کد خبر: ۹۱۹۸
۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۰

مخترعِ شاعر محله بهمن با ۱۸ اختراع ثبت شده بیکار است!

ناصر مرادیان از اعضای بنیاد نخبگان و پارک علم و فناوری و بسیج هنرمندان و جا‌های دیگر نیز هست. با این همه سال‌هاست که بیکار است و آه در بساط ندارد.

لازم نیست برای توصیف توانمندی‌های او به‌دنبال واژه‌های پیچیده و سنگین باشید. مبتکر محله بهمن نه تحصیلات آن‌چنانی (دیپلم است) دارد و نه در هیچ کلاس فنی ویژه‌ای شرکت کرده است. ۲۲‌سال از عمر ۵۶ ساله‌اش را در شرکت آب‌و‌فاضلاب کار کرده و در سال ۸۷ به‌خاطر کوشش‌هایش عنوان کارگر نمونه را به خود اختصاص داده و اتفاقا چند اختراع هم در‌زمینه آب‌و‌فاضلاب به نام خود ثبت کرده است.

ناصر مرادیان تا به‌حال اختراعات گوناگونی ثبت کرده؛ از دستگاه تبخیرکننده یخ لوله‌های آب گرفته تا صندلی اختصاصی و مجهز به سرویس بهداشتی برای جانبازان و سالمندان و عصای سیار و تلفن همراهی که هنگام دریافت تماس تلفنی، عطر مخصوصی در هوا متصاعد می‌کند و اختراعات دیگری که معتقد است همگی مورد بی‌مهری مسئولان و دست‌اندرکاران قرار گرفته است.

اما این همة ماجرای زندگی مبتکر محله بهمن نیست؛ او ذوق و قریحه‌ای هم در‌زمینه شعر دارد و ۲۲‌دفتر شعر با مضامین اخلاقی و عرفانی و دینی سروده است.

مرادیان از اعضای بنیاد نخبگان و پارک علم و فناوری و بسیج هنرمندان و جا‌های دیگر نیز هست. با این همه سال‌هاست که بیکار است و آه در بساط ندارد...

 

نبوغ برای صرفه‌جویی زمان

نفهمیدیم چطور بزرگ شدیم. تا چشم به هم زدیم، کودکی‌مان تمام شد و جوانی شدیم که باید خرج خودش را در‌می‌آورد. آن زمان مثل حالا نبود که چشم بچه به جیب پدر و مادر باشد. درسم را تا مقطع دیپلم ادامه دادم و بعد هم وارد بخش اتفاقات شرکت آب‌و‌فاضلاب شدم.

خیلی به کارم علاقه‌مند بودم و الان هم به‌شدت کار در حوزه آب را دوست دارم و هیچ‌وقت از اینکه کارگری ساده در شرکت آب‌و‌فاضلاب بودم، پشیمان نشدم. ۲۲ سال مشقت و رنج کارگری را تحمل کردم، اما همیشه دنبال راهی می‌گشتم تا درست‌تر و بهتر و با زحمت و زمان کمتر، کارم را انجام دهم.

 سرانجام سال‌۸۶ ساخت اولین دستگاه در ذهنم جرقه خورد. آن سال یخ‌بندان شدیدی سراسر مشهد را گرفتار کرد و لوله‌های آب یخ زده بودند. من در نوبت‌های مختلف برای یخ‌زدایی لوله‌های آب می‌رفتم و زمانی هم که به خانه می‌آمدم، در کارگاه کوچک خودم به تکمیل طرح دستگاه یخ‌زدا و تزریق بخار مشغول می‌شدم.

مدت زیادی نگذشت و دستگاه را ساختم. برای اولین‌بار که می‌خواستم امتحانش کنم، در منزل یکی از آشنایان آزمایش کردم. عیبی کوچک داشت که برطرف کردم. بعد هم با همین دستگاه حدود صد یخ‌زدگی را در کمترین زمان ممکن رفع کردم. همان سال بود که با‌توجه‌به سرمای هوا اداره آب‌و‌فاضلاب از من خواست شش‌هفت‌دستگاه هم برای آنها بسازم که الان در انبارشان موجود است و می‌توانم بگویم تنها درخواستی بود که در این همه سال برای دستگاه‌های اختراعی‌ام از من شد.

 

فقط ۳ از ۱۸!

به‌خاطر زحمت‌های دلسوزانه‌ام، یک سال هم لطف کردند و عنوان کارگر نمونه را به من دادند. از شرکت آب‌و‌فاضلاب هم که بیرون آمدم، ذهنم یک لحظه آرام و قرار نداشت. مدام مشغول طراحی ایده‌های خلاقانه و جالب بودم و بیشترین ایده‌ها هم در این سال‌های اخیر شکل گرفت. مشقت‌های کاری موجب می‌شد خدای مهربان طرح و ایده‌های جالبی را در ذهنم حک کند؛ ایده‌هایی در‌زمینه آب و کشاورزی و حتی پزشکی و... در کلاس و دوره‌ای شرکت نمی‌کردم. طرحی را که به ذهنم می‌رسید، فوری روی کاغذ با جزئیات آن پیاده می‌کردم و به همین ترتیب ۱۸ اختراعم را به‌صورت قانونی و با دوندگی بسیار ثبت کردم که نیمی از آنها در حوزه آب است و نیمی دیگر در حوزه‌های پزشکی و کشاورزی و صنعتی و... البته فقط سه‌تا از اختراعاتم را توانستم بسازم؛ چون هزینه‌های ساخت نمونه اولیه این اختراعات، کمرشکن است و من توان پرداخت آن را ندارم. هرچه را داشتم و نداشتم، صرف همین نمونه‌های اولیه و طرح‌هایم کردم. طرح را با نظارت خودم به دست یک نفر مجری کار می‌سپردم و همه توضیحات را می‌دادم و او هم اجرا می‌کرد. از این نظر در زمان صرفه‌جویی می‌شد؛ تقریبا هر سه نمونه اولیه پس‌از گذشت دو هفته از نهایی‌شدن طرح، ساخته و آماده بهره‌برداری شد.

 

صندلی مجهز به سرویس بهداشتی

سه دختر و یک پسر دارم. اوایل، همسرم که می‌دید چه اندازه به اختراع علاقه دارم و با پشتکار آن را دنبال می‌کنم، برای مخارج زندگی سخت نمی‌گرفت، اما از وقتی دید تمام اختراعات ثبت‌شده‌ام فقط در حد «گواهیِ ثبت‌اختراع» مانده و کسی هم در عمل، استقبالی از طرح‌های کاربردی‌ام نمی‌کند، گفت این همه تلاش بی‌فایده است.

بچه‌هایم هم عملا رغبتی به علایق من نشان نمی‌دادند. انگیزه‌ام را از دست داده بودم. این همه گواهی ثبت اختراع را اگر در بقالی می‌بردم یا ببرم، یک کیلو نخود به من نمی‌دادند و نمی‌دهند! با این همه باز هم دست از تلاش بر‌نداشتم. الان هم گاهی که مشکلی را می‌بینم، فوری طرحی را خدا به ذهنم می‌اندازد؛ مثلاً چند وقت پیش در جایی بودم که سالمندی نیاز به اجابت مزاج داشت، اما نمی‌توانست از جایش بلند شود. می‌دیدم که چه رنجی می‌کشد. فوری طرحی به ذهنم خطور کرد و صندلی‌ای طراحی کردم که مجهز به سرویس بهداشتی است. این صندلی به آب و برق اتصال ندارد، اما سالمند یا بیماری که برایش استراحت مطلق تجویز شده یا جانبازان عزیز می‌توانند به‌راحتی و بدون آنکه اذیت شوند، از آن استفاده کنند.

کار‌های اولیه این اختراعم را هم انجام دادم و آن را ثبت کردم، اما باز هم در حد یک گواهی کاغذی ماند و هیچ‌وقت ساخته نشد. این طرف و آن طرف رفتم تا این یکی را بسازم و به مرحله تولید برسانم. استانداری مرا معرفی کرد به پارک علم و فناوری تا وامی به من بدهند. برای وام ۱۰ میلیون‌تومانی دو ضامن خواستند که من نداشتم. الان گواهی این اختراعم مثل بقیه درحال خاک‌خوردن است! حتی می‌توانم این طرح را برای انواع تخت بیماران هم اجرا کنم، اما هیچ فرد و اداره‌ای حمایتی عملی از طرح‌ها و اختراعات کاربردی‌ام نمی‌کند.

برای وام ۱۰ میلیون‌تومانی دو ضامن خواستند که من نداشتم. الان گواهی این اختراعم مثل بقیه درحال خاک‌خوردن است

 

ابتکارات آقای مرادیان

یکی دیگر از اختراعاتم، سکوی تاشو برای کارگرانی است که در ارتفاع کار می‌کنند تا از خطر سقوط درامان باشند و جایگزین داربست است؛ یا عصای سیار که افرادی که پایشان شکسته و نمی‌توانند راه بروند، می‌توانند با کمک آن راه بروند. البته روی موضوع‌های دیگری هم که متفاوت از این حوزه‌ها باشد، کار کرده‌ام. برای نمونه ابداع گوشی همراهی که هنگام دریافت تماس در فضا عطر منتشر می‌کند. این نمونه ابداعی آخر را اداره ثبت اختراعات، رد کرد؛ چون آن را اختراع نمی‌دانست که حتی نامه و مستندات آن موجود است. بعد‌ها ازطریق یکی از دوستان مطلع شدم یکی از کشور‌های پیشرفته چنین گوشی‌ای با این فناوری طراحی کرده و پس‌از دریافت پول‌های هنگفت، با شرکت‌های بزرگ تولید‌کننده موبایل قرارداد بسته تا طرحش را در‌اختیار آنها قرار دهد.

 

فقط پزش را می‌دهند!

خیلی وقت‌ها خانواده و اطرافیان مرا سرزنش می‌کنند که وقتی داخل مملکت برای اختراعاتت بهایی قائل نمی‌شوند، آن را به دست آن‌طرف آبی‌ها و کشور‌های اروپایی و آمریکایی برسان که برای طرح‌های این‌چنینی سر‌و‌دست می‌شکنند و کلی هزینه می‌کنند. با‌این‌حال دلم راضی نمی‌شود؛ من بچه همین آب و خاکم. ایران را دوست دارم و به‌خاطر دفاع از وطنم بود که داوطلبانه به خرمشهر رفتم و در تیپ‌۲۱ امام‌رضا (ع) حضور پیدا کردم. الان هم حاضر نیستم با‌وجود این همه بی‌مهری و کم‌لطفی وطن‌فروشی کنم. فقط امید دارم که مسئولان به خودشان بیایند و از ایده‌های من و امثال من حمایت کنند؛ اینکه از من، طرح و ایده و کار بخواهند.

 حاضرم درصورت بی‌ثمر‌ماندن احتمالی هر طرح حتی خسارت بپردازم؛ چون به کارم ایمان دارم. به اندازه مو‌های سرم برای اینکه ویترین نمایش فعالیت اداره‌ها و سازمان‌ها و نهاد‌های مختلف شوم، مرا و آثارم را به نمایشگاه‌های مطرح برده‌اند و همین مسئولانی که حاضر نیستند ریالی برای اختراعات ثبت‌شده‌ام هزینه کنند، پز اختراعاتم را به فلان وزیر و مسئول عالی‌رتبه نظام داده‌اند!

حاضرم درصورت بی‌ثمر‌ماندن احتمالی هر طرح حتی خسارت بپردازم؛ چون به کارم ایمان دارم

 

ناصر شاعر

اگر الان نام چهار شاعر یا تفاوت غزل و قصیده را از من بپرسند، نمی‌دانم، اما لطف و عنایت خدا شاملِ حالم شده است و طبع و ذوق شعری هم دارم. معتقدم اگر ذهن انسان متمرکز باشد، می‌تواند هم‌زمان در چند حوزه تخصصی ولو به ظاهر بی‌ربط فعالیت کند. گاهی که دلم می‌گیرد و مشکلات مختلف به سمتم هجوم می‌آورد، در سرم ابیات رژه می‌روند. همیشه کنار رختخوابم قلم و کاغذ هست و هر ساعت از شبانه‌روز که باشد، ابیاتی را که به ذهنم می‌آید، یادداشت می‌کنم و تا زمانی‌که روی کاغذ ثبت نشده آرام و قرار نمی‌گیرم و به محض اینکه می‌نویسم، از خاطرم می‌رود و فراموش می‌کنم. این روز‌ها تقریبا روزی یک شعر می‌گویم. تا‌کنون ۲۲‌سررسید را از سروده‌هایم پر کرده‌ام. ابیاتی که در ستایش خدا و مدح اهل‌بیت (ع) و مضامین اخلاقی و عرفانی و اندکی گله از روزگار است که با ما سر ناسازگاری دارد و روی خوش نشان نمی‌دهد. برای چاپ این ۲۲‌دفتر اقدام کرده‌ام، اما برای تایپ هر دفتر ۳۵۰‌هزار‌تومان وجه نقد مطالبه کردند؛ چون خودم رایانه ندارم و کار با آن را بلد نیستم، باید چند میلیون برای تایپ و آماده‌سازی اولیه شعر‌ها هزینه کنم. به همین خاطر هم از خیر چاپ آثارم گذشتم و گذاشتم ۲۲‌دفتر شعر هم مانند ۱۸ گواهی ثبت اختراع در گوشه خانه خاک بخورد! فقط گاهی که دلم خیلی می‌گیرد، به کنج حیاط‌خلوت خانه می‌روم و شعرهایم را با صدای بلند برای دلِ تنگم می‌خوانم. مجتمع ما کوچک است و با شنیدن صدایم، همسایه‌ها دور‌و‌برم جمع می‌شوند و به اشعارم گوش می‌دهند. تمام نسخه‌های اولیه شعرم را در دو چمدان نگه‌داشته‌ام. گاهی که خودم از اشعارم لذت می‌برم، اسم خودم را هم در شعر می‌آورم.

قسمت نبوده که استعداد و قریحه شعری ناصر مرادیان را کسی کشف کند و راهنما و پرورش‌دهنده‌اش در مسیر ادبیات باشد. این است که هر چه می‌سراید، برآمده از زندگی و تجربه‌های آن است و مجالی پیش نیامده که در این زمینه مطالعه هم بکند. با این همه همین ابیات ساده‌ای که از میان سروده‌های بسیارش برگزیدیم، به‌خوبی استعدادش را در این زمینه نشان می‌دهد. این چند بیت را هم بخوانید:

گر که پذیری تو دل خسته‌ام 
بار سفر بر حرمت بسته‌ام‌ای حرمت قبله دل‌های پاک

سینه کنیم بهر تو ما چاک چاک‌ای که تویی ضامن آهو رضا 
کی تو دهی خسته دلان را شفا

صاحب این خانه بر ما رضاست
بارگهش از بر ما پرصفاست

آنکه به دل بر حرمت بی ریاست
منتظر از سوی تو برخود شفاست

در طلب حاجت خود آمده 
آنکه به تقدیر به شد آمده

صاف کند دل، ز تو خواهد شفا‌ای که شفیعی تو به پیش خدا
کاش کنی حاجت من را روا

آن حرمت قبله حاجات شد
از بر دل جای مناجات شد

دل شده با زائر تو همسفر
تا که بگیرد ز امامش خبر

ما همه شرمنده درگاه تو
دل مسپردیم بر راه تو

هر که به درگاه رضا پا گذاشت
دل ز طلب بهر شفا جا گذشت‌ای

که تویی سرور و سالار من
در همه سختی شده‌ای یار من

نان تو در سفره ما روز و شب
مانده غریب از کرمت در عجب

* این گزارش یکشنبه یک شهریورماه ۱۳۹۴ در شماره ۱۶۴ شهرآرا محله منطقه ۳ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44