کد خبر: ۶۹۶۰
۲۸ مهر ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

حمیده جوان تصمیم گرفت پشت خط بایستد

خواستن همیشه توانستن نیست و این را حمیده جوان بهتر از هر کسی می‌داند: «من تلاش می‌کردم، اما انگار دیر شروع کردن دو و میدانی تأثیرش را گذاشته‌بود. دیدم رکوردم حتی با قهرمان کشور خودمان زیاد است!

۱۸، ۱۲ و ۲۶۲۵؛ ۳ عدد معمولی میان دنیای نامتناهی اعداد. این ۳ عدد هیچ چیز خاصی را به ذهن نمی‌رسانند، اعداد مشهوری نیستند و بیشتر به شناسنامه روزی می‌مانند از تقویمی نیامده. تقویمی که در آینده است و قرار کرده این روزش را به نام کسی یا چیزی سند بزند.

این ۳ عدد، اما خیلی پیش‌تر از اینکه در آینده باشند، آینده را ساخته‌اند؛ همان روزی که دختری در ۱۸ سالگی، ۱۲ دقیقه دوید و روی ۲۶۲۵ متر ایستاد. زمان گذراست، پس معما نبافیم.

این ۳ عدد نه‌چندان معمولی، زندگی حمیده جوان هستند؛ دختر ۳۱ ساله بولوار طبرسی اول که با آن‌ها شروع کرد تا این روز‌ها را به‌جای کارگاه خیاطی یا گلدوزی، در کمپ تیم ملی دو و میدانی بانوان ایران به مربیگری بگذارند. حوصله کنید و چند خطی با ما بدوید.

 

پیش خط سوم

فرزند آخر یک خانواده متوسط ۹ نفره که اگر از بسکتبال بازی کردن یکی از پسر‌های خانواده در دوره دانش‌آموزی بگذریم، هیچ‌کسی نیست که اهل ورزش باشد. اگرچه آقای عصمتی، مسئول مهربان سالن شهید باهنر، گاهی به بچه‌های محله اجازه توپ‌بازی در سالن را می‌دهد، اما در محله کسی اهل ورزش حرفه‌ای نیست.  

«علاقه دختر‌های هم‌سن و سال که کلا چیز دیگری بود.» برای همین اغلب کسانی که دختر ۱۳ ساله خانواده جوان را می‌دیدند، از سر دلسوزی می‌گفتند: «از ورزش به هیچ‌جا نمی‌رسی، ولش کن برو دنبال یک هنری؛ خیاطی، گلدوزی و ...»

 

پیش خط دوم

«خانواده دید بدی به ورزش نداشتند. در محله به اغلب کار‌ها دید بدی وجود دارد، ولی به ورزش نه.» دید بد نداشتن یعنی اینکه کاری به کار حمیده جوان نداشته باشند و جلویش را نگیرند تا چند باری شاخه به شاخه شود: «در مدرسه بسکتبال بازی می‌کردم، ولی مربی ورزشمان گفت هندبالم بهتر است.

عضو تیم مدرسه شدم و به واسطه بازی‌های خوبم عضو تیم ناحیه ۵ شدم. در مسابقات دانش‌آموزی قهرمانی استان، مقام سوم را به دست آوردیم و من به همراه تیم منتخب دانش‌آموزان استان در سال ۸۱ به مسابقات کشوری رفتیم.

من کاپیتان ناحیه ۵ بودم، اما در تیم استان اغلب نیمکت‌نشین بودم و در نهایت در ترکیب تیم اعزامی هم قرار نگرفتم.»

 

پیش خط اول

میانه دلخوری‌های این نرفتن است که یکی از بازیکنان رشته نوپای راگبی بانوان استان، برایش از راگبی می‌گوید: «گفت همان بزن بزن خودمان است که تازه آمده ایران.

می‌خواهند در خراسان تیم تشکیل دهند. از من دعوت کرد و من هم قبول کردم. سال ۸۴ بود که به واسطه آمادگی بدنی‌ام عضو تیم راگبی شدم. جزو خوب‌ها بودم. سال ۸۵ به اولین دوره المپیاد ایرانیان در رشت رفتیم که البته از مسابقات اوت شدیم.»

تیم توفیقی ندارد، اما حمیده جوان به تمریناتش ادامه می‌دهد: «هیئت راگبی سالن پایگاه قهرمانی را برای بدنسازی در اختیار ما گذاشته‌بود. در هر نوبت تمرین بدنسازی، بقیه ۱۰ دقیقه‌ای گرم می‌کردند، اما من نیم ساعت پیوسته می‌دویدم.

میانه دستگاه‌های بدنسازی راهی را مسیر کرده بودم برای دویدن. خانمی که دویدن مرا می‌دید، چند باری از من خواست بروم تست دو و میدانی بدهم.» او، اما این حرف‌ها و پیشنهاد‌ها را جدی نمی‌گیرد: «نوبت آخر که گفت، در جواب گفتم من ۱۸ سالم است، همه می‌گویند برای دو و میدانی باید از ۱۳ سالگی شروع کنی.

آن روز‌ها قهرمانان دو و میدانی استان هم برای تمرین به پایگاه قهرمانی می‌آمدند. یک هفته گفت و من نرفتم. بالأخره آن خانم که تنبلی مرا می‌دید، دستم را گذاشت توی دست کسی و خواست که او مرا به مربی دو و میدانی معرفی کند.»

 

ایستاده در حاشیه پیست دو و میدانی

 

ایستاده بر خط

تست کوپر یکی از آزمون‌های معتبر تربیت‌بدنی است که برای سنجش آمادگی قلبی، عروقی ورزشکاران استفاده می‌شود. تستی که نسبت میان توان هوازی بیشینه و مسافتی را که فرد می‌تواند در ۱۲ دقیقه بدود، مشخص می‌کند.

همین تست، محک دختر ۱۸ ساله تازه‌وارد پیست باغبان‌باشی شد: «در ۱۲ دقیقه، ۱۳ دور و ۲۵ متر پیست را دویدم؛ یعنی ۲ هزار و ۶۲۵ متر.» مربی‌های دو و میدانی می‌گویند ثبت چنین رکوردی برای خانم‌های خراسانی سابقه ندارد.

این‌گونه شد که درست یک هفته بعد، حمیده جوان در خط شروع مسابقات ۳ هزار متر قهرمانی استان قرار گرفت: «در اولین تجربه دویدن سوم شدم. آشنایی من با دو و میدانی این‌گونه بود؛ در سال ۸۷ و کاملا اتفاقی.»

 

دویدن برای دویدن

حمیده با این مقام یکی از چهره‌های آینده‌دار دو و میدانی بانوان استان می‌شود، اما دویدن، حرفه‌ای دویدن، هزینه‌هایی دارد که تأمینش برای او و خانواده‌اش دشوار است: «سخت بود. ۲ سالی می‌شد که پدرم به رحمت خدا رفته‌بود و نمی‌شد هزینه‌ها را راحت تأمین کرد. هم‌زمان دانشگاه پیام نور مشهد قبول شده‌بودم. پس تصمیم گرفتم دونده بهتری شوم تا بتوانم هم هزینه تحصیلم را بدهم، هم هزینه دویدن.

در واقع می‌دویدم برای اینکه بتوانم بازهم بدوم. معمولا هیئت‌ها یا اسپانسر‌ها با هر ورزشکاری که وارد لیگ دو و میدانی شود، قرارداد می‌بندند. آن سال رده اول، ده امتیاز ۴۰ هزارتومانی داشت و رده هشتم، یک امتیاز ۴۰ هزار تومانی.

یک سال بود که دو و میدانی را شروع کرده‌بودم و باید هزینه‌هایش را می‌دادم. پس تلاش کردم در مسابقات کشوری صاحب سکو شوم. در مرحله اول لیگ، نفر سوم کشور شدم و از قراردادم حدود دویست و پنجاه هزار تومان گرفتم.

سال ۸۹ لیگ سه‌مرحله‌ای بود. در دور بعدی لیگ، دوباره سوم شدم و در دور بعدش چهارم. مجموعا ۵۰۰ هزار تومان جایزه گرفتم. با همین مبلغ می‌توانستم دویدن یک سال را مدیریت کنم.»

 

نامهربانی پله آخر

تنهایی در تأمین هزینه‌ها، حمیده جوان را چنان مصمم می‌کند که از سال ۸۹ تا ۹۴ علاوه بر هزینه ورزش، تمام هزینه دانشگاه را نیز خودش پرداخت می‌کند: «هر سال در مسابقات دانشجویی برای دانشگاه مقام می‌آوردم که تخفیف صددرصدی به شهریه‌ام بخورد.

با این شیوه لیسانسم را در رشته تربیت بدنی گرفتم.» او معتقد است که همین اجبار و سختی‌ها باعث رشدش شده: «سال ۹۴ در کنار دویدن پیشنهاد مربیگری تیم‌های پایه آموزش و پرورش را قبول کردم. هم می‌دویدم و هم مربیگری می‌کردم.

خیلی دلم می‌خواست ملی‌پوش و قهرمان آسیا شوم، اما نتوانستم قهرمان کشور شوم تا از آن طریق به مسابقات برون‌مرزی بروم. ۲ بار در مسابقات قهرمانی کشور دوم شدم و ۷ بار هم سوم.»

 

ایستادن «من»، دویدن «دیگری»

بدیهی است که خواستن همیشه توانستن نیست و این را حمیده جوان بهتر از هر کسی می‌داند: «من تلاش می‌کردم، اما انگار دیر شروع کردن دو و میدانی تأثیرش را گذاشته‌بود.

صادقانه با موضوع برخورد کردم. دیدم رکوردم حتی با قهرمان کشور خودمان اختلاف زیادی دارد، چه برسد به قهرمانی آسیا! از طرفی سنم هم بالا رفته‌بود. پس به این فکر افتادم که مربی بشوم تا شاید از این طریق به آرزویم برسم.»

او می‌داند که می‌تواند از میان استعداد‌های نوجوان شهر و استانش کسی را پیدا کند که کار ناتمامش را تمام کند: «من دونده ۵ هزار متر و ۱۰ هزار متر بودم.

بهترین رکوردم ۴۲ دقیقه و ۱۳ ثانیه بود؛ یعنی ۳ دقیقه فاصله با قهرمان ایران و ۱۰ دقیقه با قهرمان جهان. فاصله در کشور خودمان زیاد نیست، اما در جهان اصلا صورت خوشی ندارد و برازنده کشور ما نیست که دونده‌ای کنیایی ۸ دور زودتر از ما مسابقه را به پایان ببرد و ما هنوز بدویم.

خودم توانش را نداشتم، اما می‌دانستم میان بچه‌های مشهد کسانی هستند که بتوانند این فاصله را کم و کمتر کنند. پس با اینکه می‌دویدم و مربیگری هم درآمد چشمگیری نداشت، اما تمریناتم را با تیم پایه ناحیه ۲ آموزش و پرورش مشهد بسیار جدی گرفتم.»

 

مربی استعداد‌ها

حمیده جوان که حالا مربی شده، با تیم‌های دوره‌های ابتدایی و متوسطه اول و دوم ناحیه ۲ و با تیم دوره‌های متوسطه اول و دوم ناحیه ۶ پا به مسابقات دانش‌آموزی می‌گذارد: «۵ نفر برای ابتدایی ناحیه ۲، ۶ نفر از متوسطه اول و ۶ نفر هم از دوره متوسطه دوم انتخاب کردم.

سال اول تیم ابتدایی ناحیه ۲،  چهارم شد و تیم متوسطه نوبت اول ناحیه ۲ مقام سوم را کسب کرد. متوسطه نوبت دوم ناحیه ۲ مقامی نیاورد، اما تیم ناحیه ۶،  قهرمان استان شد.»

برای حمیده جوان این مسابقات هم درآمد مالی دارد و هم مصممش می‌کند با تیم در مسابقات کشوری شرکت کند: «در سال تقریبا ۲۰ مسابقه کشوری داریم.

از ابتدای فصل که شروع فصل بانوان نام دارد، اگر بین ۳ نفر اول قرار بگیرید، برای سایر لیگ‌های دو و میدانی انتخاب می‌شوید. کلا ۴ لیگ دو و میدانی است که سنتی است و از سال ۸۰ تشکیل شده‌اند.

این لیگ‌ها تنها منبع درآمد ورزشکاران هستند. علاوه بر این مسابقات نیمه ماراتون، صحرانوردی، مسابقات داخل سالن و مسابقات انتخابی قهرمانی آسیا و تیم ملی را داریم.

این گستردگی مسابقات فرصت می‌داد از استعداد‌هایی که می‌دیدم، بخواهم در صورت تمایل زیر نظر من در مسابقات لیگ شرکت کنند.»

 

وقتی ستاره‌ها می‌درخشند

زمان زیادی نمی‌خواهد تا مربی جوان دو و میدانی مشهد استعداد‌های بزرگش را کشف کند: «از همان مسابقات دانش‌آموزی، تکتم دستاربندان را استعدادیابی کردم که در سال ۹۶ به عنوان ورزشکار سال کشور انتخاب شد.

او رکورد ایران را شکست و توانست در سال‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ مقام چهارم و نهم مسابقات آسیایی نوجوانان آسیا را در دو‌های ۸۰۰ متر و ۱۵۰۰ متر کسب کند.

او همین‌طور در سال ۲۰۱۸ توانست عنوان ششمی مسابقات بزرگسالان آسیا را در تهران به دست بیاورد. شاید ششمی، عنوان دندان‌گیری نباشد، اما وقتی یک نوجوان در جمع بزرگسالان آسیا به آن می‌رسد، بسیار معنا پیدا می‌کند.»

همین یک نفر کافی است تا طبق قانون تیم ملی، از حمیده جوان دعوت شود به عنوان مربی استعداد نوجوانش در تیم ایران حضور پیدا کند. این‌گونه است که در سال ۹۵ دور جدیدی از زندگی ورزشی این دختر مشهدی شروع می‌شود و البته به همین ختم نمی‌شود.

همتی که او در مربیگری به خرج می‌دهد، سبب می‌شود تا ۳ استعداد دیگر را نیز روانه مسابقات برون‌مرزی کند: «لیلا جوانمرد را هم من پیدا کردم که تیرماه گذشته با تیم ملی و من به المپیک نوجوانان رفت و توانست عنوان پنجم را کسب کند.

علاوه بر این ۲ نفر دیگر از شاگردان من در اردوی تیم ملی هستند. یعنی برای مسابقات قهرمانی آسیا، ۴ دختر از شاگردان من با حریفان خود می‌جنگند.»

 

ایستاده در حاشیه پیست دو و میدانی

 

خارج پیست

کافیست میان تمام رشته‌های صاحب ویترین رشته شما دو و میدانی باشد؛ آن هم در دسته بانوان. آن وقت معنای نبود حمایت را بهتر درک می‌کنید: «من همچنان با تیم پایه نواحی آموزش و پرورش کار می‌کردم.

در سال ۹۶ تیم ناحیه ۶، اول شد و سال ۹۷ دوباره اول شد. با وجود این عناوین، با من قطع همکاری کردند. ناحیه ۲ هم همین‌طور. گفتند از پس حقوقم برنمی‌آیند. امیدوارم فکر نکنید که حقوقم نجومی است! نه. حقوق من برای یک سال (۹۴) در ناحیه ۲، ۵۵۰ هزار تومان بود.»

شاید باورتان نشود که در تیم ملی هم حمایت چندانی از ورزشکار و مربی نمی‌شود: «اغلب هزینه‌ها شخصی تأمین می‌شود. در کنارش هیئت دو و میدانی خراسان در حد وسع خود کمک می‌کند. مثلا برای بچه‌های حاضر در اردو کفش تهیه کرده و هزینه رفت و آمد ما را نیز پرداخت می‌کند.»

 

در محله

در محله خودم کسی نمی‌داند من بالأخره از ورزش به‌جایی رسیدم. اغلب دختر‌ها مثل قدیم یا بی‌کارند یا خیاطی می‌کنند یا در کارخانه‌های بسته‌بندی حاشیه شهر و یا در شرکت‌های هرمی فروش لوازم بهداشتی مشغول‌اند.

متأسفانه اغلب هم‌محله‌ای‌های من دلشان می‌خواهد در یک بازه کوتاه به پول برسند. ورزش این‌طور نیست، تلاش زیاد و فداکاری می‌خواهد. من به‌خاطر رسیدن به این شرایط خیلی چیز‌ها را قربانی کردم.

الآن مربی درجه یک بین الملل دو و میدانی هستم و به ازای مربیگری هر ورزشکار ملی‌پوشم، ماهیانه ۲۰۰ هزار تومان به من می‌دهند که آن هم یا تأخیر دارد یا سوخت و سوز.

 

گزیده‌ها

ورود به پیست: سال ۸۷

عناوین: چندین دوره قهرمان استان، ۹ عنوان نایب قهرمانی و سومی مسابقات قهرمانی کشور

آرزوی سوخته: هیچ‌وقت ملی‌پوش نبودم و آرزوی دعوت شدن به اردوی تیم ملی را داشتم. دلم می‌خواست که مهم و خاص باشم.

کفش دونده‌ها: کفش‌ها از ۴۰۰ هزار تومان هست تا حدود یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان. اما کفش استوک هم هست. حدود ۱۵۰ هزار تومان است. از آنجا که خودم هیچ‌وقت پولدار نبوده‌ام، برای خرید کفش به شاگردان زیاد سخت نمی‌گیرم.

دونده و خیابان: من بیرون از سالن هم دویده‌ام. بیشترش در هاشمیه بوده؛ وقتی که از سالن تمرین بیرون آمده‌ام و اتوبوس آخر را دیده‌ام که از ایستگاه حرکت کرده. اکثرش دنبال اتوبوس بوده‌است.

 

خودمانی

اولین مسابقه استانی: اسپانسر هیئت خراسان، کاشی تیما بود. به ما یک لباس زرد و یک کاور خاکستری دادند که پشتش نوشته بود کاشی تیمای خراسان. تا مدت‌ها با همان می‌دویدم. بچه‌ها می‌گفتند این لباس چقدر زشت است، اما برای من زیبا بود. چون با آن لباس من دویدن را شروع کرده بودم.

اولین مسابقه کشوری: سال ۸۸ در مسابقات کشوری و در ماده ۵ هزارمتر، نهم شدم و در ماده ۳ هزار متر، آخر. هم حس خوب داشت و هم حس بد. از یک طرف در تمام طول مسابقه انتخابی استان به مسابقه کشوری و رفت و برگشتم با قطار یا اتوبوس فکر می‌کردم و لذت می‌بردم و از طرفی آخر شده‌بودم و گریه می‌کردم.

دوستم خانم مریم خراسانی که آن روز‌ها ملی‌پوش بود، دلداری‌ام می‌داد و می‌گفت که «اشکال ندارد. من عضو تیم ملی بودم، ولی هشتم شدم، تو هم دهم شده‌ای، غصه ندارد.»



*این گزارش در تاریخ یکشنبه ۳۰ دی سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۶ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44