبر: ۹۶۳۹
۰۹ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۵

همسایه‌ها پرستار سیدیحیی شدند

یک‌سالی می‌شود که پس‌از آن تصادف سخت، سیدیحیی در بستر بیماری افتاده و دیگر نتوانسته است از خانه بیرون بیاید، در این مدت همسایه‌ها از او مراقبت می‌کنند.

بیشتر ساکنان محله زرکش، سیدیحیی را با همان دوچرخه قدیمی‌اش می‌شناختند؛ دوچرخه‌ای که ضایعات محله را پس‌از جمع‌آوری روی آن می‌گذاشت و می‌برد بفروشد تا لقمه نانی برای خودش و همسرش در‌بیاورد، اما الان یک‌سالی می‌شود که دیگر بچه‌های محله او را ندیده‌اند تا صدایش کنند و آنچه را طی یک هفته جمع کرده‌اند، به او بدهند.

به گفته اهالی، یک‌سالی می‌شود که پس‌از آن تصادف سخت، سیدیحیی در بستر بیماری افتاده و دیگر نتوانسته است از خانه بیرون بیاید و حالا که همسرش هم فوت کرده، شرایط زندگی برایش سخت‌تر شده است. بیش از دوازده‌ماه است که سیدیحیی حسینی روی تختی در گوشه اتاق محقرش افتاده و سهمش از این دنیا تماشای سقف خانه شده است. در‌این‌میان، همسایه‌هایی هستند که او را به فراموشی نسپرده‌اند و هر‌کاری از دستشان بربیاید، برای سیدیحیی انجام می‌دهند.

 

سیدیحیی جز همسایه‌ها کسی را ندارد

در را که باز می‌کنند، حیاطی نسبتا کوچک مقابلمان به چشم می‌آید. بعد به داخل خانه می‌رویم که فضایی حدودا دوازده‌متری است و تخت سید‌یحیی در آنجا قرار دارد. او بیش از یک‌سالی می‌شود که دیگر نتوانسته است روی پاهایش بایستد. کلاه سبزی بر سرش گذاشته است و در سکوتی معنادار نگاهمان می‌کند. آهسته سلام می‌کنیم و همان‌جا کنار تختش روی زمین می‌نشینیم. او هم به‌آرامی جواب سلاممان را می‌دهد.

 سیدمحمد کریم‌دادی، یکی از همسایه‌ها، پس از خوشامدگویی از حال و روز سید برایمان تعریف می‌کند، از روزگاری که حالش خوب بود و جویای حال اهالی می‌شد. اما پس از آن حادثه تلخ، حالا ساکنان محله حواسشان را به او داده‌اند و مراقبش هستند.

او ادامه می‌دهد: سید‌یحیی حسینی حدود هشتاد‌سال دارد و بیش‌از چهل‌سال است در همین محله سکونت دارد. شغلش جمع‌آوری ضایعات بود و کس‌‌و‌کاری ندارد. در این سال‌ها هم از داشتن فرزند محروم مانده است. در این مدت، حداقل همسرش در‌کنارش بود، اما دوماهی می‌شود که او هم به رحمت خدا رفته است. زمانی‌که بی‌بی‌جان بود، خانم‌های محله به اینجا رفت‌و‌آمد می‌کردند، اما پس‌از فوت بی‌بی‌جان دیگر آن‌ها نمی‌آیند و فقط غذا درست می‌کنند و توسط همسر یا فرزندانشان به اینجا می‌فرستند.

 

سیدیحیی جز همسایه کسی را ندارد

 

سید یحیی دارد بی‌خانه می‌شود

سیدمحمد می‌خندد و می‌گوید: از زمانی‌که دست چپ و راستم را شناختم، سید‌یحیی را هم می‌شناسم؛ چون همیشه با دوچرخه در محله می‌گشت. یکی‌دوبار ماشین به او زد‌، اما هربار به خیر گذشت. این‌بار آخر تصادفش شدید بود. علاوه‌بر شکستن پایش، مهره کمرش هم شکست و در این مدت به زخم بستر هم دچار شده است.

حالا همه کار‌ها و هزینه‌ها برعهده همسایه‌هاست. سیدمحمد می‌گوید: تختی که سید‌یحیی روی آن خوابیده بیمارستانی است و ماهی ۶۰۰ هزارتومان اجاره‌اش را همسایه‌ها می‌دهند. بعد‌از جراحی پایش به‌خاطر پلاتینی که داشت، ابتدا متوجه شکستگی مهره کمرش نشدند. چند بار آمبولانس گرفتیم و او را برای عکس‌برداری بردیم که در‌نهایت تشخیص دادند. هزینه هر‌بار آمبولانس هم یک‌میلیون‌و‌۵۰۰ هزار‌تومان می‌شد. برای عمل کمرش هم ۱۵۰ میلیون‌تومان پول می‌خواهند که ما نداریم، مگر اینکه خیّری به ما کمک کند.

کریم‌دادی می‌گوید: همه هزینه‌ها ازسوی همسایه‌ها پرداخت می‌شود و کسی از سیدیحیی حمایت نمی‌کند. خودتان می‌دانید که وضعیت اقتصادی برای همه سخت است، اما با همه این مشکلات، باز هم همسایه‌های ما پای کار‌ند. مشکل اصلی این روز‌های ما این است که صاحبخانه، خانه‌اش را می‌خواهد و می‌گوید همسر خودش بیمار است و باید به اینجا بیاید. مانده‌ایم کجا برایش خانه بگیریم.

به خیران بگویید یک سالمند در گوشه‌ای از شهر و روی تختی افتاده است و نیاز به یاری‌تان دارد


عمو حبیب مونس این روز‌های سید

پیرمردی درکنار سید‌یحیی نشسته است که همه او را «عمو‌حبیب» صدا می‌کنند. نامش حبیب غفاری است و هشتاد‌سال دارد. همدم سید‌یحیی است و هر‌روز سعی می‌کند نماز صبح، خود را به بالین او برساند و تا ساعت‌۱۰ تا ۱۱ شب کنارش باشد که اگر آب یا غذایی خواست، به او بدهد.

عمو‌حبیب با همان لبخندی که از زمان ورودمان بر لب دارد، می‌گوید: این کار در عالم همسایگی وظیفه‌ام است. امروز سیدیحیی بیمار است و فردا ممکن است نوبت من شود. ما از قدیم یاد گرفته‌ایم همسایه باید به داد همسایه برسد و دست یکدیگر را بگیرند. من به‌خاطر تنهایی‌اش می‌آیم. اگر آبی بخواهد یا چیزی لازم داشته باشد، به دستش می‌دهم. اغلب برای نماز صبح اینجا هستم، اما اگر کار داشته باشم، صبح‌ها ساعت‌۴:۳۰ خودم را می‌رسانم.

او ادامه می‌دهد: هر‌کاری که از دستمان بربیاید، انجام می‌دهیم و از هیچ کاری دریغ نمی‌کنیم. اما نکته مهم این است که ما تخصص چندانی نداریم. در حال حاضر سید‌یحیی زخم بستر گرفته و ما برای درمانش با یک پرستار هماهنگ کرده‌ایم تا یک‌روز‌در‌میان بیاید. با هزار‌چک و چانه راضی شده است روزی ۳۰۰ هزار‌تومان بگیرد و بیاید زخمش را شست‌وشو و پانسمان کند.

به‌طور حتم آدم درقبال همسایه‌اش وظیفه دارد و هر‌یک از همسایه‌ها اگر کاری انجام می‌دهد، با رضایت قلبی است. مشکل اصلی ما این است که خودمان هم شرایط اقتصادی مناسبی نداریم و برای خرید پوشک بزرگ‌سالان یا پرداخت هزینه‌های جانبی درمان دچار مشکل می‌شویم. اگر برایتان مقدور است، صدای ما را به گوش خیران این شهر برسانید و بگویید یک سالمند در گوشه‌ای از شهر و روی تختی افتاده است و نیاز به یاری‌تان دارد.



* این گزارش شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۲ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44