عشق و محبت همه زندگی زوج جوان محله پنجتن را پر کرده است و جایی برای دلگیری و ناراحتی نگذاشته است. یکسالوسهماه است از آمدن سهقلوهها میگذرد و هربار پدر و مادر نگاهشان به بازیگوشی پسربچهها میافتد، قند در دلشان آب میشود.
گاهی حرفهایشان آنقدر شبیه هم میشود که انگار یک نفر دارد حرف میزند و بعد هردو لبخند میزنند و خدا را برای این نعمت بزرگش شکر میگویند.
سال سختی بر خانواده میانبندی گذشت و کرونا شدت آن را بیشتر کرد، اما با شیطنت پویان و ماهان و عرفان همهچیز شیرین و قشنگ است، انگار همین دیروز بود که به اتفاق و همراهی شورای اجتماعی محله پنجتنآلعبا میهمان چندقلوهای مشهدی شدیم. نرجس ریاضی و علی میانبندی، زوج جوان محله پنجتن، گیج ماجرا بودند و تعریف میکردند ما هنوز در گیرودار فراهمکردن خرج و مخارج بعد از عروسی بودیم که خبر بارداری ناگهانی ما را غافلگیر کرد.
نرجس ریاضی، مادر بیستوسهساله چندقلوها، که همین یکسال کلی پختهتر شده است، تعریف میکند اصلا آمادگی مادرشدن را نداشته است: برای هزینههای عروسیمان کلی قسط و قرض داشتیم، اما وقتی حالم بد شد و اطرافیان میگفتند که احتمال مادرشدنم هست، قبول کردم و نمیدانستم قرار است مادر 3پسربچه بازیگوش شوم.
پویان و ماهان و عرفان حتی لحظهای آرام نیستند و سر یک ماشین اسباببازی باهم دعوا میکنند و موی هم را میکشند و مادر سراغ آنها میرود. دستش آمده است که چطور آرامشان کند، هرچند هرچه بزرگتر میشوند، شیطنتشان هم بیشتر میشود.
حالا بابای پسرها رشته کلام را به دست میگیرد و تعریف میکند: نرجس را برای سونوگرافی برده بودیم که دکتر فقط پرسید فرزند اولتان است؟ و بعد بیمقدمه خبر را داد و گفت مبارک است، سهقلوست. بهتم زده بود. حقیقتش تا چند ساعت اصلا حرفی نمیزدم. مگر چنین چیزی ممکن بود! اما وقتی خدا بخواهد، میشود.
برای هزینههای درمان مشکل داریم. بچهها بیمه نیستند گاه ما مجبور میشدیم یکی از بچهها را به پزشک ببریم
علی میانبندی پیک موتوری است و غذا بهدست مشتری میرساند و کلی حرف دارد. از زمانی که کرونا رستورانها را هم تعطیل کرد، او نگران این بود که خرجومخارج زندگی را چه کند، اما هیچوقت لنگ روزی نماندند.
مادر سعی میکند ماهان را روی پا نگه دارد. با موهایش بازی و تعریف میکند: خداراشکر بعد از چاپ گزارش شهرآرامحله، خیلیها برای کمک پیشقدم شدند و نگذاشتند که دست تنها بمانیم و شیرخشکشان تقریبا تأمین بود، اما برای هزینههای درمان کلی مشکل داریم. بچهها بیمه نیستند و یک دوره بیماریشان خیلی طولانی شده بود و گاه ما مجبور میشدیم یکی از بچهها را به پزشک ببریم و با او مشورت کنیم و تجویزی که او داشت را برای 2نفر دیگر هم استفاده کنیم.
مادر سهقلوها تعریف میکند: خانه مادرم مستأجریم و اجاره ماهیانه زیاد نیست. بازهم خدا را شکر میکنم. آدمهای مهربان کم نیستند؛ خیلیها لباس و پوشاک برای بچهها میآورند. اما بزرگکردن 3فرزند در وضعیت اقتصادی کنونی ساده نیست؛ هر 8روز باید 3بسته پوشک برای آنها تهیه کنیم که هر بسته 140هزار تومان است. شیرخشکی خیران تأمین میکردند هم حالا کم شدهاست و خودمان میخریم. از آن طرف هزینههای درمان خیلی زیاد است و معمولا بچهها باهم مریض میشوند و ما در توانمان نیست هرسه را به دکتر ببریم.
پدر و مادر جوان محله پنجتن بازهم خدا را بهدلیل این نعمت شیرین در حق زندگیشان شکر میکنند و سپاسگزار همه آنهایی هستند که تابهحال تنهایشان نگذاشته و دستشان را گرفتهاند.