عطر نان تازه، کنار ظرف پنیر و سبزی در مشام روزهدارانی که نماز مغرب را اقامه میکنند، پیچیده است. پسرهای نوجوان کمک میکنند تا کاسههای بزرگ سوپ قبل از تمامشدن نماز عشا در سفرهها چیده شود. چند نفر از نوجوانها مسئول بردن ظرف سوپ داغ برای خانمها هستند تا آنها هم با غذایی که خودشان در آمادهکردنش سهیم بودهاند، افطار کنند.
چندسالی میشود که اهالی محله آبوبرق دست به دست هم میدهند تا شبهای ماه رمضان در مسجد امامجعفرصادق (ع) دور هم افطار کنند. یک نفر هزینهها را قبول میکند، دو نفر از آقایان مواد لازم برای تهیه سوپ را میخرند، چند نفر از خانمها مسئول خرید سبزی میشوند و نوجوانها هم در صف نان میایستند.
دو آشپز پای دیگ هستند و سفرهها را دختران و پسران نوجوان آماده میکنند. برای شستن ظرفها نیز همه با هم مشارکت میکنند و بهترین افطارها را دور هم نوش جان میکنند.
مراحل پخت افطار از نماز ظهر شروع میشود. در قسمت خانمها بعداز نماز، یک پارچه بزرگ پهن میکنند و دستههای بزرگ سبزی روی آن چیده میشود. هرکسی یک طرف این پارچه مینشیند و دستهای سبزی را برمیدارد و شروع میکند به پاککردن. بوی سبزی تازه در فضا میپیچد.
فاطمه به مادرش میگوید: مامان من این سبزی را دوست دارم که شبیه گل است و خیلی بوی خوبی دارد. اسمش چه بود؟ طاهرهخانم دسته سبزی را جلوتر میآورد و میگوید: جعفری! فاطمه باز میپرسد: این هم سبزی خوردن است؟ زهرا که به نظر میرسد چندسالی از فاطمه بزرگتر است، قبل از مادرش جواب فاطمه را میدهد و میگوید: هم برای سبزی خوردن است و هم برای سوپ. پس بیا با هم جعفری را پاک کنیم تا در همه ثوابش شریک باشیم.
مکالمه خواهرهای قائمی همه خانمها را به خنده میاندازد. آمنه عروجی دستههای تره را تندتند پاک میکند و میگوید: فاطمهخانم! هرکدام از سبزیها را که دوست داری پاک کن؛ تو در ثواب همه قسمتها شریک هستی، چون با دهن روزه نشستهای و برای افطاری کمک میکنی.
ناهید فتحی یکی از خانمهای سنوسالداری که همیشه برای کمک به مسجد میآید، با لهجه شیرین رشتی، قربانصدقه فاطمه میرود و میگوید: این دخترمان روزهاولی است. هر روز همراه مامان و خواهرش میآید اینجا و برای پاککردن سبزیها کمک میکند.
طاهره شبزندهدار با لبخندی به دخترهایش نگاه میکند و میگوید: دخترهایم من را به این مسجد وابسته کردند. حتی اگر افطار نتوانیم به مسجد بیاییم، باید ظهر برای کمک بیاییم، چون دخترهایم میخواهند در ثواب افطاری سهم داشته باشند. نکته مهم این است که در این مسجد آنقدر به بچهها بها میدهند و با آنها خوب رفتار کرده و برنامههای مختلف برایشان برگزار میکنند که مسجد را بیشتر از مهمانی و گشتوگذار دوست دارند.
وجیهه احمدزاده فرمانده پایگاه بسیج خواهران مسجد امامجعفرصادق (ع) است. دستش را روی شانه طاهرهخانم میگذارد و میگوید: این خانم غیر از اینکه دخترهایش را مدام به مسجد میآورد، خودش هم از خیرانی است که هر وقت لازم باشد به مسجد کمک میکند.
او به دخترانی که گوشه دیگری از مسجد نشستهاند و همراه با انسیه الهامی (مسئول اجرایی بخش بانوان) درحال درستکردن و تزیین کادوهای مسابقات مسجد هستند، اشاره میکند و ادامه میدهد: برای اینکه بچهها در ماه رمضان خسته نشوند، فضای بازی کانون را دراختیارشان میگذاریم که تا زمان افطار سرگرم باشند.
فعالیتهای سبک مانند بازیهای نشستنی روی تاتامی و پینگپنگ و همچنین انواع کلاسهای تفسیر و روخوانی و حفظ قرآن هم داریم. رقیه آخوندبابایی چهارساله کوچکترین فردی است که در کلاسهای قرآن شرکت میکند.
بعضی از خانمها به رسم میزبانی لباسهای یکشکل به تن دارند. ربابه قویپنجه مسئول خیریه مسجد است و ماه رمضان مسئولیت نظارت بر غذای سفرههای افطار را هم برعهده دارد. به یکی از خانمهایی که لباس مخصوص پوشیده است، میگوید که کیسه جو را با چند سینی بیاورد تا خانمها کمک کنند و جوها زودتر پاک و خیسانده شوند.
آمنه مشهدی، همسر خادم مسجد، سرپرست هفتخادمیار قسمت بانوان است، همانهایی که لباسهای فرم یکشکل به تن دارند. مشهدی با سرعت جوها را از همسرش میگیرد و میآورد بین خانمها تقسیم میکند. البته قبل از تقسیم جوها از خانم چاووشی مشورت میگیرد. بیبیزهرا چاووشی همسر سرآشپز افطاریهای مسجد است و بهنوعی بانی اصلی و اولیه این افطاریها.
بیبیزهرا میگوید: همسرم همیشه باید یک کار جهادی انجام دهد؛ در مساجد مختلف سفره دعای ندبه و افطار راه میاندازد، افطاری این مسجد را هم از هفتسال قبل شروع کردیم.
این زن و شوهر ۳۲سال است در این محل زندگی میکنند و تا بهحال در چندین مسجد بانی برگزاری جلسات مختلف بودهاند. روالشان این است که پیشنهاد میدهند سفرهای برپا شود و خودشان هم چراغ اول را روشن میکنند. بعد که کار روی غلتک افتاد و مسجدیها یاد گرفتند که چطور مجلس ائمه (ع) را برگزار کنند، کار را به خود آنها میسپارند و مجلسی دیگر در مسجدی دیگر برپا میکنند.
بیبیزهرا ادامه میدهد: سفره دعای ندبه صبح جمعهها را همسرم راه انداخت و بعد سپرد به جوانترها؛ چون کار سادهای بود. ولی افطاریهای مسجد را هفتسال است خودش برعهده دارد. یک پسر دارم که طلبه است و او هم در مسجدی دیگر، دیگ هیئت را برپا میکند. سفرهانداختن در مسجد و هیئت برکتی دارد که آثارش را در زندگی میبینیم. دعا کنید خدا کمکشان کند و بتوانند کار را ادامه دهند.
سیدعزیز چاووشی آشپز اصلی است. یک هیئتی تمامعیار که از بچگی پای دیگ هیئت همه فوتوفنهای غذای مجلسی را یاد گرفته است. نگاهی به غلظت سوپ میاندازد و تأیید میکند که شعله آتش را خاموش کنند. او برپایی و برکت دیگ مسجد را در همکاری جماعت میداند و با یک حساب سرانگشتی هزینه افطاری را محاسبه میکند و میگوید: ما حساب کردیم برای یک دیگ سوپ و نان و پنیر و سبزی که حدود پانصدروزهدار را جوابگو باشد، ۳میلیونتومان مواد اولیه لازم داریم.
هر شب یک نفر بانی میشود و بقیه کارها را هم خود مردم تقسیم میکنند. همین دیگ را اگر بخواهید برای خانهتان برپا کنید، بین ۱۰ تا ۱۲میلیونتومان آب میخورد، اما اینجا همه همکاری میکنند تا با کمترین هزینه سفره مسجد پررونق باشد.
سفرههای نان و پنیر و سبزی و خرما برای هر نمازگزار پهنشده است. نیما نواییمقدم و بهزاد محمدیان دو نوجوان سیزدهساله که از بسیجیهای فعال مسجد هستند، فلاسکهای چای و استکانها را در سفره میگذارند و منتظرند با تمامشدن نماز، کاسههای بزرگ سوپ را ببرند.
بچه محلها همه مشغولاند، حتی دوست قدیمیشان که از این محله رفته است، شبها به اینجا میآید تا کمک کند. پدرام رشیدی بستههای نان را روی هم میچیند و میگوید: من از بچگی در این مسجد بودهام و همه دوستانم اینجا هستند. هرروز برای اذان مغرب با دو تا اتوبوس خودم را به مسجد امام جعفرصادق (ع) میرسانم تا اوقاتم با دوستانم بگذرد و بتوانم در انجام کارهای افطار کمک کنم. یکی از کارهایی که ما انجام میدهیم، ایستادن در صف نان است.
مرصاد، نوه کوچک خاشاکنژاد، هم به پدربزرگش کمک میکند. آنقدر کوچک است که وقتی خودش را به پدربزرگ میچسباند، پشت دیگ گم میشود. او با شیرینزبانی میگوید: آقاجان هر شب میآید مسجد؛ من هم میآیم اینجا و کمک میکنم. مثلا استکانهای خالی را جمع میکنم.
میان صحبت خانمها مرغهای پختهشده از آشپزخانه مسجد فرستاده میشود تا خرد شود و آماده استفاده در سوپ شود. هرکس مشغول هر کاری هست، رها میکند و میآید سراغ مرغها تا آشپز منتظر نماند. همراه جوهای پاکشده به آشپزخانه میرویم تا ببینیم در قسمت آقایان اوضاع از چه قرار است.
محمدحسین خاشاکنژاد، اهل قاین، پای دیگ سوپ ایستاده است، در آشپزخانهای کوچک که برکتش به بیشاز ۴۰۰ مؤمن روزهدار میرسد. با خوشرویی مخصوص جنوب خراسانیها میگوید: قبل از اینکه این مسجد برپا شود، در این محل زندگی میکردیم؛ به همین دلیل این مسجد را مانند خانه خودمان میدانیم و میهمانانش را مهمان خانه خودمان میدانیم. از نماز صبح دیگها را آماده میکنیم و آب را میگذاریم بجوشد. اذان ظهر میآییم برای پخت سوپ و تا افطار مشغولیم. بعد هم مشغول شستن ظرفها میشویم و دوباره فردا روز از نو، روزی از نو.
وقتی صحبت از خستگی میشود، کفگیر بزرگش را در دیگ میچرخاند و با خندهای شیرین میگوید: کار برای مردم خستگی ندارد؛ تازه وقتی برای مؤمن روزهدار باشد، خدا قوت و توانش را میدهد. ما در همین آشپزخانه کوچک حلیم و شله هم پختهایم، البته آشپز اصلی داریم که هیئتی است و حسابی به آشپزی آشناست.
همه در تکاپو هستند و شیرینی افطار دورهمی در مسجد، کوچک و بزرگ را پای کار کشانده است. یک ساعت قبل از اذان مغرب چاووشی از راه میرسد تا به روند پخت غذا نظارت کند.
اینجا هیچکس منتظر نیست تا به او بگویند چه کاری انجام دهد. همه میدانند که باید صفر تا صد کار را خودشان انجام دهند تا چراغ مسجد پرفروغ بماند. پس هرکاری که بر زمین مانده باشد، انجام میدهند. حتی بعداز افطار مسجد خالی نمیشود.
در حیاط مسجد یک دیگ بزرگ آب روی اجاق است که ظرفهای کثیف داخل آن گذاشته میشود. همه مشغول شستن میشوند تا مرحله جمعکردن و تمیزکردن آشپزخانه هم زودتر انجام شود و خستگی به تن آشپزها نماند. سعید قلیزاده، خادم مسجد، شلنگ آب را تا وسط حیاط میآورد و میگوید: اهالی بیشتر از خادم در این مسجد کار میکنند.
پیرمردها هم درکنار جوانترها مشغولاند. علیرضا کاشیپزان با موی سپیدش، آستینها را بالا زده و مشغول ظرفشستن است. او که از قدیمیهای محله است، میگوید: جوانها با زبان روزه همه کارها را انجام دادهاند. بعد از افطار ما باید کمک کنیم تا زودتر کارها جمع شود. خاشاکنژاد رو به کاشیپزان میگوید: حاجآقا شما ثوابتان را بردهاید. بعد رو به من میگوید: بانی افطار امشب حاجآقا کاشیپزان است.
برمیگردم به قسمت خانمها، ظرفها شسته و مرتب شده است. همه به هم خداقوت میگویند و از اینکه کار به این بزرگی را درکنار هم انجام میدهند، حس خوبی دارند. قویپنجه از بچهها تشکر میکند و به هر کدام دوتا شکلات جایزه میدهد؛ یکی برای روزهای که گرفتهاند و دیگری برای کمک در آمادهکردن سفره افطار.
*این گزارش چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۴ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.