
سرزمین کهن توس، خانه پدری کشتی باچوخه است و این رشته، مادر بسیاری از رشتههای ورزشی، چون کشتی آزاد، کشتی فرنگی و جودو. بهروز پرهیزگار معروف به پاطلایی، یکی از قهرمانان و پهلوانان نامی است که کارش را از گود کشتی باچوخه در توس آغاز کرد و پس از مدتی تواناییهای خود را در تشک جودو در عرصه بینالمللی ثابت کرد. او در مدت ۱۰ سال فعالیت، بیش از ۵۰ مقام بینالمللی را در رشتههای کشتی پهلوانی، باچوخه و جودو از آن خود کرده است.
بهروز در سال ۱۳۴۸ در خانوادهای کشتیگیر به دنیا میآید. پدرش احمد پرهیزگار که تأکید زیادی بر مرام و مسلک پهلوانی دارد و حتی جانش را هم در این راه فدا میکند، از همان کودکی، در کنار آموزش فنون کشتی، به وی اخلاق پهلوانی را نیز میآموزد.
«پدر و پدربزرگم از کشتیگیران حرفهای خطه طوس بودند و در بیشتر گودهای کشتی مشهد و شهرهای اطراف (اسفراین، قوچان، نیشابور و...) شرکت میکردند و اغلب نیز پیروز گود بودند. من هم از هفتسالگی با آنها همراه بودم و کمکم با فوتوفنهای کشتی، آشنا و به آن علاقهمند شدم.
پدرم به مرام و مسلک پهلوانی بیشتر از کشتی بها میداد و به همین خاطر در کنار فنون کشتی، مرام و معرفت پهلوانی را هم به من آموخت. او سرانجام بهعلت پافشاری به همین مرام پهلوانی، جانش را از دست داد.
یک روز که برای گرفتن کشتی باچوخه به یکی از مناطق اطراف مشهد رفته بود، ارباب آن محله از پدرم میخواهد که برای انجام کار خلافی به او کمک کند، اما پدرم با وجود تهدید ارباب بهخاطر اعتقادات و مرامش، با او مخالفت میکند.
همین امر هم سبب میشود که ارباب دستور قتل پدرم را صادر کند و در مسیر بازگشت، او را با اسلحه به قتل برساند. این ماجرا اثر بسیار بدی بر روی من گذاشت، اما از عشق من به کشتی نکاست. من با حمایتهای بیدریغ مادرم، کشتی باچوخه را ادامه دادم و همیشه پای ثابت گودهای کشتی کارگران، احمد وفادار، پل روسها (خیام) و... بودم.»
بهروز نوجوان که از دوازدهسالگی بهعنوان یک کشتیگیر خوشآتیه شناخته شده بود، در هفدهسالگی اولین مقام قهرمانی خود را بهدست میآورد و بهعنوان کشتیگیر قندبردار شناخته میشود؛ «معروفترین گود کشتی مشهد در آن زمان، گود کشتی پل روسها (چهارراه خیام) بود که چندسالی میشد قند (جایزه) اول تا سومش را همیشه چند پهلوان معروف از آن خود میکردند.
باقر دلجو، یکی از این پهلوانان قندبردار بود که یکی از قندهای گود به نام وی ثبت شده بود. او مردی ورزیده و قویهیکل بود که حدود ۳۰ سال داشت. من در آن زمان شانزده یا هفدهساله بودم. در یکی از همین گودهای کشتی، زمانی که داور اعلام کرد «قند دوم مال باقر دلجوست، هرکس حریف اوست، وارد میدان شود»، دستم را بالا بردم و گفتم: «من حاضرم با او کشتی بگیرم» و وارد میدان شدم.
دهان داوران و تماشاگران از تعجب باز مانده بود و برخی تماشاگران که مرا میشناختند، از من خواستند که حرفم را پس بگیرم و از میدان بیرون بروم، اما من مصمم بودم که کشتی بگیرم. بعد از چند دقیقه که سروصداها خوابید، پشت بلندگو اعلام کردند: «نوجوان بهروز پرهیزگار خواستار کشتی با پهلوان باقر دلجو شده است.»
باقر دلجو درحالیکه لبخند تمسخرآمیزی بر لب داشت، وارد گود کشتی شد. کشتی شروع شد و ما با هم گلاویز شدیم. در دقایق اول فشار زیادی را تحمل کردم. من که بارهاوبارها کشتی پهلوان باقر را دیده بودم و نقطهضعف او را میدانستم، با یک فن بلندش کردم و او را به زمین زدم. ناگهان جمعیت منفجر شد و صدای تشویقها به آسمان رفت. داور وسط، دست من را به نشانه برنده شدن در مسابقه، بالا برد و من اولین قهرمانی خودم را بهدست آوردم.»
بهروز پرهیزگار بعد از شکست دادن پهلوان باقر دلجو بهسرعت مشهور میشود و یکی پس از دیگری مقامها را درو میکند، اما این معروفیت هیچگاه جای خود را به مرام پهلوانی نمیدهد.
«بعد از شکست پهلوان باقر دلجو بهعنوان یک پهلوان قندبردار در مسابقات و گودهای کشتی مشهد و استان خراسان شرکت کردم و در مدت کمتر از دوسال ۱۸ مقام قهرمانی، دومی و سومی استان و مشهد را بهدست آوردم. هرجا که کشتی باچوخه برگزار میشد، من هم حضور داشتم.
معروف شده و طرفداران زیادی پیدا کرده بودم، اما هیچگاه دچار غرور نشدم. هر زمان که غرور بهسراغم میآمد، سخنان مرحوم پدرم را به یاد میآوردم که میگفت: «مرام پهلوانی بهتر است از مقام قهرمانی»؛ به همین دلیل همیشه بهدنبال پهلوانی بودم نه قهرمانی.
هرجا که احساس میکردم باید کوتاه بیایم یا حتی از حق خودم بگذرم، درنگ نمیکردم. در یکی از همین مسابقات کشتی که در یکی از شهرهای خراسان برگزار میشد، قبل از شروع مسابقه، متوجه شدم حریف من سید نوجوانی است که برنده شدن در این مسابقه برایش جنبه حیاتی و حیثیتی دارد.
من نیز با وجودی که چند دوره قهرمانی استان را بهدست آورده بودم، به نحوی کشتی گرفتم که این نوجوان برنده شود. وقتی لبخند شادی را بر لبان مادر این سید نوجوان دیدم، از اینکه توانسته بودم دل مادری را شاد کنم، خیلی خوشحال شدم.»
بهروز پرهیزگار بعد از رفتن به سربازی، با راهنمایی و هدایت مربیانش به تیم جودو میپیوندد و این ورزش را بهصورت حرفهای ادامه میدهد و مقامهای بسیاری بهدست میآورد.
«خدمت سربازی من در نیروی انتظامی بود.
مسئولان ورزشی نیروی انتظامی، بعد از مطالعه پرونده ورزشی من و با توجه به تواناییهای جسمی که داشتم، از من خواستند به ورزش جودو بپردازم. من هم چنین کردم و به عضویت تیم جودوی نیروی انتظامی درآمدم و زیر نظر استاد علی شهیدی تمرینها را شروع کردم.
در مسابقات جودوی نیروی انتظامی که در مشهد برگزار شد، مقام اول کشور را بهدست آوردم. بهدنبال آن در مسابقات جودوی نیروهای مسلح شرکت کردم و مقام اول نیروهای مسلح کشور را نیز از آن خود کردم. در این زمان بهعنوان نماینده ایران در مسابقات جودوی ارتشهای جهان که در کرواسی برگزار میشد، شرکت کردم و بر سکوی چهارم این مسابقات ایستادم.
دیگر به ورزش جودو علاقه پیدا کرده بودم و بعد از دوران سربازی، به تیم جودوی خراسان پیوستم و زیر نظر استاد رضا ابراهیمی تمرینهای خودم را ادامه دادم و در اولین مسابقات کشوری جودو و در وزن ۷۱ کیلوگرم، شرکت کرده و با شکست امیر قمی که سابقه عضویت در تیم ملی جودو و قهرمانی کشور را در پرونده ورزشی خود داشت، مقام اول کشور را بهدست آوردم. بعد از مدتی از من دعوت کردند که خودم را به تیم ملی جودو معرفی کنم. این بهترین خبری بود که تا آن زمان شنیده بودم.»
چون من بیشتر حریفهای خودم را با اجرای فن پا شکست میدادم، ورزشکاران به من لقب پاطلایی ایران را داده بودند
بهروز پرهیزگار در مدت ۸ سال عضویت در تیم ملی جودو، بهعنوان نماینده ایران در مسابقات بینالمللی جودو شرکت کرده و موفق به کسب چند مقام بینالمللی میشود؛ «اولین مسابقه بینالمللی من در جودو، مسابقات پنججانبه جودوی کشور ترکمنستان بود که در شهر عشقآباد برگزار شد.
در این مسابقات، بعد از شکست چند نماینده در وزن خودم، به مرحله پایانی راه پیدا کردم و مقام دوم مسابقات را بهدست آوردم. هیئت داوران نیز درمجموع به دلیل مرام پهلوانی، نوآوری، دقت در اجرای فنون و... من را بهعنوان بازیکن برتر مسابقات انتخاب کردند و لوح تقدیر و یک دست لباس سنتی ترکمنی را به من هدیه دادند.
کسب این مقام برای من خیلی ارزشمندتر از مقام دومی مسابقات بود. بهدنبال آن در چند مسابقه بینالمللی دیگر از جمله مسابقات بینالمللی ازبکستان، جام تفلیس، جام سوریه، مسابقات آسیایی چین، مسابقات بینالمللی دهه فجر، مسابقات بینالمللی غرب آسیا و چند مسابقه بینالمللی دیگر شرکت کردم و چند مقام قهرمانی، نایبقهرمانی و سومی جهان را بهدست آوردم.
ازآنجاکه من بیشتر حریفهای خودم را با اجرای فن پا (کانسس) شکست میدادم، ورزشکاران و داوران به من لقب پاطلایی ایران را داده بودند.
پرهیزگار در دوران مسابقات، سختیهای زیادی را پشت سر گذاشته است، اما سختترین و شیرینترین مسابقه را شکست قهرمان جهان در اولین بازی مسابقات بینالمللی تایلند میداند؛ شکستی که روحیهای شگرف به تیم ایران میدهد و پیروزیهای دیگر بازیکنان را در پی دارد؛ «سختترین و بهترین مبارزه من، در مسابقات بینالمللی تایلند بود.
در این مسابقات بسیاری از قهرمانان بینالمللی جودو از کشورهای چین، کره، ژاپن، تایلند و... حاضر بودند و شرایط برای کسب مقام خیلی سخت بود و روحیه بچهها کمی ضعیف شده بود. اتفاقا در اولین روز مسابقات و اولین بازی، من با ناکامورا، قهرمان جودوی جهان از کشور ژاپن روبهرو شدم.
بازی خیلی حساسی بود و برد و باخت در آن تاثیر زیادی بر روحیه بچهها میگذاشت. از امامرضا (ع) خواستم من را یاری کند تا این قهرمان جهان را شکست دهم. مبارزه شروع شد. ناکامورا خیلی تلاش کرد بر روی من فنی اجرا کند، اما نتوانست.
سرانجام در لحظات آخر با اجرای یک فن پا بر روی او چند امتیاز گرفتم و برنده میدان شدم. این پیروزی آن هم در اولین روز مسابقات، بر ارتقای روحیه بازیکنان ما تاثیر زیادی گذاشت و ما در همان سال یکی از بهترین رتبههای جودوی تیم ملی را بهدست آوردیم.»
بهروز پرهیزگار در هنگام قهرمانی در مسابقات بینالمللی جودو، هیچگاه ورزش مادر خود را از یاد نبرد و همزمان در مسابقات کشتی باچوخه و کشتی پهلوانی نیز شرکت و مقامهایی را از آن خود میکرد.
مقامهای اولی، دومی و سومی در مسابقات کشتی پهلوانی کشور و بینالمللی دهه فجر و مقام قهرمانی در مسابقات بینالمللی کشتی باچوخه تاجیکستان و بیش از ۵۰ مقام اولی، دومی و سومی کشتی باچوخه استان خراسان، از دیگر مقامهایی است که پرهیزگار همزمان با جودو کسب کرد.
وی بعد از کنارهگیری از دنیای قهرمانی، به عضویت تیم کشتی باچوخه پیشکسوتان درآمد و یک مقام اولی و چند مقام دیگر را نیز در این تیم بهدست آورد.
پهلوان بهروز پرهیزگار بعد از خداحافظی از دوران قهرمانی، راه ورزش را با مربیگری ادامه داد. او که برای تربیت نسل جدیدی از پهلوانان و قهرمانان، تلاشهای زیادی انجام داده، معتقد است: گود کشتی باچوخه بهترین مکان برای شناسایی استعدادهای جوان است؛ «از ۱۰ سال قبل مربیگری و آموزش به نسل جوان را شروع کردم.
در ابتدا مربیگری تیمهای پیام و پیامنور خراسان را برعهده داشتم. در حال حاضر نیز مربیگری جودوی باشگاه کارگران و تیم باشگاهی محله فردوسی را برعهده دارم. همچنین در این مدت چند بازیکن بااستعداد و کوشا را شناسایی کردهام که اگر امکانات کافی در اختیارشان قرار گیرد، استعداد قهرمان شدن را دارند.
پهلوان احمد وفدار، محمود قشنگ و... از جمله پهلوانان بزرگی هستند که از گودهای کشتی باچوخه کارشان را شروع کردند
در کنار مربیگری باشگاه، مربیگری و داوری گود چوخه را نیز انجام میدهم؛ چون معتقدم یکی از مکانهایی که بسیاری از پهلوانان و قهرمانان کشتی در آن تربیت شده و رشدونمو کردهاند، گودهای کشتی باچوخه است.
پهلوان احمد وفادار، محمود قشنگ و... از جمله پهلوانان بزرگ و ملی کشور هستند که کشتی را از گودهای کشتی باچوخه آغاز کردهاند و در میادین همین گودها با سختیها و فنون کشتی آشنا شدهاند، با این وجود مسئولان هیچ حمایتی از گودهای کشتی باچوخه نمیکنند.
اگر کمکها و حمایتهای مردمی و پهلوانان نبود، امروز حتی یک گود کشتی باچوخه هم در مشهد وجود نداشت. کشتی باچوخه بهعنوان کشتی محلی خراسان، میراث چندصدسالهای است که پهلوانان ملی و بزرگی را پرورانده است و با حمایت مسئولان، هنوز هم میتواند قهرمانان بزرگی را تربیت کند.»
بهروز پرهیزگار با بیان اینکه دوران قهرمانی زودگذر است و نباید به آن مغرور شد، بهعنوان یک پهلوان پیشکسوت از همه کسانی که وارد این گود شدهاند، میخواهد که مراقب باشند و پهلوانی را فدای قهرمانی نکنند.
«پوریای، ولی و تختی شدن افسانه نیست. امروز ما پهلوانان زیادی داریم که پهلوانی را فدای قهرمانی نکردهاند و با وجود پیشنهادهای خوب شغلی و درآمدهای میلیونی، یک لقمه نان حلال را ترجیح دادهاند. هنوز هم پهلوانهایی هستند که مردم محله برای رفع مشکلات و گرفتاریهای خود به آنها مراجعه میکنند و پشتوپناه یک محله و شهر هستند.
دوران قهرمانی و افتخار بالاخره به پایان میرسد، اما متأسفانه برخی جوانان در همان دوران غرق میشوند. من این راه را طی کردهام؛ رئیس فلان کارخانه یا فلان تاجر پولدار به دیدن من میآمد و میگفت: «بیا شرکت ما، روی صندلی بشین و بهترین پول را بگیر»؛ پولی که معلوم نبود از کجا بهدست آمده بود.
همین حالا هم خیلیها به من پیشنهاد پولهای میلیونی میدهند تا کنارشان باشم، ولی من این کار را نمیکنم. حالا نگهبان معمولی یک شرکت هستم، اما میدانم پولی که برای خانوادهام میبرم، حلال است. همین برای من کافی است. بهعنوان یک برادر از همه پهلوانها میخواهم که مواظب باشند تا گمراه نشوند.»
* این گزارش پنج شنبه، ۱۵ مرداد ۹۴ در شماره ۱۱۰ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.