کد خبر: ۶۹۲۳
۳۱ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
حکایت صحاف کهنه‌کار پنجراه پایین خیابان از سختی کار در چاپخانه

حکایت صحاف کهنه‌کار پنجراه پایین خیابان از سختی کار در چاپخانه

حسن یزدانی ۴۵ سال می‌شود که در چاپخانه‌های مختلف پای کار  بوده و صحافی می‌کرده است. اولش با جعبه‌سازی در چاپخانه شاهین شروع کرده و بعد از یادگیری چم وخم کار جعبه‌سازی سراغ صحافی رفته است.

در دوره گرانی کاغذ و چاپ و لیتوگرافی و صحافی، وقتی نام «حسن یزدانی» صحاف قدیمی شهرک شهیدرجایی به میان می‌آید، مشتاق می‌شویم برای یک دیدار رو در رو و گپ زدن درباره آنچه تا امروزِ زندگی بر او رفته است، به سراغش برویم.

چند خیابان بالاتر از بساط دستفروشان پنجراه پایین خیابان که داد می‌زنند و مشتری می‌خواهند، قرارمان در چاپخانه صفوی که مغازه‌ای کوچک و جمع و جور است، جفت‌وجور می‌شود.

خبری از کتاب‌های نفیس با جلد‌های گالینگور و عنوان‌های زرکوب و فخیم نیست؛ اما صدای دستگاهی که مشغول کارست، تا بیرون می‌آید و برای ورود به داخل وسوسه‌مان می‌کند.

حاجی با محاسن سفید از پشت دستگاهی که یک‌ریز کار می‌کند، بیرون می‌آید. با این که سال‌ها از بازنشستگی‌اش می‌گذرد، دل از کار نبریده و وقت و بی‌وقت پای کارست. می‌گوید: این چاپخانه از قدیمی‌های کار چاپ مشهد است و نگاهمان را می‌کشاند به قفسه‌هایی که پر از کاغذ و کارت و اعلامیه ترحیم و... است.

به گمان ما چاپ و نشر، شور و نشاط جوانی را در دل او زنده نگه داشته است. انگار نه انگار که سن و سالی از او گذشته است و چند ماهی است که دهه هفتاد زندگی‌اش را پشت سر گذاشته.

توی مغازه‌ای که صدا به صدا نمی‌رسد با دقت روی چهارپایه کوچک کنار در می‌نشیند و  نگاهش را می‌دوزد به ضبط صوت کوچکمان که روشن است. اولش رسمی و کتابی شروع به حرف زدن می‌کند تا اینکه ما خیالش را جمع می‌کنیم که می‌تواند راحت و صمیمی باشد؛ بی هیچ قیدوبندی.

آن طور که خودش می‌گوید ۴۵ سال می‌شود که در چاپخانه‌های مختلف پای کار  بوده و صحافی می‌کرده است.

اولش با جعبه‌سازی در چاپخانه شاهین شروع کرده و بعد از یادگیری چم وخم کار جعبه‌سازی سراغ صحافی رفته است. علاقه نگذاشته است کار دیگری را پیش بگیرد و همین دوست داشتن عمیق و شیرین است که بعد از سال‌ها، کار چاپ و نشر را برایش دلچسب نگاه داشته است.

روی صحافی کلام خدا و قرآن وسواس خاص دارد و هیچ درخواستی را به این منظور رد نمی‌کند؛ حتی در دوران بازنشستگی.

کار با مقوا‌های سنگین کار سختی بود و حق‌الزحمه کمی داشت

 

از کارگاه جعبه‌سازی شروع کردم

اما اینکه چطور شد بین این همه شغل سراغ چاپخانه رفت به زعم خودش خیلی اتفاقی بوده است. می‌گوید: ششم ابتدایی را که تمام کردم برادر بزرگ‌ترم دستم را گرفت و آورد توی این کار.

تا چشم باز کردم داخل کارگاه جعبه‌سازی بودم و مشغول کار درست کردن جعبه‌هایی که مشتری اصلی‌اش شیرینی‌فروش‌ها بودند؛ کار با مقوا‌های سنگین کار سختی بود و حق‌الزحمه کمی داشت.

اما کار، کار بود. خدا بیامرز برادرم می‌گفت تا کار سخت نکنی بزرگ و مرد نمی‌شوی. ۱۱، ۱۲ سالی در این مجموعه بودم و بعدتر کار را در چاپخانه تدین پی گرفتم. چاپخانه کوچکی در فلکه آب. همان ایام صحافی را یاد گرفتم. فاکتور‌هایی که بیرون می‌آمد، باید با دقت برش می‌خورد و صحافی می‌شد.

برای خودش یک هنر بود. بعد از تدین سراغ چاپخانه مشهد آمدم؛ ورودی پل پنجراه با حاج علی‌رضا رحیمی کار می‌کردم و  باز هم همان صحافی و چاپ و نشر. البته این‌ها را که می‌گویم همه در همان چاپ اعلامیه‌های ترحیم و کارت عروسی خلاصه می‌شود؛ نه کار کتاب و رمان و...

تازه دهانش گرم شده است تا از وضعیت چاپ و تفاوت آن‌ها بگوید و می‌گوید: «چاپ قدیمی، ملخی بود که جزو چاپ‌های سنتی به حساب می‌آید. ملخی، مدرن نیست وکیفیت پایینی نسبت به چاپ افست دارد. این دستگاه در حین کار صدای بسیار جالبی دارد و از قدیمی‌ترین ماشین‌های چاپ محسوب می‌شود.

در واقع کاربرد حروف سربی که گوتنبرگ مخترع آن بود در این شیوه چاپ ملموس‌تر است. فقط می‌تواند یک رنگ را بر روی کاغذ و مقوا چاپ کند.

اگر یادتان باشد، روی جعبه‌های شیرینی آدرس قنادی را با رنگ مشکی و آبی و یا قرمز نوشته بودند. هرچند نسل ماشین‌های ملخی رو به انقراض است، اما هنوز کار‌هایی با استفاده از ماشین‌های ملخی انجام می‌شود؛ از جمله همین کار‌های کم‌تیراژ همچون کارت ویزیت، سربرگ و اعلامیه.


هرچند نسل ماشین‌های ملخی رو به انقراض است، اما هنوز کار‌هایی با استفاده از ماشین‌های ملخی انجام می‌شود

صحافی و خدمت به فرهنگ

بار‌ها و بار‌ها شنیده است که حال و روز کتاب و نشر خوب نیست، اما او سر رشته زیادی در این کار ندارد؛ البته می‌داند اگر صحافی نباشد، هیچ‌کدام از کار‌هایی که چاپ می‌شود، نمی‌تواند به نسل آینده برسد. این کار خدمت به فرهنگ این مرز و بوم است. می‌گوید: «آن دوران استادی نبوده است که بخواهد این‌ها را آموزش بدهد و همه‌چیز تجربی به دست ما رسیده است.»

با همین درآمد ازدواج می‌کند و زندگی خوبی هم داشته است و حالا هم از زندگی‌اش راضی است. همه‌جور مشتری را دیده است؛ از خریداران مایه‌داری که هر بهایی را بی، چون و چرا قبول می‌کردند و می‌پذیرفتند و حتی انعام هم می‌دادند، تا مشتری‌هایی که با هزار نق‌ونوق پول پرداخت می‌کردند.

اجازه می‌خواهد از مشتری‌های مخصوص‌اش هم بگوید. آن‌هایی که شماره تلفن‌اش را دارند و هنوز هم برایشان کار صحافی کتاب و قرآن می‌کند.

خیلی کوتاه و برای لحظه‌ای او را به روز‌های پرالتهاب انقلاب می‌بریم تا از جریان چاپ و انتشار اعلامیه بپرسیم. می‌گوید: «این کار پنهانی بود و در پستوی خانه‌ها انجام می‌شد و در اختیار افراد قرار می‌گرفت.»

 

تاریخ اشتباه زمان عروسی

چهل و اندی سال کار کردن در چاپخانه با خاطرات ریز و درشتی گره خورده است که وقت یادآوریشان چشم‌هایش را ریز می‌کند و خیره می‌شود به دیوار روبه‌رو. مکث کوتاه او صدای دستگاه را بلند و واضح به گوش می‌رساند و طولی نمی‌کشد که حاجی، خراب کردن کارت‌های عروسی یادش می‌آید و تاریخ و زمانی که اشتباهی خورده بود.

لبخندی گوشه لبش می‌نشیند وقتی یاد سخاوت و بزرگواری صاحب مجلس می‌افتد که سخت نگرفته بود و آن‌ها با خودنویس افتاده بودند به جان کارت‌ها تا تاریخ روز عروسی را برای ۳۰۰ کارت اصلاح کنند.


اول مجوز بعد چاپخانه

حاجی یزدانی پرسش آخرمان را هم با حوصله پاسخ می‌دهد؛ اینکه اگر کسی از جوان‌ها بخواهد چاپخانه راه بیندازد باید چه کار‌هایی انجام دهد؟

بابا جان جوان‌های حالا دوست دارند دکتر و مهندس شوند. کی حالا می‌آید دنبال این کارها. قدیم ما با ابزار پیش پا افتاده سخت‌ترین کار‌ها را یاد می‌گرفتیم و انجام می‌دادیم. اما جوان‌های حالا حوصله این چیز‌ها را ندارند. علاوه بر این، برای چاپخانه اول از همه باید به دنبال مجوز باشند. می‌فهمید؟

سرمان را به نشانه تأیید تکان می‌دهیم؛ در حالی که صدای دستگاه چاپی بلند است و حاجی را با لذت و اشتیاق پای کار می‌کشاند.




* این گزارش دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶ در شماره ۲۷۷ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44