عاشق تاریخ است و با رؤیای باستانشناسشدن درس خواند. دستبرقضا دهه۶۰ همزمان در رشته کارشناسی باستانشناسی شهر بجنورد و فوقدیپلم کتابداری تهران قبول شد. پدر گفت «در بجنورد دوست و آشنا نداریم، باید به تهران بروی، که برادرانت آنجا هستند.»
مریم جمیلی ماند و حرف پدر که اجازه ندارد بهدنبال علاقهاش برود. رشته کتابداری آنقدر برایش غریبه بود که تا دو سال به کسی نگفت چه رشتهای میخواند، اما کمکم به این رشته علاقهمند شد. سال۶۸ که درسش تمام شد، تهران ماند و ازدواج کرد.
آنقدر پرانرژی است که باور نمیکنید ۵۶ بهار از زندگیاش گذشته است. او طی ۲۷ سال کاریاش در کتابخانههای مختلف از کتابها آموخته است چطور با مسائل و مشکلات زندگی کنار بیاید و لبخندش را با دیگران سهیم شود. مریم کارش را از سال ۱۳۷۶ در تهران آغاز کرد.
او بههمراه پسر دوسالهاش هفتهای چندبار به کتابخانه آیتالله طالقانی در پارک طالقانی سر میزد و کتاب به امانت میگرفت تا اوقات فراغتش را در دیار غربت پر کند. مسئول کتابخانه وقتی متوجه شد خانم جمیلی فوقدیپلم کتابداری دارد، او را تشویق کرد تا در کتابخانهها مشغول به کار شود.
مریمخانم پس از هشتماه پیگیری از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در فروردین ۱۳۷۶ در کتابخانه «محققحلی» تهران کارش را شروع میکند. همان روز اول با دیدن آن همه کتاب به وجد میآید و بین قفسهها شروع به خواندن کتاب میکند. زمان از دستش در میرود و با صدای همکارانش به خودش میآید که او برای کار آمده است، نه خواندن کتاب!
همان هفته اول، نامرتببودن روزنامهها و نشریهها در قفسهها و مشکلات مخاطب برای برداشتن آنها نظرش را جلب میکند. او به مدیرش پیشنهاد میکند آنها را براساس حرف الفبا بچینند و این کار مورداستقبال قرار میگیرد و کمکم بین همه کتابخانهها رسم میشود.
جمیلی در کتابخانه اتاق بزرگی را میبیند که جعبههای کتاب، درون آن انبار شده است، از مدیر کتابخانه اجازه میگیرد تا در زمان بیکاریاش آنها را مرتب کند. هرروز بهسرعت کارهای محولشده را انجام میداد و بعد بهسراغ کتابها میرفت.
او میگوید: آن زمان سیستم و شبکه سراسری وجود نداشت. برای همین کتابها را فهرستنویسی میکردم و در قفسهها میگذاشتم. هر کتاب ششبرگه فهرستنویسی داشت.
بعد از ۹ سال خدمت در کتابخانه محققحلی، او را بهعنوان مسئول کتابخانه پارک دانشجو به آنجا فرستادند. همیشه این جمله را که در اولین روز کار از مدیر کتابخانه شنیده است، بهخاطر دارد: «شما زمانی موفق هستید که جوانان و نوجوانان را از پارک به داخل کتابخانه بیاورید؛ این یعنی ایجاد جاذبه.» کتابخانه دانشجو در چهارراه ولیعصر (عج) در سیصدقدمی تئاتر شهر قرار داشت.
او با خودش فکر میکرد چطور میتواند هنرمندان جوانی را که برای اجرای برنامههای متفاوت به پارک میآیند، جذب کتابخانه کند. جمیلی توضیح میدهد: از صبح که میآمدم تا بعدازظهر میماندم و میرفتم با جوانان داخل پارک صحبت میکردم و از کتابخانه و کارم برایشان میگفتم. کمکم توانستم عدهای را جذب کتابخانه کنم.
بعد از ششماه کار از او میخواهند سری به اداره کل کتابخانههای تهران بزند. مریمخانم میگوید: آن روز دسته کلید بزرگی را به من دادند و مرا به کتابخانهای در شهر بازی بسیج در پارک بسیج فرستادند و گفتند کتابخانه را راه بینداز. کتابخانه بزرگی بود با دو سالن مطالعه مجزا برای خانمها و آقایان. نمازخانههای مجزا هم داشت، اما کتاب نداشت! حتی آب، برق، گاز و تلفن هم نداشت. متعجب شدم.
بعدا فهمیدم مدیر شهر بازی مخالف احداث کتابخانه است و میخواهد آنجا را چایخانه کند. آن زمان فقط به یک چیز فکر میکردم، اینکه باید این کتابخانه را راه بیندازم. کار هر روزم شده بود سرزدن به شهرداری منطقه ۱۴ تهران. آنقدر رفتم و آمدم که گاهی صدایشان را میشنیدم که میگفتند «ای وای! باز جمیلی آمد!»
فقط به یک چیز فکر میکردم، اینکه باید این کتابخانه را راه بیندازم
با تمام مشکلاتی که با مدیر شهر بازی داشتیم، به کمک شهرداری و سازمانهای متولی بعداز چهارماه امکانات را به آنجا بردیم و کتابخانه با ۱۰ هزار جلد کتاب آماده افتتاح شد. روز افتتاح کتابخانه را خوب به یاد دارم؛ شهردار وقت آن زمان، آقای قالیباف، هم آمده بود.
او از حس مسئولیتش میگوید که تصور میکرد کاری را که به او سپردهاند، با وجود تمام موانع باید به نتیجه برساند.
پدر و مادرش مشهد بودند و دیگر دوری برایش قابل تحمل نبود. درخواست داد که به مشهد بیاید. وقتی دلیل درخواست انتقالش را مطرح کرد، پذیرفتند و او به شهرش برگشت؛ «مرداد۱۳۸۷ کارم را در مشهد شروع کردم. مرا بهعنوان کتابدار به کتابخانه فردوسی فرستادند. کتابخانهای که با منزل سکونتم فاصله زیادی داشت.
حرفشان این بود که، چون در این شهر تازهوارد هستم، به من پست نمیدهند. از نظر من کتابخانه فردوسی در سهراه کاشانی ۱۰ سال از کتابخانههای تهران عقب بود. در آنجا با وجود سیستمیشدن کار، فقط بیستدرصد از اطلاعات کتابها ثبت شده بود.
از مدیر وقت کتابخانه فردوسی، خانم پروین جلالزایی، اجازه گرفتم تا اطلاعات کتابها را ثبت کنم. او کار را به خودم سپرد و تا زمان تغییر مکان کاری، هشتاددرصد کتابها را ثبت سیستم کردم. بعداز درخواستهای فراوان بهخاطر دوری مسیر کار، توانستم به کتابخانه باهنر در پارک ملت بروم. آنجا هم مشکل ثبت اطلاعات داشتیم، اما به کمک همکارانم اطلاعات را ثبت کردیم.»
پس از یک سال، او را بهعنوان مدیر، به کتابخانه رضوی در محله رضاشهر فرستادند. بعد از یکیدو ماه متوجه شد قرارداد کتابخانه با مسجد محله تا پایان سال است و بعد از آن باید آنجا را تحویل دهد. هیئتامنای مسجد هم پیغام میفرستادند که کتابخانه باید تحویل داده شود.
به ذهنش رسید که بهسراغ فرماندار وقت، آقای موحدیان، برود و از او بخواهد دراینزمینه پادرمیانی کند. این اتفاق افتاد و یکسال دیگر مهلت گرفتند، پساز ۹ ماه هیئتامنا پیغام فرستادند که اگر بخواهید بمانید، باید اجاره بدهید. هنوز یکماهونیم به پایان قرارداد مانده بود، اما در را با زنجیر بستند و اجازه ورود ندادند.
جمیلی متوجه شد آنها اینبار کوتاه نمیآیند. مدیر نهاد کتابخانهها هم میگفت پول اجاره را ندارند و باید کتابخانه را جمع کنند. جمیلی میگوید: فهمیدم که نباید به کسی امید داشته باشم؛ بههمیندلیل خودم هر روز به محلههای اطراف سر میزدم تا بتوانم جایی برای کتابخانه پیدا کنم.
بالاخره با هیئتامنای مسجد موسی بنجعفر (ع) واقعدر خیابان پایداری به توافق رسیدیم و کتابخانه رضوی را به آنجا بردیم وکتابخانه فعال شد، تا اینکه سال ۱۳۹۵ من را به کتابخانه مدرس در ساختمان اداره ارشاد فرستادند.
سهروز در سهشیفت کاری در کتابخانه شهیدمدرس مینشیند، دریغ از آمدن یک نفر. حسابی کلافه است؛ این با خلقیات او جور درنمیآید. به مدیر بالادستیاش میگوید: چرا مرا به اینجا فرستادهاید؟ پاسخ آنها این است: خودت آنجا را فعال کن.
مریم خانم پس از ارتباط با شهرداری منطقه ۸ از آنها میخواهد برای معرفی کتابخانه، تابلوهایی در خیابانهای سعدی، مدرس و شهید چمران نصب کنند. بعد هم حضوری به ادارات مختلف در بولوار مدرس میرود و فرمهای عضویت را میبرد تا کارکنان ادارات را عضو کند. کمکم کتابخانه رونق میگیرد و با کمک شوراهای اجتماعی محلات منطقه، برنامههای مختلف آموزشی را در کتابخانه برگزار میکنند.
سال۱۳۹۶ به کتابخانه دکتر علی شریعتی محله جنت میآید و تاکنون در اینجا مشغول به کار است. او میگوید: این کتابخانه مخاطب خودش را دارد، اما سعی میکنیم برنامههای فرهنگی مانند پاتوق کتاب برگزار کنیم. کتابخانهها درواقع فرهنگسراهای کوچکی هستند که باید فعالیت فرهنگی هم داشته باشند.
* این گزارش سهشنبه ۱۹دیماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۵۱ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.