کد خبر: ۷۸۸۵
۱۵ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۰

تلخ و شیرین نگهداری از سه‌قلوها!

هدی اخلاقی و همسرش با اینکه یک پسر ۱۰ ساله داشتند، تصمیم می‌گیرند دوباره بچه دار شوند، غافل از اینکه سه قلو‌ها در راه هستند و به یک باره خانواده سه نفری آن می‌شود، شش نفر.

مهدی اخلاقی، کارگر نمونه شهرداری در سال‌های‌۹۰ تا ۹۲ است. او که با ۳۵‌سال سن، ده سالی می‌شود قدم در شهرداری گذاشته و به‌عنوان کارگر و سرکارگرمشغول فعالیت بوده، از انجام هیچ کاری واهمه ندارد؛ نه رفع آب‌گرفتگی معابر، نه پاروی برف در زمستان سرد، نه جاروی خیابان و نه کار سخت و طاقت‌فرسای دیگری وجود دارد که بتواند او را به زانو درآورد.

شاید با همین روحیه است که مهدی اخلاقی توانسته بار سختی را که بسیاری از مهندسان و کارشناسان هم از انجامش هراس دارند، یک‌تنه به دوش بکشد. او که به فاصله یک سال، پدر چهار فرزند خطاب می‌شود، امروز با چهره‌ای خندان روبه‌رویمان نشسته تا نه‌فقط از سختی‌های کارگری که از تلخ و شیرین داشتن فرزندان سه‌قلو بگوید.

 

خانواده‌ای که در عرض یک سال شش‌نفره شد!

هنگامی‌که فرزندآوری و افزایش جمعیت، مبنای سیاست‌های کلی کشور شد و شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» پس‌از چند دهه جای خود را به «با یک گل بهار نمی‌شه» داد، مهدی اخلاقی و همسرش هم که فرزندی ۱۰‌ساله داشتند، تصمیم گرفتند صاحب فرزندی دیگر شوند، اما مطمئنا آن زمان که آن‌ها چنین تصمیمی می‌گرفتند، هرگز فکرش را هم نمی‌کردند که با این تصمیم، خانواده سه‌نفره آن‌ها، تبدیل به شش‌نفر شود.

اخلاقی خاطره آن روز خاص را این‌طور تعریف می‌کند: وقتی به خانه رفتم و همسرم با گریه گفت که سه‌قلو داریم ابتدا باور نکردم؛ چراکه در طایفه من و همسرم حتی سابقه دوقلوزایی هم نبود، چه برسد به سه‌قلو! از او خواستم نزد پزشک دیگری برویم، اما حرف پزشکان دیگر هم، نتیجه اولیه را تأیید می‌کرد.

از این گذشته پزشکان می‌گفتند، چون سه‌قلو هستند، امکان اینکه نیاز باشد یک یا دو تا از بچه‌ها در دستگاه بمانند، زیاد است. از چند جا پرسیدم، حتی در بیمارستان‌های معمولی هم هزینه هرشب ماندن زیر دستگاه حدود صد هزار تومان می‌شد. استرس زیادی داشتم. هر طور حساب می‌کردم، نمی‌توانستم از پس هزینه‌های دستگاه برآیم؛ بنابراین تنها از خدا و امام رضا (ع) کمک خواستم که فرزندانم سالم باشند. شکر خدا هر سه فرزندم سالم به دنیا آمدند و نیازی به دستگاه نبود.

 

حکایت کارگر نمونه‌ای که این روز‌ها مشغول بزرگ‌کردن سه‌قلو‌ها است

 

خواستند ۵۰‌میلیون یک فرزندم را بخرند، اما قبول نکردم

خیلی‌ها آرزوی داشتن یک فرزند را هم دارند و از این نظر خدا را شاکرم که چهار فرزند سالم به من داد. اما باور کنید این روز‌ها دکتر و مهندس هم زیر بار هزینه‌های بزرگ‌کردن یک فرزند می‌مانند؛ چه برسد به سه‌قلو! شبانه‌روز کار می‌کنم، همه در شهرداری می‌دانند بیشترین اضافه کار را دارم.

یکی از اقوام برای یکی از فرزندانم حاضر بود پنجاه میلیون تومان بپردازد

باوجوداین نمی‌دانم با حقوقم، کرایه خانه را بدهم یا پول شیرخشک و پوشک و لباس! به چندین نهاد هم مراجعه کردم تا کمی کمک کنند، اما فایده‌ای نداشت. تنها مرکز بهداشت تقبل کرد برای دو بچه، ماهی دو شیر خشک بدهد. کسانی که بچه دارند، می‌دانند این مقدار شیر خشک برای یک بچه هم کافی نیست.

به همین خاطر هم وقتی یکی از اقوام خواست به‌ازای یکی از بچه‌ها مبلغ ۵۰‌میلیون بدهد، اول کمی دودل شدم، اما راستش را بخواهید، نتوانستم دل از جگرگوشه‌ام بکنم. به همین خاطر درخواستش را رد کردم و تا الان هم که سه‌قولو‌ها یک‌ساله شده‌اند، به‌تن‌هایی و بدون کمک بزرگشان کرده و به کسی رو نینداخته‌ام.   

 

کوتاه و خواندنی با مهدی اخلاقی

- مهدی اخلاقی در منزل هم کمک می‌کند؟
راستش من، چون تمام‌وقت بیرون کار می‌کنم، دیگر فرصت ندارم در منزل کار کنم. به همین خاطر بیشترین زحمت بزرگ‌کردن بچه‌ها به عهده همسرم هست. متأسفانه او هم خواهری ندارد و یکه و تنها بچه‌ها را بزرگ می‌کند. خدا کمکش کند واقعا سخت است. گاهی شب که به منزل می‌روم و سه تا بچه شروع به گریه می‌کنند، تنها کاری که می‌کنم، این است که بالش دیگری روی صورتم می‌گذارم تا بتوانم بخوابم!

- فرزند بزرگتان چند ساله است؟ او حسودی نمی‌کند؟
امیر، پسر بزرگم ۱۱‌ساله است. خدا حفظش کند، خیلی به مادرش کمک می‌کند. گاهی شب‌ها که بچه‌ها گریه می‌کنند، می‌بینم که دو بچه را بغل گرفته و راه می‌رود.

- فکر می‌کنید وقتی سه‌قلو‌ها بزرگ شدند، قدر زحماتی را که می‌کشید، می‌دانند؟
ان‌شاءا... که قدر بدانند، ولی مگر ما خودمان برای پدر و مادرهایمان چکار کرده‌ایم که حالا از بچه‌ها توقع داشته باشیم! تازه آن زمان ما چشم و گوش بسته‌تر بودیم. فقط امیدوارم عاقبت‌به‌خیر شوند.

- از کودکی خودتان بگویید. پسر شری بودید؟
راستش من بچه سر‌به‌راهی بودم. تفریح ما آن زمان مسجد و هیئت بود. البته شیطنت هم داشتیم، اما نه مثل بچه‌های حالا.

- شما در عالم بچگی دوست داشتید چه‌کاره شوید؟
دکتر، مهندس و خلبان‌شدن که آرزوی همه پسر‌ها بود؛ من هم استثنا نبودم، اما روزگار نگذاشت دیگر. یک پسردایی داشتم که با او درس می‌خواندم، متأسفانه سال‌۷۲ فوت کرد. بعد از آن، دیگر من هم نتوانستم درس بخوانم. البته زبان انگلیسی را خیلی دوست داشتم و می‌دانم که اگر می‌خواستم، می‌شد ادامه دهم منتها کم‌کاری از خودم بود.

یادم می‌آید که صفر زیاد می‌گرفتم! یک روز پدرم گفت اگر یک ۲۰ بگیری برایت دوچرخه می‌خرم. همین وعده پدر باعث شد کتاب فارسی را زیر و رو کنم و یک ۲۰ شیرین بگیرم. به محض نشان‌دادن ۲۰، دوچرخه را گرفتم.

 

حکایت کارگر نمونه‌ای که این روز‌ها مشغول بزرگ‌کردن سه‌قلو‌ها است

 

- چه شد که کارگری در خدمات شهری را انتخاب کردید؟
راستش این کار، ساده‌ترین کاری است که تخصص نمی‌خواهد، اما انصافاً از سایر کار‌ها سخت‌تر است. کسانی که در این بخش کار می‌کنند، باید هم مسئولان را راضی نگاه دارند و هم مردم را؛ زیرا بر‌خلاف سایر بخش‌های خدماتی مانند فضای سبز و شهرسازی، این بخش ارتباط مستقیم با مردم دارد. برف که می‌آید، همه توقع دارند بلافاصله جلوی منزلشان تمیز شود.

می‌خواهند خیابان‌ها برق بزند و زباله‌ای نباشد. میزان کار ما باتوجه‌به تعداد زائری که به این شهر می‌آید، انصافا زیاد است. من خودم همواره وقتی کار می‌کنم به این فکر می‌کنم که شهر امام رضا (ع) است و برای رضای او کار می‌کنم، نه برای رضایت شرکت و مسئولان و شهردار. به همین دلیل هم از کار ناراحت نمی‌شوم. به دیگران هم همین را می‌گویم. با این حال قبول دارم که گاهی کارگران هم کم‌کاری می‌کنند، اما این قشر واقعا ضعیف است و اگر کسی وضع مالی‌اش خوب باشد، سمت این کار نمی‌آید.

- یک آرزو:
ظهور آقا امام زمان (عج)، چرا‌که اگر ایشان بیایند همه مشکلات حل می‌شود.

- یک دعا برای بچه‌ها:
امیدوارم عاقبت به‌خیر شوند، اما راستش دوست دارم حداقل دو تا از آن‌ها مرجع تقلید شوند. بچه‌ها هرکاری ما می‌کنیم، تقلید می‌کنند؛ مثلا نماز که می‌خوانم، کنارم می‌ایستند و به رکوع و سجود می‌روند. امیدوارم بتوانم خوب تربیتشان کنم.

- یک خاطره:
خاطره شیرین زیاد دارم، اما می‌خواهم برایتان تلخ‌ترین خاطره‌ام را بگویم. زمانی که بچه‌ها می‌خواستند به دنیا بیایند مشکلی در کارم پیش آمد. همه می‌دانستند کوتاهی از من نبوده، اما یکی از افراد سعی می‌کرد به هر نحو شده تقصیر را گردن من بیندازد.

هنوز کسی خبر نداشت که من تا یک هفته دیگر صاحب سه فرزند می‌شوم و نمی‌توانستم مشکلم را با آن‌ها در‌میان بگذارم. تنها کاری که کردم، رفتم حرم و گفتم خدای بزرگ خودت خوب می‌دانی من در این ماجرا بی‌گناهم. از آن گذشته، تو بهتر می‌دانی من الان که پیش تو هستم، خانواده‌ای سه‌نفره دارم، اما مطمئناً تا هفته آینده شش نفر می‌شویم.

خودت کمک کن و نگذار پیش بچه‌ها سرافکنده شوم. لطف خدا شامل حالم شد و در عرض همان هفته به منطقه ۱۲ منتقل شدم. حالا هم خدارا شکر اینجا راضی‌ام.

- بهترین هدیه‌:
حدود شش سال است که افتخار خادمی امام رضا (ع) را دارم. مسئولان آستان قدس به‌دلیل سوءاستفاده‌هایی که ممکن است پیش آید، به‌ندرت از خادمان تقدیر می‌کنند، اما این افتخار نصیب من شد و یک تابلو ارزشمند از حرم امام رضا (ع) به من هدیه داده شد.

- یک درخواست:
از من که گذشت؛ تا الان به‌سختی بچه‌ها را بزرگ کردم و بعد از این هم یک کاری می‌کنم، اما از مسئولان شهرداری می‌خواهم تسهیلاتی برای کمک به کارکنانی که چندقلو دارند در‌نظر بگیرند؛ به‌خصوص قشر کارگر که معمولا اجاره‌نشین است. حداقل اینکه وامی برای آنان درنظر بگیرند که اجاره نپردازند. سایر ارگان‌ها که کمکی نمی‌کنند، لااقل شهرداری به کارکنان خود کمی کمک کند. البته از حق نگذریم تا الان هم مسئولان هوای من را داشته و بیشترین اضافه کاری را برای من در نظر گرفته‌اند.

* این گزارش پنج شنبه، ۱۰ اردیبهشت ۹۴ در شماره ۹۷ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44